سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... [رود هنگام پیوستن به دریا] در این هنگام از تسلیم، تسلیمی که نرم ترین موج عصیانی آن را آشفته نسازد، بیم ندارد؛ چه، رود شکوه شکست در دریا را می داند. رودی که از عمق کوهستان های دوردست و از فرازِ قله ی بلند زمستانی خویش -با نسیمی که از جانب دریا می وزید و پیام دریا را و امانت دریا را بر کوه ها و صخره ها و صحراها و دَر و دشت عرضه می کرد- بوی دریا را شنید و پیام دریا را -که کو ه ها برنگرفتند و صخره ها برنگرفتند و صحراها و دشت ها برنگرفتند- تنها او برگرفت؛ و ذوب شد و در آتشِ آفتاب گداخته شد و در هوای دریا به شتاب از کوه سرازیر گشت و به سوی دریا خروشان و خشمگین و بی قرار و کف برلب و "پای در زنجیر"، شتافت و تا از پیچ و خم کوهستان به در آمد و از پس تپه ها و کمینگاهِ دره ها قدم به دشت گذاشت و چشم به دشتِ باز و هموار گشود، از راهِ دور -که پیش از او از آن جا چشم های سیاه هیچ سنگی نمی توانست دید و ندیده بود و نمی دید- چشم های زلال رود دریا را دید؛ و شتاب بیش تر کرد و التهاب بیش تر کرد و جوش و خروش بیش تر کرد و خشم و فریاد بیش تر کرد و پیش تر آمد و پیش تر آمد و ناگهان ... دریا را شناخت. و آن جا که چشم هیچ درختی و چشم هیچ کشتزاری و چشم هیچ خزنده ای و درنده ای و پرنده ای دریا را نشناخته بود، چشم های رود شناخت و درست شناخت و چه خوب شناخت! و در میان هیاهوی غرش دریا، سکوت دریا را که هیچ گوشی نشنیده بود، شنید. و جز او که سکوت را می شنود؟ جز او که می دانست که دریا -که همواره می غرّد- ساکت است و سکوتش اندوهبار و سنگین است؟ و از خلالِ انبوه ماهی ها و کشتی ها و مرغان و شناگران و دزدانِ دریایی و قاچاق چیان و قایق رانان و غوّاصانِ صدف و مروارید و جویندگان نمک و صیّادانِ ماهی و شاعرانِ دریادوست و لجن خوارن و سگان و خوکان آبی و دیگران و دیگران که دریا را از درون و برون در خود گرفته اند و به خود مشغول داشته اند، چشمان زلالِ او تنهایی دریا را شناخت. و جز چشمان رود چه کسی می توانست دید و دیده بود و می دید که دریا تنها است؟ جز او که دریا را تنها می بیند؟ جز او که تنهایی دریا را می تواند دید؟ ...

 


برگرفته از کتاب کویر


نوشته شده در  سه شنبه 93/4/31ساعت  10:3 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

شب قدر است و طی شد نامه ی هَجر - سَلامٌ فیهِ حَتّی مَطلَعِ الفَجر

دلا در عاشقی ثابت قدم باش - که در این ره نباشد کارِ بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه - وَ لَو آذَیتَنی بِالهَجرِ وَ الحَجر

دلم رفت و ندیدم روی دلدار - فغان از این تطاول آه از این زجر

بر آی ای صبح روشن دل خدا را - که بس تاریک می بینم شب هجر

وفا خواهی جفاکش باش حافظ - فَاِنَّ الرِّبحَ وَ الخُسرانَ فِی التَّجر

 


دوستانی که معانی قسمت های عربی را می دانند، لطف کنند حتماً اطلاع دهند.


نوشته شده در  چهارشنبه 93/4/25ساعت  10:11 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

جام جهانی هم تمام شد و آن طور که من دوست داشتم آلمان قهرمان شد. برای بیش تر ما وضع به همین ترتیب است که برای تماشای مسابقاتِ به هر حال همه گیر و جالب توجهِ جام جهانی گزینه های متنوعی نداریم و اکثراً از طریق تلویزیون داخلی خودمان بازی ها را می بینیم. ادامه مطلب...

