آیات ابتدایی سورهی مریم به خلقت عجیب دو تن از پیامبران خداوند اشاره دارد: حضرت یحیی و حضرت عیسای مریم. شباهت زیادی بین کلماتی که در مورد آفرینش هر یک به کار رفته وجود دارد تا در نهایت خواننده از این مهم متذکر شود که اگر بنا بود عیسی پسر خدا باشد، که چنین نیست، پس یحیی هم پسر خدا بود. برخی از این شباهتها را بر میشمارم:
1- در شروع داستان خلقت هر دو از عنوان ذکر استفاده شده ("ذِکرُ رَحمَتِ رَبِّکَ" در آیهی دوم و "وَاذکُر فِی الکِتابِ" در آیهی شانزدهم).
2- عنوانی که برای هر دو پسر به دنیا آمده به رفته "غلام" است.
3- اظهار شگفتی حضرت ذکریا و حضرت مریم از چنین به دنیا آمدنی با عبارتهای یکسان بیان شده ("قالَ رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلامٌ" در آیهی 8 و "قالَت اَنّی یَکونُ لی غُلامٌ" در آیهی 18). در این دو آیه دلیل شگفت بودن چنین امری هم از سوی والدین دو فرزند گفته شده ("در حالی که زنم نازاست و خودم از پیری به خشکیدگی رسیدهام" و "در حالی که بشری به من نزدیک نشده و بدکاره هم نبودهام").
4- عبارت یکسان در مورد آسان بودن چنین خلقتهایی برای خداوند ("قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ" در آیهی 9 و "قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ" در آیهی 21)
5-هر دو والد پس از امر خدا مدتی را صحبت نمیکنند.
6-سلامی که به هر دو مولود داده شده، مشابه است ("وَ سَلامٌ عَلَیهِ یَومَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموتُ وَ یَومَ یُبعَثُ حَیًّا" در آیهی 15 و "وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَومَ وُلِدتُ وَ یَومَ اَموتُ وَ یَومَ اُبعَثُ حَیًّا" در آیهی 33). سلامی که به حضرت عیسای مریم - از سوی خود ایشان - داده شده، چون با "ال" آمده، کاملتر است.
در پایان باید به این نکته هم اشاره کرد که هنگامی که پرورگار "روح" خود را به سوی حضرت مریم "ارسال" میکند، او برای ایشان "کاملاً" به شکل بشر نمایان میشود که این با گفتهی قرآن در سورههای دیگر که اگر بنا بود از میان فرشتگان هم رسولی به سوی بشریت گسیل شود، قطعاً در هیئت یک انسان میبود، در تناسب است.
بله، همهی اینها بر پروردگار آسان است.
اسلام بر حق نیست چون دین من و توست. و نباید از آن دفاع کرد تا غرور سطحیمان تأمین شود (آنچه از سوی برخی افراد تازه به دوران رسیدهی مغرور در برخی کشورهای اسلامی - در تظاهرات ها و ... - دیده میشود). اسلام بر حق است چون به بر حق بودن آن از عمق وجود اعتقاد داریم. و از آن دفاع میکنیم چون واقعاً بر حق است.
توضیحی است در مورد بحثی که اولین بار مرحوم مغفور شریعتی در کتاب "اسلام شناسی" پیش کشید. ایشان میگوید هر نوع پرهیز از گناه نمیتواند "تقوی" باشد. تقوی زمانی حاصل میآید که فرد با یک بینش قوی نسبت به زشت بودن گناه از آن اجتناب کند. من نمیخواهم بگویم "پرهیزگاری" مطلقاً مستوجب اجر نیست؛ بلکه مسلم میدانم که ارزش تقوی به مراتب بالاتر از پرهیزگاری است. پرهیزگاری آن است که فرد از هر آنچه برایش "گناه" نامیده شده با تمام توان دوری کند. واضح است که چنین طرز اجتناب از گناه مستلزم صرف انرژی زیاد است و حتی عواقب روانی خاص خود را برای فرد در پی دارد. این نوع اجتناب از گناه در بین افراد مبتلا به بیماری روحی "افسردگی از نوع پرخاشگر" بسیار شایع است. در این زمینه یک استثنا وجود دارد و آن هم این است که اگر فرد با اعتقاد عمیق به درستی فرمان خدا در پرهیز از گناهان از آنها دوری کند، بدون آنکه زشتی هر یک را تک تک تشخیص داده باشد، باز هم میتوان گفت از تقوی برخوردار گشته. اما یک پرهیزگاری وجود دارد که بسیار زشت است و آنهم این که فرد به خاطر دستیابی به لذت گناهی تازهتر، که زشتی آن را کمتر میپندارد، از یک گناه خاص دوری کند. مثلاً گاهی فردی از رابطهی جنسی خارج از ازدواج دوری میکند چون عمیقاً به زشتی آن پی برده؛ تقوی است. گاهی از آن دوری میکند چون نگران با خبر شدن همسرش از موضوع است؛ پرهیزگاری است. ولی گاهی از آن دوری میکند تا وقتش را نگیرد و بهتر بتواند مثلاً پول در بیاورد و به شهرت برسد؛ نمیدانم چه است! شاید ریا. از همهی اینها گذشته میخواهم در پایان بگویم چه بهتر که گاهی تمام آنچه را برایمان "تقوی" نامیده شده تمام کنیم و کمی هم گناه کنیم! حافظ میگوید:
این تقوی ام تمام، که با "شاهدان شهر" - ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
تمام!
ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق - هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود
(حافظ)
ضربه خوردن میتواند بد باشد. ولی بدتر از آن این است که از پشت خنجر بخوری؛ اینکه رودست بخوری. و بدتر از هر دو آن است که از خودی بخوری؛ اینکه به تو خیانت شود؛ این که از دوروها و منافقان ضربه بخوری.
کسانی هستند که دوست دارند در طریقت سر دوست و دشمن، خودی و غیر خودی را شوره بمالند و این را روش مناسب خود برای کسب موفقیت میدانند. آنان کسانی هستند که خدا و خرما را با هم میخواهند. آنان میخواهند نه سیخ بسوزد نه کباب. آنان محافظه کارند. آنان نمیخواهند خیلی از خود مایه بگذارند. و صد البته آن ها موفق خواهند شد؛ ولی به چه قیمتی؟
من معیار مناسبی برای شناخت این دسته به دست آوردهام: "هر که عاشق وش نیامد"؛ هر که عاشق گونه رفتار نکرد.
فوراً برخیز؛ نه ... فراتر از برخاستن ... جست بزن؛ بجَه؛ حرکت کن و در سماع آی.
به راستی چه جای نشستن؟ مگر بنا نبود که هر روز عاشورا و هر زمین کربلا باشد؟ پس بپذیر که تو هم ...
حسین کربلایی، آب بگذار - که آب امروز تیغ آبدار است
(مولوی)