چندی است تلویزیون مدام و بدون هیچ توضیح بیش‌تر از منطقه‌ای به نام "بوموسی" خبر پخش می‌کند. قدری که پیگیر شدم، پی بردم، منظور همان جزیره‌ی ابوموسی است که بر سرش هم خیلی مناقشه بوده. منتها اخیراً طبق توصیه‌ی مقام معظم رهبری به این شکل تغییر نام داده.

 معظم له گویی معتقد است نام اصلی جزیره فارسی و به گویش محلی، "بابو موسی" به معنای بابای موسی بوده که گویی از اهالی به نام جزیره در گذشته‌ی دور بوده؛ و نام عربی جزیره، یعنی "ابوموسی" مورد پسند ایشان نیست.

 به هر حال بیش از ده سال است که رهبر معظم انقلاب بر طبل جنگ با اعراب می‌کوبد و "میانجیگری" چین هم آتش ایشان را تسلی نداده. ولی عوض کردن اسم‌هایی که 46 سال یا، مانند اسم "خاورمیانه"، 40 سال، از بلندگوهای رسمی همین گونه صدا زده می‌شده‌اند، ضربه‌ای مهلک بر پیکره‌ی نظام است. حتی اگر در کوتاه مدت بتواند قدری افکار را منحرف کند.


نوشته شده در  پنج شنبه 03/10/6ساعت  9:6 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

یکی از مهم‌ترین منتقدین "سکس"، یکی از همان‌ها که استدلال می‌کند: من تماشا می‌کنم، پس تو باید پرهیز کنی (!!!)، آقای عطا مهاجرانی بوده. او یک بار در وب سایت فیلتر شده‌اش، حین ابوعطا خواندن در سوگ مادرش، فعالیت جنسی مرا که البته با دوربین به او منتقل می‌شده، "آلودگی تصویری" نامید!

 این در شرایطی است که در میان تصاویر رسماً مخابره شده برای هشت میلیارد مسلمان ... ، ببخشید، هشت میلیارد انسان، از طریق تلویزیون‌های ماهواره‌ای و اینترنتی و غیره، کانال‌های تصویری، یکی در میان مشغول پخش تصاویر مشابه هستند و آقای مهاجرانی هم هیچ اعتراضی به آن نمی‌کنند!

 به هر حال مهاجرانی ثابت می‌کند که از آلودگی مطلقاً بیزار نیست؛ احتمالاً از من بدش می‌آید! ولی ممکن است او در جواب بگوید خانم‌های مشغول "فعالیت" در تلویزیون‌های ماهواره‌ای و غیره هیچ ارتباطی به او ندارند و خود او که اصلاً اهل این حرف‌ها نیست! منتها بحث این‌جاست که آن‌ها وابسته به همان سازمان او هستند و به شکل مستقیم منصوب و منتسب به اویند. این که قابل انکار نیست! در این سازمان گاهی خواهرهای بسیج شده، مأمور امر به معروف می‌شوند و گاهی هم مأمور به تصویر کشیدن سکس. مهم این است که در هر حال "خواهر" هستند و منصوب به مهاجرانی!

 ممکن است مهاجرانی ادعا کند که او ایرانی است و آن بدکاره‌ها که ایرانی نیستند! این‌جاست که باید تذکر دهم ایران فقط جولانگاه فاطی کماندوها نیست. در ایران هم طبق سیاست حکومت انبوهی خواهر و یا حتی برادر با مأموریت متفاوت، مداوماً در حال ارائه‌ی خدمات جنسی به هم‌وطنان هستند! امیدوارم منظورم را درک کنید!

 سؤال من این است که مهاجرانی با سابقه‌ی سر و صدا در مورد زن صیغه‌ای، یا زن دوم، یا هر چه فقها اسمش را می‌گذارند، مهاجرانی با سابقه‌ی بارها استحاله‌ی سیاسی و فرهنگی، مهاجرانی با آگاهی از هم گروهی با خواهرهایی آن‌چنانی، دیگر مهاجرانی چرا به این مسائل گیر می‌دهد؟ اصلاً چه طور رویش می‌شود؟!

