سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حافظ از جمله انسان های آزاده ایست که این دنیا به خود دیده. در بین اشعاری که از او به خاطر دارم، یک بیت دیگر هست که می تواند به عنوان مدرکی مبنی بر این که ایده های مربوط به حکومت و کشورداری از سرزمین خود او اتخاذ شده، مطرح شود.

عاشق از قاضی نترسد می بیار - بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

"یرغو" به معنی بازجویی و "دیوان" به معنی دادگاه است. می توان نتیجه گرفت که ایده ی قضاوت و دادگاه از همین جا اخذ شده.


نوشته شده در  سه شنبه 99/3/20ساعت  11:11 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

یکی دو روز است که مسئله ای عمیقاً مرا به فکر فرو برده. فکر می کنم مسئله ی قتل شریعتی توسط دولت بریتانیا به مراتب راز آلودتر از آن چیزی است که تا کنون می پنداشته ام. ظاهر مسئله این است: شریعتی یک تنه ایران را در آستانه ی یک انقلاب اجتناب ناپذیر قرار داد؛ سپس بریتانیا برای آن که کشور در اختیار شخص او قرار نگیرد، او را کشت و بعد آن انقلاب اجتناب ناپذیر را به سمت و سوی مورد نظر خودش هدایت کرد.

اما سؤالی که پیش می آید این است که اگر کشتن افراد به این سادگی است، چرا شاه و یا حتی خود بریتانیا در طول مدت ده سال فعالیت جالب توجه شریعتی در ایران تصمیم به قتل او نگرفتند. از طرفی باید توجه داشت کشتن شریعتی آن هم در غربت و آن چنان ستمگرانه باید بیش از هر چیز اعضایی از خانواده ی او را که عضو سیستم مخفی نبودند، به ویژه پدرش را، وادار به واکنش می کرد. اما با کمال تعجب پدرش نه تنها واکنشی نشان نمی دهد، بلکه کاملاً در اختیار حکومت بریتانیا قرار می گیرد، در سال های آینده به نفع آن ها فعالیت می کند و در نهایت به خواسته ی آن ها خودش را به مردن می زند. نمی توان تصور کرد که با وجود ستمی که به چنان فرزندی روا داشته شده، پدر صرفاً به خاطر ترس نه تنها سکوت کرده بلکه تسلیم هم بشود.

از طرف دیگر قتل شریعتی حتی وجهه ی حاکمان را در نظر عوامل دون پایه تر خود آن ها هم خراب می کرد. افراد زیادی از اعضای حکومت با شریعتی مراوده داشته اند و تحت تأثیر روحیات ویژه ی او قرار گرفته بودند. نمی توان این چنین رسوا او را از میان برداشت. این ستم افرادی مثل پرویز خرسند و عبدالکریم سروش و بسیاری دیگر را دست کم از حکومت دلزده می کرد. از همه مهم تر فرزندان شریعتی بوده اند. نمی توان تصور کرد که آن ها آن اندازه بی غیرت بوده اند که با وجود چنین ستم آشکاری نسبت به پدرشان، پس از مرگ او دربست به خدمت حاکمان درآمده باشند.

آرایش مرگ شریعتی هم بسیار مبهم و از طرفی نمایشی است. تصاویر محدودی از جسد او منتشر شده و از طرفی او را به طرز عجیب و غیر محترمانه ای به جای دفن در ایران به سوریه منتقل کرده اند. این اهانت ها به او بیش تر می تواند دل هر انسانی را، به ما هو انسان1،به درد می آورد و قطعاً برای علیاحضرت و مجموعه اش گران تمام می شود.

آیا شریعتی تحت فشار با آن ها کنار آمده؟ یا شاید در تمام این مدت او را در جایی حبس کرده اند و اطرافیانش را وادار به سکوت نموده اند؟

در دنیایی زندگی می کنیم که خانواده ی میر حسین موسوی با وجود رحلت دو نزدیکشان در راه خدا، تحت فشار، تسلیم می شوند. در دنیایی زندگی می کنیم که مهدی کروبی فرزند احمد با آن همه ادعا تسلیم می شود. در دنیایی زندگی می کنیم که مرتضی مطهری که زمانی رگ گردنش به خاطر علامه مجلسی بیرون می زده، تحت فشار حتی خود خدا را هم می فروشد. در دنیایی زندگی می کنیم که متفکری مثل عطاء الله مهاجرانی خود را به خاطر ترس می بازد. در دنیایی زندگی می کنیم که دو پسر مرحوم خمینی حتی به پدرشان هم خیانت می کنند. به راستی آیا شریعتی زنده است؟ من از یک چیز مطمئنم: ما در ایران گیت زندگی می کنیم.

