سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جالب است بدانید که، آن‌طور که من پی برده‌ام، تقریباً تمام آن‌چه "مشکلات فنی" در تلویزیون نامیده می‌شود، عمدی و بیش‌تر به خاطر سر کار گذاشتن بیننده است. مشکلاتی مثل قطع تصویر، قطع صدا، قطع ارتباط تلفنی، و خلاصه چیزهایی مثل این. در واقع افراد کارمند در تلویزیون آن‌قدر کار بلد هستند و ابزارهایی هم که در اختیار آن‌هاست، آن‌قدر بی نقص است که احتمال اشکال به طور طبیعی به صفر می‌رسد. منتها به دلایل مختلف، آن‌ها به طور عمدی در برنامه‌ها نقص ایجاد می‌کنند.

یکی از برنامه‌ی محوری تلویزیون ایران در سال‌های اخیر، برنامه‌ای است به نام "سیاست خارجی". برنامه‌ای که با سر و صدای زیاد به موضوعات روز می‌پردازد. اما آن‌چه جالب است این‌که این برنامه معمولاً مملو از "اشکالات فنی" است. ممکن است اکنون رویه‌ی آن‌ها تغییر کرده باشد، منتها اگر سابقاً برنامه‌ی آن‌ها را تماشا کرده باشید، حتماً با انبوه غیرعادی از مشکلات فنی مواجه شده‌اید. شاید بتوان گفت تقریباً هر 5 دقیقه یک بار، یک اشکال فنی در این برنامه رخ می‌دهد.

به هر حال تعدد اشکالات فنی در این برنامه غیر طبیعی است و این برنامه هم به شکل مستقیم، یک برنامه‌ی "سیاسی" است. در واقع آن‌ها آن‌قدر در این برنامه اشکال ایجاد می‌کنند که بیننده مجاب می‌شود آن‌ها سعی دارند بدین وسیله به ساختگی بودن اشکالات اعتراف کنند. آن‌ها علناً فریاد می‌زنند که کلاً اشکالات فنی در صدا و سیما، یک سیاست است. و به نظر هم می‌رسد این رویه، یعنی اعتراف به عمدی بودن مشکلات، برای ترساندن مخاطب است که پیگیری می‌شود. در واقع وقتی شما به طور غیر مستقیم پی ببرید که اشکالات فنی سراسر ساختگی است، نسبت به نهایت شرور بودن حاکمان تا حدی دچار ترس می‌شوید. به هر حال این حقیقتی است که اکنون از من، به طور مستقیم می‌شنوید!

خانواده‌ی فهمیده
حسین فهمیده، یک کاراکتر تقریباً پر کاربرد در سیاست جمهوری ایران است. می‌دانیم که اساساً چنین فردی، مثل بسیاری موارد دیگر، وجود خارجی ندارد. با توجه به نامی که برای او انتخاب کرده‌اند، نامی که ویژه است و بار معنایی زیادی در ادبیات سیاسی ایران دارد، می‌توان مطمئن بود که برای مورد او، حکومت حتی سعی نکرده از یک فرد واقعی، که ممکن است هر نامی داشته باشد، سود ببرد. در واقع ابتدا اسم او خلق شده و بعد بازی که قرار است با او بشود، طراحی شده.

به هر حال همان‌طور که می‌دانید، یک خانواده‌ی دور و دراز برای این موجود خیالی در نظر گرفته‌اند که گاهی درتلویزیون هم ظاهر می‌شوند. اما سؤال این‌جاست که با چه مکانیسمی، تعداد معتنابهی افراد با نام فامیلی "فهمیده" کنار هم گرد آورده شده و تظاهر می‌کنند خانواده‌ی آن فرد ساختگی هستند.

مسلماً چنین فردی وجود نداشته. یا اگر هم یک پسر بچه مثل او با همان سیما و دارای یک خانوده شامل همین افراد یا افراد دیگر وجود داشته، دست کم مطمئناً نامشان فهمیده نبوده. و اکنون ما با یک خانواده با این نام سر و کار داریم. سؤال این است که این افراد کی هستند. اگر واقعاً یک خانوده‌اند، چه‌طور و چگونه و چه زمانی نام فامیلشان را به فهمیده تغییر داده‌اند؟ چه‌طور اطرافیان آنان به چنین قضیه‌ای شک نکرده‌اند؟ و خلاصه انبوهی سؤالات مثل این. چنین سؤالاتی یک بار دیگر ثابت می‌کنند که سیاست موجود بی پدر و مادری است.

اخیراً پیام خمینی در خصوص شهادت او را به گونه‌ای بی سابقه از تلویزیون جمهوری ایران شنیدم. تا آن‌جا که از قدیم یادم می‌آید، گفته شده بود درست روز شهادت این کودک، خمینی پیام داده و پیامش هم صرفاً از این قرار بوده: "رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که نارنجک به کمر خود می‌بندد و زیر تانک می‌رود". اما در روایت جدیدی که از تلویزیون شنیدم، تاریخ صدور پیام، دومین سالگرد پیروزی انقلاب و متن آن بدین صورت بود: "رهبر ما آن طفل سیزده ساله‌ای است که با قلب کوچکش که از هزاران ...". خلاصه، پیام، یک متن مفصل بود.