 اما در پایان تمام این ماجراها، ما باز فردی مثل استاد رحیم پور ازغدی را داریم که، بلا به دور، از مهاجرانی هم پرروتر است! او با همه‌ی این سوابق و آگاهی از همه چیز، "مدعی" است که عالم و آدم هر [...] دلشان خواست می‌توانند بخورند، ولی رهبر جامعه (به عبارتی من!) باید خیلی از این حرف‌ها پالوده‌تر باشد!

 من هرگز قادر نخواهم بود جواب رحیم پور را بدهم. ولی با آگاهی از چارچوب‌های سفت و سختی که این گروه مرا در آن قرار داده و عدول از هر یک را هم به معنی پایان و سقوط من تعریف کرده، خیلی وقت است، به زحمت، در چارچوب حرکت می‌کنم. ولی انتقادات ادامه دارد ... .


نوشته شده در  پنج شنبه 03/10/6ساعت  9:4 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

می‌گویند در زمان‌های نه چندان دور مسلمانی تصمیم می‌گیرد به آیین مسیحیت بگرود. تمام مراحل را از سر می‌گذراند و روزی در یک کلیسا کشیشان مشغول تلقین اوراد مربوط به تشرف به این آیین به او می‌شوند. طبق رسم حین تلقین برق‌های کلیسا را خاموش می‌کنند. منتها با پایان مراسم، همین‌که برق‌ها روشن می‌شود، فرد تازه مسیحی طبق عادت صلوات می‌فرستد و هر چه رشته بوده را پنبه می‌کند. کشیش‌ها مطمئن می‌شوند که یک چنین مسلمانانی را هرگز نمی‌شود مسیحی کرد!

 چنین داستان‌هایی به طور کل از تعصبات ممزوج به جهل نوع بشر حکایت دارند. در همین سال‌های معاصر ما نخبگان جوامع نمونه‌های وافری از چنین رخدادهایی را در ذهن داریم. فکرش را بکنید نخبگان هیچ اعتقادی به هیچ معنویتی ندارند و بلکه مدام در حال ستیز با آن هستند و گذشته از مذهب آن‌ها در ثانیه به ثانیه‌ی عمرشان مشغول وحشیانه‌ترین اعمال هستند. منتها مثلاً وقتی بحث "امامت" پیش کشیده می‌شود و یا وقتی به مسئله‌ی "روح" برخورد می‌کنند و یا در خصوص "خودداری از سکس" و به عبارتی دوری از کارهای بی‌تربیتی (!) عالی‌جنابان، امل و مقدس شده و جانب دین را می‌گیرند!!!

 به خصوص در مورد سکس آن‌ها عجیب اعتقاد به پرهیزگاری دارند. آن‌ها معتقدند اگر کسی در خانه‌ی خودش در طول سالیان و 24 ساعت شبانه روز تحت تماشای خود آن‌ها بوده و آن‌ها هم هیچ رسمیتی به این تماشاگری نداده و حتی خبر رسمی آن را به فرد نداده‌اند و حتی با تمام توان هر روز آن را در نظر او انکار کرده‌اند، با تمام این اوصاف او باید از سکس مطلقاً اجتناب کند!

 از شما می‌پرسم: آیا این عاقلانه است؟


نوشته شده در  پنج شنبه 03/10/6ساعت  8:56 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

بابت رفع فیلتر روز گذشته هیجان عجیبی بر فضای رسانه‌ای فارسی زبان حاکم شده. ماجرا از این قرار است که دو سکوی نسبتاً کم کاربرد به نام‌های واتس‌اپ و گوگل پلی طی یک تشریفات پر سر و صدا برای مردم ایران بازگشایی شده‌اند. از همه بیش‌تر بی‌بی‌سی فارسی ذوق زده به نظر می‌رسد و با آب و تاب زیادی اتفاقات را پوشش می‌دهد.

 روزنامه‌ی محافظه کار جوان همین امروز با اختصاص تیتر یک و بخش عمده‌ی نیم صفحه‌ی خود به این رخداد، شور و شوق خود را مخفی نکرد. جوان با اشاره به تعهد رئیس جمهور به رفع فیلتر، جمله‌ی قدیمی او را بازتاب داد که گویا "گردنش را پای وعده‌هایش می‌گذارد"!