 

1 ظاهراً تعبیری است که به تازگی آقای محمد خاتمی در دنیایی که زندگی می کند، به کار برده: به ما هو انسان!

پی نوشت: البته باید انصاف داشت و فراموش نکرد که شریعتی کاملاً تنها بود. او را از پشت تریبون به مسلخ برده بودند. کافی بود یک سری اطلاعات گیج کننده به او داد و اعتماد به نفسش را از بین برد. من فکر می کنم واقعه ی شریعتی قبل از هر چیز باعث بی آبرویی بیش از پیش حکومت علیا حضرت می شود. آن ها حتی عرضه ی کشتن را ندارند و سعی می کنند با فشارهای روحی بر افراد آن ها از پا در بیاورند (با پنبه سر ببرند). من فکر می کنم باید شریعتی را درک کرد. البته خیانت او هیچ توجیهی ندارد؛ "ما کان لنبی ان یغل". ولی چه خوب است اگر کسی کاری از دستش ساخته است، پیش از آن که شریعتی بمیرد، از او بازخواست کند. به هر حال نمی توان ادعا کرد مثلاً متفکری مثل حسن رحیم پور ازغدی زیر یک درصد از فشاری که به شریعتی آمده، می توانست مقاومت کند. نباید فرافکنی کرد. مدعیان باید قبل از هر چیز از ماهیت شیطانی خودشان شرمنده باشند. باید یک سوزن هم به خودشان بزنند. (این پی نوشت به خاطر بازخوردی که نوشته ی اصلی در وب سایت ها داشت، اضافه شده)


نوشته شده در  شنبه 99/2/27ساعت  9:43 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من – پیاده می روم و همرهان سوارانند
(حافظ)

فیلم کارتونی "جادوگر اوز"، ساخته ی 1982 ژاپن، سفر پر ماجرای یک دختر بچه و سگش را برای یافتن جادوگر حاکم بر یک سرزمین دورافتاده روایت می کند. ماجرا از این قرار است که دوروتی (دختر بچه ی فیلم) به همراه سگش، توتو، به وسیله ی یک طوفان سهگین به سرزمینی ناشناخته برده می شوند. آن ها باید اوز، بزرگ جادوگر سرزمین، را پیدا کنند تا بتوانند به کمک او به خانه برگردند. آن ها برای یافتن جادوگر مورد نظر یک مسیر نسبتاً طولانی را آغاز می کنند. در راه آن ها به یک مترسک بر می خورند. مترسک مغز ندارد و در نتیجه نمی تواند فکر کند. او با دوروتی همراه می شود تا از جادوگر اوز بخواهد مغزش را به او برگرداند. سپس همگی به یک آدم آهنی بر می خورند. آدم آهنی قلب ندارد و در نتیجه نمی تواند احساس کند. او هم با دوروتی، مترسک و سگ همراه می شود تا از جادوگر بخواهد به او قلب بدهد. پس از آن آن ها در آن مسیر به یک شیر جنگل برخورد می کنند. شیر شجاعت ندارد و در نتیجه نمی تواند آرام زندگی کند. او هم با سایرین همراه می شود تا از اوز شجاعت خود را طلب کند. آن ها با پشت سر گذاشتن دشواری های زیاد و مبارزه با انواع اهریمن به جادوگر اوز می رسند. توتو، سگ دوروتی، با زیرکی هویت واقعی جادوگر را افشا می کند. جادوگر مورد بحث فقط یک شعبده باز معمولی است که با حقه هایش خود را بسیار قدرتمند جلوه داده. به هر حال همه ی مسافران مسیر به خواسته هایشان می رسند.

فیلم در واقع سعی دارد کودکان را از سنین پایین افرادی ظلم ستیز بار بیاورد.


