مسئلهی موجودات فضایی و وجود یا عدم وجود آنها همواره برای بشر بسیار بحث برانگیز بوده است. آنچه مسلم است اینکه هنوز هیچ مدرکی برای وجود موجودات فضایی در سراسر این دنیای بینهایت وسیع وجود ندارد. البته همواره قصهها، افسانهها، شایعات، حکایات، فیلمها و ... در مورد موجودات فضایی ساخته میشده و میشود. این اواخر استیون هوکینگ، فیزیکدان سرشناس، استدلال کرده که با توجه به تعداد بینهایت زیاد و فراتر از تصور کرات و اجرام آسمانی در سراسر این دنیای لایتناهی و با توجه به قانون احتمالات قطعاً حیات در دیگر مکانهای جهان هم وجود دارد. به هر حال فرض کنیم در میان میلیاردها میلیارد سیاره و جرم فلکی تنها روی یکی از آنها، یعنی روی زمین ما، حیات به وجود آمده باشد. در این صورت اگر آن طور که کفار میگویند حیات کاملاً اتفاقی است و آفریدگاری ندارد، باید پرسید چرا این اتفاق در تمام این دنیای بینهایت وسیع فقط در یک گوشهی ناچیز آن روی داده.
سخت برآشفته و از کار فلک پریشان احوالم. دلیل این اندازه دونمایگی و پستی این جهان هرزه را نمیدانم.
پری نهفته رخ و دیو در کرشمهی حسن - بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است
در این حال اضطراب و اندوه بی حد - که البته بسیار به آن عادت دارم، که در زندگیم بسیار رخ داده و میدهد - خدا را به زحمت میتوانم ببینم. هر لحظه و هر آن ممکن است حتی از دین هم برگردم. اینچنینم که مثل همیشه به ناگه و به شکلی معجزه وار بار دیگر دست معبود را از آستین یکی از بیشمار مؤمنینش بیرون میبینم:
اگر چه عرض هنر پیش یار بی ادبی است - زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی است
حافظ پارسی گو که عربی پروردگار را خوب از بر کرده، پاسخ یک دنیا سؤال من را از پیش میداند:
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد - که کام بخشی او را بهانه بی سببی است
در این چمن گل بی خار کس نچید، آری - چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است
بله، این رسم دیرین و اقتضای طبیعت این دنیاست که اگر "چراغ مصطفوی" هم در آن بیابی، نیرنگ و "شرار بولهبی" از آن دست بردار نبوده و نیست.
... [رود هنگام پیوستن به دریا] در این هنگام از تسلیم، تسلیمی که نرمترین موج عصیانی آن را آشفته نسازد، بیم ندارد؛ چه، رود شکوه شکست در دریا را میداند. رودی که از عمق کوهستانهای دوردست و از فراز قلهی بلند زمستانی خویش - با نسیمی که از جانب دریا میوزید و پیام دریا را و امانت دریا را بر کوهها و صخرهها و صحراها و در و دشت عرضه میکرد - بوی دریا را شنید و پیام دریا را - که کو هها برنگرفتند و صخرهها برنگرفتند و صحراها و دشتها برنگرفتند - تنها او برگرفت؛ و ذوب شد و در آتش آفتاب گداخته شد و در هوای دریا به شتاب از کوه سرازیر گشت و به سوی دریا خروشان و خشمگین و بیقرار و کف برلب و "پای در زنجیر"، شتافت و تا از پیچ و خم کوهستان بدر آمد و از پس تپهها و کمینگاه درهها قدم به دشت گذاشت و چشم به دشت باز و هموار گشود، از راه دور - که پیش از او از آنجا چشمهای سیاه هیچ سنگی نمیتوانست دید و ندیده بود و نمیدید - چشمهای زلال رود دریا را دید؛ و شتاب بیشتر کرد و التهاب بیشتر کرد و جوش و خروش بیشتر کرد و خشم و فریاد بیشتر کرد و پیشتر آمد و پیشتر آمد و ناگهان ... دریا را شناخت. و آنجا که چشم هیچ درختی و چشم هیچ کشتزاری و چشم هیچ خزندهای و درندهای و پرندهای دریا را نشناخته بود، چشمهای رود شناخت و درست شناخت و چه خوب شناخت! و در میان هیاهوی غرش دریا، سکوت دریا را که هیچ گوشی نشنیده بود، شنید. و جز او که سکوت را می شنود؟ جز او که میدانست که دریا - که همواره می غرّد - ساکت است و سکوتش اندوهبار و سنگین است؟ و از خلال انبوه ماهیها و کشتیها و مرغان و شناگران و دزدان دریایی و قاچاقچیان و قایقرانان و غواصان صدف و مروارید و جویندگان نمک و صیادان ماهی و شاعران دریا دوست و لجن خوارن و سگان و خوکان آبی و دیگران و دیگران که دریا را از درون و برون در خود گرفتهاند و به خود مشغول داشتهاند، چشمان زلال او تنهایی دریا را شناخت. و جز چشمان رود چه کسی میتوانست دید و دیده بود و می دید که دریا تنها است؟ جز او که دریا را تنها میبیند؟ جز او که تنهایی دریا را میتواند دید؟ ...