 بله، ماجرا از این قرار است که دو سکو یا پلتفرم آزاد شده‌اند. همه‌ی این‌ها در حالی است که به جرأت می‌توان مدعی بود که 90 درصد فضای اینترنت از قدیم در ایران فیلتر بوده. این شامل محتوای اینترنتی کل مهم‌ترین رسانه‌ی دنیا، یعنی بی‌بی‌سی، هم می‌شود.

 ضمن این‌که اگر بنا بر "پیام رسان" باشد، مهم‌ترین آن‌ها تلگرام و اینستاگرام هستند که گویا در این "قدم اول" برای رفع فیلتر به چشم نیامده‌اند.

 به هر حال مدافعان انقلاب خیلی از این اقدام انقلابی به وجد آمده‌اند و آن را برای بستن دهان ملت معترض ایران ضروری می‌پندارند. به عبارتی ملت معترض است و با اقدامات "مثبت" گویا قرار است التهابش فروکش کند و در نهایت نظام ایرانی این پیچ تند تاریخی را با سلامت طی کند.

 یک بار دیگر تأکید می‌کنم که اکنون دست کم دو دهه است که فیلترینگ شامل میلیون‌ها میلیون وب سایت اینترنتی می‌شود. بی‌بی‌سی فارسی در این بین حتی دقت همیشگی خود را در انتقال اخبار از یاد برده بود و بدون اشاره به فیلترینگ خودش، یادآور شده بود که یوتیوب در سال 85 و فیس‌بوک و توییتر در جریان اعتراضات 88 فیلتر شده‌اند. به این افراد خندان یادآوری می‌کنم که یوتیوب و فیس‌بوک به طور هم‌زمان، فردای انتخابات 88 فیلتر شدند و توییتر هم بعدها به آن‌ها پیوست. ضمن این‌که بی‌بی‌سی فارسی سال 84 فیلتر شد.

 ماجرا مرا قدری به یاد مصاحبه‌ی اخیر سرکار خانم معصومه ابتکار در برنامه‌ی Hard Talk بی‌بی‌سی جهانی انداخت. این بانوی محجبه در مقابل اصرار مجری به برخوردهای تند با زنان در ایران، سوزنش روی دو کلید واژه گیر کرده بود: 1. "بررسی می‌شود"؛ 2. "اوضاع بهتر خواهد شد". به عبارتی مجری هر چه می‌گفت، خانم ابتکار جواب می‌داد مورد مورد نظر مجری در ایران از سوی مقامات در دست بررسی است و از طرفی پافشاری می‌کرد که اوضاع رفته رفته رو به بهبود است.

 خانم ابتکار با خونسردی طوری با مسائل برخورد می‌کرد که گویی صرفاً چند ماه از انقلاب در ایران گذشته و فقط تعدادی "افراد خودسر" در این مدت دست به قانون شکنی زده‌اند و همه چیز در حال بررسی است و از این پس همه چیز درست خواهد شد. به ایشان یادآوری می‌کنم اکنون 46 سال است که در ایران همین آش و همین کاسه است؛ آیا ایشان فکر نمی‌کنند برای بررسی و بهبود قدری دیر شده؟! آیا برای جبران دیر نیست؟

 یادآوری می‌کنم که خانم ابتکار طبق معمول یک مجری رسانه‌ی استکبار را در آن مصاحبه فیتیله پیچ کرد و به خوبی او را سر جایش نشاند. و اصلاً فلسفه‌ی چنین مصاحبه‌هایی همین است!

 در پایان ابراز نگرانی می‌کنم که نکند با توجه به وعده‌های معطل مانده‌ی رئیس جمهور، ایشان همین چندی بعد تصمیم بگیرد بدهد گردنش را در میدان 7 تیر بزنند!


نوشته شده در  پنج شنبه 03/10/6ساعت  3:56 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

باب شده که هر وقت از قریب الوقوع بودن یک فروپاشی صحبت به میان می‌آید، کاسه لیس‌های حکومت‌ها به منظور لوث کردن این رخداد عظیم، از طول کشیدن آن انتقاد می‌کنند.