نوشته شده در  جمعه 99/1/29ساعت  6:49 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

چندی پیش در نگاهی گذرا به وب سایت عطاء الله مهاجرانی، وزیر فرهنگ دولت خاتمی، متوجه شدم او در چند مقاله ی پشت سر هم در مورد حافظ صحبت کرده بود. مهاجرانی در مورد حافظ تقریباً چشم بسته غیب گفته بود. او به عنوان مثال معتقد بود لفظ "حافظ" به معنی آوازخوان نیست و به معنی کسی است که قرآن را از بر دارد. به هر حال به ذهنم رسید با آوردن چند شاهد از دیوان حافظ یک بار دیگر از اهمیت او صحبت کنم.

حسن 
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم – که عشق از پرده ی عصمت برون آرد را زلیخا را 

با استناد به همین بیت است که نام گیاه "حسن یوسف" انتخاب شده. منظور از حسن، جمال و زیبایی است. در قرآن به پیامبر توصیه شده حتی اگر حسن سایر زنان او را به شگفت آورد، به آنان نزدیک نشود. به هر حال به نظر می رسد حافظ مانند انبوهی کلمات دیگر کلمه ی "حسن" را هم از قرآن اقتباس کرده. در این بیت احتمال می دهم بین عبارت های "روزافزون" و "پرده" ارتباط معنایی لطیفی برقرار باشد که خود قادر به درک آن نیستم.

تواب سازی
من از رندی نخواهم کرد توبه – و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
(حتی اگر آزارم دهی، توبه نمی کنم)

این بیت نشان می دهد در زمان حافظ هم مسئله ی تواب سازی (وادار کردن به توبه از طریق شکنجه) رواج داشته. اما احتمال می دهم نفس تواب سازی ایده ای بوده که از قرآن اقتباس شده. از آیه ی 16 سوره ی نساء.

پزشکی
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه – تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است

"نقش" با توجه به مصرع دوم ایهام دارد. از یک طرف معنی "اثر" می دهد و از طرفی معنی "علامت بیماری". احساس می کنم همه چیز از همین سرزمین آغاز شده؛ من جمله ایده ی پزشکی. همه چیز از خاورمیانه یا "الشرق الاوسط" یا "امة وسطا" آغاز شده. بریتون ها هوش فوق العاده ای نداشته اند. آن ها به هر ترتیب حکومت را از این سرزمین به بریتانیا منتقل کرده اند و تمام عناصر حکومت به خصوص سیستم مخفی را از آن اقتباس نموده اند. عناصر اصلی پزشکی که در این بیت حافظ آمده اند عبارتند از: نقش (symptom)، تشخیص (diagnosis) و مداوا (cure).

تصرف با شعر
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ – بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

این بیت نشان می دهد که در زمان حافظ بغداد و تبریز سرزمین هایی مجزا از عراق و فارس بوده اند؛ نه جزئی از آن ها. احتمال می دهم که در زمان حافظ کل سرزمین اعراب، عراق نامیده می شده. به ویژه با توجه به مطلع  یکی از غزل ها یعنی "سلیمی منذ حلت بالعراق"، با توجه به عربی بودن آن و با توجه به نام بردن هم زمان از عراق در آن، این حدس تقویت می شود. همین طور حدس می زنم "وقت تبریز" هم ایهام دارد و می تواند چیزی مثل "وقت گرینویچ" باشد. یعنی تبریز در آن زمان از نظر سنجش زمان اهمیت داشته.


نوشته شده در  پنج شنبه 99/1/28ساعت  8:36 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

به نظر می رسد مسئله ی کرونا به چالشی بی سابقه برای حکومت جمهوری ایران تبدیل شده. به نظر می رسد آن ها وحشت شدیدی از پایان دادن به این بحث دارند. احتمالاً آن ها گمان می کنند پایان کرونا همان و یک تظاهرات اعتراضی تازه همان. تا به این جا آن ها به لطف کرونا دو تاریخ حساس، یعنی چهارشنبه سوری و سیزده بدر، را به سلامت پشت سر گذاشته اند. باید دید در آینده چه رخ خواهد داد.


نوشته شده در  جمعه 99/1/15ساعت  1:54 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ملا محمد
وارد آتش شوید
اقدام پاکستان
داعش، راه حل همیشگی
عیار ورزش ایران
[عناوین آرشیوشده]