----------------------------------
برگرفته از کتاب کویر
شب قدر است و طی شد نامهی هَجر - سَلامٌ فیهِ حَتّی مَطلَعِ الفَجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش - که در این ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه - وَ لَو آذَیتَنی بِالهَجرِ وَ الحَجر
دلم رفت و ندیدم روی دلدار - فغان از این تطاول آه از این زجر
بر آی ای صبح روشن دل خدا را - که بس تاریک میبینم شب هجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ - فَاِنَّ الرِّبحَ وَ الخُسرانَ فِی التَّجر
--------------------------
دوستانی که معانی قسمتهای عربی را میدانند، لطف کنند حتماً اطلاع دهند.
جام جهانی هم تمام شد و آن طور که من دوست داشتم آلمان قهرمان شد. برای بیشتر ما وضع به همین ترتیب است که برای تماشای مسابقات به هر حال همه گیر و جالب توجه جام جهانی گزینههای متنوعی نداریم و اکثراً از طریق تلویزیون داخلی خودمان بازیها را میبینیم. بحث در مورد کیفیت پخش مسابقات از تلویزیون کشورمان بسیار زیاد است. اما مسئلهی مهمتر این است که تلویزیون باید قاعدتاً در مورد حمایت از تیمها کاملاً بی طرف باشد. چیزی که به نظر من - مثل همیشه - از طرف تلویزیون رعایت نشد. آنها آشکارا نشان دادند دلِ خوشی از آلمان ندارند. در تمام بازیهای آلمان در طول برگزاری مسابقات، گزارشگران و کارشناسان دعوت شده سعی میکردند ارزشهای تیم آلمان را پایین جلوه دهند. این مسئله به خصوص در مورد مسابقهی فینال صدق میکند. دیشب پس از پایان وقت معمول بازی فینال، مجری و کارشناس تلویزیونی در مورد یک برخورد غیر عمد دروازه بان آلمان با بازیکن آرژانتین در محوطهی جریمهی آلمان مکرراً اظهار میداشتند که داور باید برای آرژانتین پنالتی میگرفته؛ طوری که بیننده نتیجه میگرفت داور به نفع آلمان کار کرده. جالب اینکه این بزرگوران به اتفاق بسیار مشابهی که در نیمهی اول بازی برای کرامر، بازیکن آلمان، در محوطهی جریمهی آرژانتین روی داد، هیچ اشارهای نکردند. پس از بازی هم هیچ اشارهای به خطاهای مکرر روی شواین اشتایگر، بازیکن آلمان، در وقتهای اضافی - که میتوانست باعث دریافت یک کارت قرمز برای آرژانتین شود، ولی داور نسبت به آنها بی تفاوت بود - نشد. از طرف دیگر اگرچه مسئولین محترم با بی میلی و اکراه و برای آن که خود را بی طرف نشان دهند، اعلام کردند که قهرمانی حق آلمان بود، ولی در برنامهی امشب بالأخره به طرز ظریفی و از زبان یک هوادار آرژانتینی قهرمانی آلمان را شانسی خواندند!