 هنوز مشخص نیست دنیا در چه وضعی قرار دارد. علایم متنوعی به نفع و بر ضد احتمال یک فروپاشی بزرگ وجود دارد. سیاستمداران گروه محور مانند بلوک شرق تو زرد از آب در آمده‌اند. وضعیت بسیار به هم ریخته‌ای بر دنیا حاکم است. به وضوح مشخص نیست که حکومت با یک بحران واقعی رو به روست یا فقط وانمود می‌کند که در بحران است.

 به هر حال اگر بحران واقعی باشد، باید کوشش دیرینه‌ی مبارزان واقعی، فارغ از سیاستمداران، ارج نهاده شود. باید تلاش آنان مورد سپاسگزاری قرار گیرد. این‌که چرا تلاششان دیر به بار نشسته، نباید از اهمیت آن بکاهد.

 و باید توجه کرد که امکانات مبارزان، اگر به راستی مبارزانی وجود داشته باشند، در مقابل حکومت ناچیز بوده. حتی اگر فرض کرد آنان نخبگان 20 درصد مردم دنیا بوده‌اند، باید توجه داشت که در حالت واقع بینانه از حمایت مطلق تمامی این 20 درصد برخوردار نبوده‌اند. تمام این 20 درصد از تمام حقیقت مطلع نبوده‌اند و دربست مشغول پیگیری سیاست‌ها نبوده‌اند.

 در حالی که حکومت از تبعیت بی چون و چرای 80 درصد مابقی سود می‌برده. و همین‌طور، آن‌گونه که در این نوشته بدان خواهم پرداخت، از حمایت نخبگانی مطیع و فوق العاده حیله‌گر. افرادی که برای حیله گری و در واقع وحشی‌گری هیچ حد و مرزی نمی‌شناسند.

مهران مدیری هم در فیلم طنز معروفش اشاره می‌کند که "اگر در مقابل حکومت از بزرگ کننده استفاده کنید، او در مقابل از سفت کننده‌ی نهادهای اجتماعی استفاده می‌کند". و به این ترتیب تأکید می‌کند که چنین حکومتی، با این ویژگی‌ها و با این امکانات، بیکار ننشسته تا او را ساقط کنند.

امشب شاهد دو مسابقه‌ی فوتبال هم‌زمان از دو شبکه‌ی تلویزیون بودم. یک مسابقه بین دو تیم از کشورهای عربی از شبکه‌ی ورزش و یک مسابقه بین دو تیم اسپانیایی از شبکه‌ی 3. و حکومت با پیش بینی این‌که بنده به این مسابقات توجه می‌کنم، دست به طراحی نقشه‌هایی بی‌سابقه برای هر دو رویداد زده بود. ماجرا، که من به سختی و با بهت زدگی بدان پی بردم، این بود که بازی دو تیم عرب را که مربیانی حکومتی داشت، طوری تعیین کرده بود که به نظر برسد یکی مبارز است؛ به عبارتی بازی را تا حدی جدی تنظیم کرده بود.

اما بازی دو تیم اسپانیایی، یک سویش آقای هانس دیتر فلیک (هانزی فلیک) را به عنوان سرمربی در خود می‌دید و در سوی مقابل، یک مربی اسپانیایی. و می‌دانید که آقای فلیک تا به امروز مبارز بوده.

و بازی طوری تعیین شده بود که یک تبانی جلوه می‌کرد! به عبارتی رفتار دو تیم به گونه‌ای بود که به نظر می‌رسید هر دو حکومتی هستند.

چه شده بود؟ آیا آقای فلیک هم دست به خیانت زده بود و در این برهه در خدمت حکومت، رو به نقشه‌ای برای وارد آوردن شوک به شخص من آورده بود؟

من بلافاصله پس از تشخیص نقشه‌ی دو تیم عربی، از تماشای ادامه‌ی بازی آن‌ها خودداری کردم و به خیال خودم حکومت را رها کردم تا با حیواناتش، علف زیر پایشان سبز شود!