نوشته شده در  سه شنبه 93/4/24ساعت  3:7 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

و فرستادگان ما با بشارت بر ابراهیم وارد شدند؛ سلام گفتند؛ او سلام گفت؛ سپس بی درنگ برای آنان گوساله ای بریان آورد

پس آن هنگام که دید به سوی آن دست دراز نمی کنند، آنان را بیگانه شمرد و از ایشان به خود ترس گرفت؛ گفتند: نترس، همانا ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم

و زنش که ایستاده بود، خندید؛ و او را به اسحاق و از پسِ اسحاق به یعقوب بشارت دادیم

گفت: ای وای، آیا فرزند می زایم در حالی که پیر هستم و این، شوهر من، سالخورده است؟ این واقعاً چیز عجیبی است

گفتند: آیا از امر خداوند تعجب می کنی؟ رحمت خدا و برکاتش بر شما خاندان است؛ همانا او ستوده و ارجمند است

پس آن زمان که ترس از ابراهیم دور شد و برایش بشارت آمد، در مورد قوم لوط با ما به مجادله می پردازد

ابراهیم همواره بسیار صبور و [برای بخشش خواهی و شفاعت1] نالان و زاری کنان است

ای ابراهیم از این درگذر؛ امر پروردگارت فرا رسیده و به راستی بر آنان عذابی برگشت ناپذیر خواهد رسید

(سوره ی هود - آیات 69 تا 76)

 

***

 

پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند نباید برای مشرکان -حتی اگر خویشانشان باشند- پس از آن که برایشان روشن شد آنان اهل دوزخ هستند، طلب آمرزش کنند

و طلب بخشش ابراهیم برای پدرش جز به موجب وعده ای نبود که به او داده بود؛ پس آن هنگام که برایش روشن شد که او دشمن خداست، از او بیزاری جُست؛ همانا ابراهیم بسیار زاری کننده و صبور است

(سوره ی توبه - آیات 113 و 114)

 


1 فروردین 99 است. شفاعت یک مفهوم سراسر شرک آمیز است. در آن زمان نمی دانستم.


نوشته شده در  یکشنبه 93/4/22ساعت  7:6 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

به نظرم با سه گل هم می شد برزیل را برد. دلیلی نداشت برای آن ها چنین فاجعه ای را رقم زد. وقتی چهره های تأسف بار مردم برزیل را می بینم، از همه چیز بیزار می شوم. یوآخیم لو، سرمربی آلمان، بسیار بی رحم و بسیار مغرور است.

از نظر فنی باید بگویم آلمانی ها در این تورنمنت بسیار زیرکانه عمل کردند. آن ها در دیدارهای قبلیشان حتی چهل درصد قدرت واقعی خود را نشان ندادند. آن ها این فوتبالِ فوقِ نظمِ خود را برای چنین روزی گذاشته بودند. منطقی است؛ چون در صورتی که رقبا از قدرت آن ها اطلاع پیدا می کردند، در مقابل آن ها رو به دفاع می آوردند و در بازی های پایانی جام، کار برای آلمان دشوار می شد. در مورد فرم فوتبالی که آلمان در برابر برزیل به نمایش گذاشت فقط می توانم بگویم هر بازیکن آلمان که صاحب توپ می شد، برای تمام گزینه هایی که می توانست از آن ها استفاده کند، تمرین دیده بود. می توانست در جهات مختلف توپ را پاس بدهد، توپ را به تنهایی پیش ببرد، شوت کند، ارسال کند، معطل کند و ... و برای انتخاب بهترین راه کاملاً آماده شده بود. در واقع بسیاری از بازیکنان آلمان بازیکنان صرفاً متوسطی هستند. ولی همان طور که دیدیم، با همین داشته ها و با تمرین و تلاش می توان بهترین تیم را داشت.

پی نوشت: اکنون فروردین 99 است. دریافته ام که بازیکنان آلمانی همواره در جهان بهترین بوده اند. آن ها حتی با بازیکنان دوپینگی و مشهور آمریکای جنوبی قابل مقایسه هستند. به هر حال تبلیغات هرگز به نفع آن ها نبوده. از طرف دیگر از زمانی که کلینسمان و لوو در رأس تیم ملی فوتبال آلمان قرار گرفتند، بهترین بازیکنان آلمان به تیم ملی دعوت نمی شدند و برخی بازیکنان دعوت شده در مقایسه با ظرفیت واقعی فوتبال آلمان در حد متوسط بودند. این نگرش این دو مربی بوده. کلینسمان به دلیل سواد ورزشی و فوتبالی بسیار نازل قادر به شناخت بهترین بازیکنان نبود و لوو به دلیل خودخواهی از بازیکنان بزرگ متنفر بود.


نوشته شده در  چهارشنبه 93/4/18ساعت  8:14 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
وارد آتش شوید
اقدام پاکستان
داعش، راه حل همیشگی
عیار ورزش ایران
50 درصد جهان!
[عناوین آرشیوشده]