بگذریم ... همانطور که اشاره شد، امشب هم تلویزیون یک برنامهی ویژه برای جمع بندی برنامههای پیشین ترتیب داده بود. در هنگام مرور اتفاقات پشت صحنه و روند آماده سازی برنامهها، آقای فردوسی پور (مرد ظاهراً روی صحنهی تلویزیون) تقریباً دویست بار به تصویر کشیده شد؛ آن هم از زوایای مختلف، با ژستهای مختلف و با رفتارهای متفاوت. در این برنامه آقای فردوسی پور، فکر میکنم برای دو هزار و چهاردهمین بار (یا بیست چهاردهمین بار - آنطور که انگلیسی زبانها میگویند و آقای فردوسی پور هم اسم برنامهاش را همین گذاشته بود چرا که ایشان انگلیسی هم بلد است)، اشاره کرد که در دانشگاه شریف درس خوانده. خب، درس خواندن در دانشگاه شریف افتخار بزرگی است که به سادگی نصیب هر کسی نمیشود. به ذهنم رسید با توجه به تجربیاتی که دارم، توصیههایی را برای قبول شدن در دانشگاه شریف برای نوجوانان پای کنکور ارائه بدهم:
- کم بخوابید؛ پنج ساعت در روز کافی است.
- زیاد درس بخوانید؛ دست کم ده ساعت در روز. البته اگر مدرسه دارید. اگر مدرسه نداشتید، پانزده ساعت در روز. من خودم تجربهی تلخی دارم؛ در سال منتهی به قبولیم در کنکور به طور متوسط دو ساعت و نوزده دقیقه در روز درس خواندم (این طرز آمار دادن را از خود آقای فردوسی پور یاد گرفتهام، وقتی که آمار پیام کوتاه را میدهد)؛ رتبهام در منطقه شد 1420 و در کشور دقیقاً 3000.
- به یاد داشته باشید برای قبولی در شریف زحمت کشیدن و فشار آوردن به خود کافی نیست. باید به خودتان ضربه بزنید؛ طوری که ضرب دیده وارد دانشگاه شوید.
- کلاس خصوصی برای تمام دروس الزامی است؛ برنامهتان را طوری تنظیم کنید که به کلاسهای خصوصی برسید. با معلومات مدرسه - هر چه قدر هم با فشار و زحمت رویشان تمرکز کنید - فقط 40 درصد سؤالها را میتوانید جواب بدهید. بقیهاش را هم ممکن است بلد باشید ولی وقت کنکور به اساتید درس مربوطه هم امکان نمیدهد خیلی بالاتر بزنند. باید معلمهای خصوصی باتجربه روشهای عجیب و غریب تست زنی را بهتان یاد بدهند تا جیک ثانیهای همهی تست ها را جواب بدهید.
- بابا علاوه بر این که پول کتابها و معلم خصوصی را میدهد، در رفت و آمدهایتان به کلاسها و آزمونهای آزمایشی با بالاترین جامعهی آماری کاملاً در خدمت شماست و خیلی بهتر از آژانس شما را سر موقع به همه جا میرساند.
- مامان علاوه بر این که با مهربانی مادرانه ساعتهای مطالعهتان را ثبت میکند و هر وقت رکورد زدید، خبرتان میکند، در فواصل زمانی منظم درب اتاقتان را میکوبد و بهتر از هر پیشخدمت، خوراکیهای انرژی زای دوست داشتنیتان را روی میزتان میگذارد.
- این آخری از همه مهمتر است: باید به دنیای اطرافتان کاملاً بی تفاوت باشید؛ چون در غیر این صورت از برنامه عقب میافتید. هر اتفاقی که در پیرامون روی داد، نباید ککتان هم بگزد. بی خیال ... به شما مربوط نیست. گور بابای هر ننه قمری که هر طوریش شده. شما باید دانشگاه شریف قبول شوید. این مهم است.