شبکه را عوض کردم و با این‌که اکراه دارم فوتبال تیم‌های محور را تماشا کنم، قدری به تماشای مسابقه‌ی دو تیم اسپانیایی نشستم. و نتیجه دیوانه وار بود! تازه فهمیدم که آنان چنان نقشه‌ای، که در بالا به آن اشاره کردم، برای این مسابقه در نظر گرفته‌اند. اما سؤال این‌جاست که آن‌ها با چه مکانیسمی توانسته بودند بازی تیم آقای فلیک با یک تیم کاملاً اسپانیایی دیگر، مایورکا، را تبانی جلوه دهند. آیا آقای فلیک با آن‌ها همکاری کرده بود؟

پاسخ منفی است. در واقع بازیکنان تیم مایورکا با رفتارهای مبالغه آمیز و نمایشی در سراسر بازی وانمود می‌کردند که در حال تبانی هستند. و بخش تأسف بارتر ماجرا از این قرار بود که بازیکنان اسپانیایی بارسلونا، تیم آقای فلیک هم بدون اطلاع سرمربی، به همین روش یکسره نقش بازی می‌کردند!

پس مسئله از این قرار بود که بیش‌تر بازیکنان داخل زمین، که اسپانیایی بودند، با حرکات نمایشی سعی داشتند وانمود کنند که بنده با یک مسابقه‌ی تعیین شده طرفم؛ آن هم در شرایطی که یک طرف ماجرا آقای فلیک بود.

مربی، که فرد زیرکی است، اما به سرعت از نقشه‌ی دولت اسپانیا در این رابطه مطلع شده بود و از آن‌جا که آن‌قدر خوب تیمش را تمرین داده که می‌تواند با شایستگی هر نتیجه‌ای را به دلخواه در مقابل هر تیمی کسب کند، از بازیکنان خواست نتیجه‌ی تازه‌ای رقم بزنند. به عبارتی نقشه‌ی آقای فلیک تغییر کرد. بازیکنان به درخواست او نتیجه‌ی مورد علاقه را رقم زدند؛ اما دست از حرکات نمایشی بر نداشتند. تیم مایورکا هم با وجود غافلگیری از این تغییر همچنان وانمود می‌کرد که در حال تبانی است.

فقط 4 روز پیش بود که آنان با انواع حقه‌ها مرا وادار به تماشای تکان دهنده‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران کردند.

و همین دیشب بود که من با کنجکاوی در خصوص از سرگیری گزارشگری از سوی عادل فردوسی پور، یک گزارش ناقص از او را گوش دادم که در آن او، به طور تلویحی، موفقیت‌های اخیر مرا با واژه‌ی غافلگیرکننده‌ی "تُرکتازی" توصیف کرد تا شوک تازه‌ای به من وارد نماید.

و من دست کم با 13 سال نقشه کشیدن از این نوع رو به رو بوده‌ام. و سایر مبارزان با یک تاریخ نقشه رو به رو بوده‌اند.

و آنان شبانه روز نقشه می‌کشند. و هیچ ابایی از هیچ وحشی‌گری ندارند. هیچ ابایی هم از هیچ انگی و هیچ ننگی ندارند.

امیدوارم پی برده باشید که با یک ساختار ضعیف، یک ساختار معمولی، یک ساختار قوی، فوق العاده قوی یا هر چیز دیگری رو به رو نیستیم. ما با یک مشت هیولای درنده طرفیم.

من از آقای هانزی فلیک، مربی محترم بارسلونا به خاطر ابراز لطفش در بازی امشب نسبت به بنده تشکر می‌کنم. اما ممکن است ایشان از این پس و در ادامه‌ی هدایت تیمشان با یک مشت اسپانیایی طرف شوند که حرف شنوی ندارند.

و به همه یادآوری می‌کنم که اسپانیا از برزیل ضعیف‌تر است. چه در ورزش، چه در اقتصاد و چه در سیاست. و یادآوری می‌کنم که بازیکنان غیر اسپانیایی بارسا، امشب با عدم اطلاع از چنین نقشه‌ای با آن همراهی نمی‌کردند. بازیکنانی مثل رافینیا از برزیل.


نوشته شده در  چهارشنبه 03/9/14ساعت  10:9 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
صاحب قدرت
فصل گل
آقای دیکتاتور
اسپانیای سفت و سخت
جواب
[عناوین آرشیوشده]