هم‌چنین تا جایی که به خاطر دارم، زن حمید نوری، متهم اعدام‌های دهه‌ی شصت، "زهرا کاظمی" نام برده شده که باز هم به خاطر شباهت نام با خبرنگار کانادایی-ایرانی مشهور، یک نام ویژه است که نمی‌تواند به شکل تصادفی روی چنین فرد خاصی گذاشته شود. اکنون هر چه در اینترنت جستجو می‌کنم نمی‌توانم نام زن نوری را پیدا کنم. ممکن است اخیراً نوری به زنش تعصب بیش‌تری پیدا کرده و کلاً نام او را از صفحه‌ی روزگار محو کرده! به هر حال هر چه هست، نمی‌توانم در این زمینه مطمئن شوم؛ ولی تا جایی که یادم هست، اسم او همین بود. و اگر این‌طور باشد، همه‌ی سؤال‌هایی که در مورد خانواده‌ی حسین فهمیده مطرح است، در مورد زن حمید نوری هم مطرح خواهد بود.


نوشته شده در  پنج شنبه 103/8/17ساعت  8:57 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

شرایط بسیار ناامید کننده‌ای برای مبارزه در جریان است. متأسفانه پس از یک فراز و نشیب 16 ماهه، بالأخره ثابت شده و پذیرفته شده که دولت آلمان هم یک هم‌دست تاریخی حکومت بوده و تمام تلاش‌هایش نمایشی و به قصد معطل کردن نخبگان و بنده، در این برهه‌ی حساس بوده.

از طرفی اوضاع برای عموم ایرانیان ناامید کننده است. ایران و اسرائیل مدام در حال "پاسخ" دادن به یکدیگر هستند و این جمعیت را به شدت نگران کرده. به نظر می‌رسد آن‌ها قرار است این بازی را برای مدت نامحدود ادامه دهند. و در این صورت وضع برای مردم ایران چیزی شبیه به بحران کرونا خواهد بود. به هر حال حکومت‌ها بی دلیل با هم بازی می‌کنند و تاوان آن را زیردستان ناآگاهشان پس می‌دهند. هر چه هست، درگیری لفظی و "حملات نظامی" بین این دو حکومت برقرار است و ظاهراً ادامه هم خواهد داشت. در جمهوری ایران، همان‌طور که قبلاً در همین وبلاگ به آن اشاره کرده‌ام، اکنون هر فرد یک لا قبایی، فارغ از این‌که از لحاظ سلسله مراتب چه قدر فرد مهمی باشد، در حال رجز خواندن برای اسرائیل است.

در این اثنا رسانه‌های فارسی زبان "معاند" هم سعی می‌کنند بر آتش مناقشه بیش‌تر بدمند و از سویی ایران را در برابر اسرائیل قدرتمند جلوه دهند. آن‌ها قصد دارند این حقیقت را که اسرائیل ارتش چهارم جهان را داراست، از اذهان پاک کنند و جنگ ایران را با اسرائیل پایاپای جلوه دهند. همین امروز بی‌بی‌سی فارسی یک بار دیگر گزارش‌هایی از کمک "پهپادی" جمهوری ایران به "روسیه" برای جنگ با اوکراین منتشر کرده بود.

اجازه بدهید که در پرانتز یک حقیقت تصادفی (random fact) را مورد اشاره قرار دهم. شما هیچ می‌دانید که اساساً در میان فلسطینی‌ها و در میان کل دنیای عرب، ایران در مقابل اسرائیل یک دوست به حساب نمی‌آید؟ ایران به عنوان دشمن صدام، در حقیقت در افکار عمومی فلسطینیان یک دشمن است. امیدوارم از من نخواهید این را برایتان اثبات کنم، اما مطمئن باشید تمام این واق واق ایرانی‌ها بر ضد اسرائیل، در خود فلسطین اصلاً شنیده نمی‌شود.

بگذریم ... زندگی شخصی من هم اصلاً تعریفی ندارد. متأسفانه حکومت و شیاطین همراهش تأکید زیادی بر حفظ مشکلات من دارند.

به هر حال از همه طرف ناامیدی است که می‌بارد. و درست در همین شرایط ناگهان خبر می‌رسد که در ایران "یک دختر لخت شده"!!! موضوع مربوط به برهنه شدن حساسیت برانگیز یک دختر جوان در دانشگاهی در تهران است. البته لخت شدن در ملأعام در بسیاری کشورهای دنیا به عنوان اعتراض به وضع حقوق بشر، تغییرات اقلیمی، حمایت از حیوانات و غیره یک روتین است؛ اما مشخص نیست چرا چنین موردی در ایران این قدر سر و صدا به پا کرده. البته در واقع آن‌طور که در ادامه توضیح خواهم داد، دلیلش مشخص است. ولی این سر و صدا در هر حال غیرعادی است.

به هر حال به نظر می‌رسد سازمان اطلاعات ایران با انتشار این خبر بار دیگر قصد داشته بر "سکس" و به طور مشخص فعالیت جنسی جنجالی شخص من، تأکید کند. می‌دانید که آن‌ها در این موارد خیلی غیر مستقیم عمل می‌کنند. در این برهه هم آن‌ها به طور غیر مستقیم و برای بار چند هزارم یک بار دیگر این بحث را پیش کشیده‌اند.

همان‌طور که می‌دانید من سال 99، یعنی بیش از 4 سال پیش، برای چند بار به شکلی که تا آن روز متداول نبود، دست به فعالیت جنسی زدم. چیزی که سر و صدای بی‌سابقه و غیرعادی نخبگان را در پی داشت. البته من بارها به تفصیل در این خصوص توضیح داده‌ام. منتها همان طور که می‌بینید این بحث تا همین امروز کش پیدا کرده و نخبگان هر جا در ارتباط با بنده کم می‌آورند، یک بار دیگر به آن ماجرا ارجاع می‌دهند.

من توضیحات مبسوطی را که در یک رشته مقاله در سال 1401 ارائه دادم، برای خود نقطه‌ی پایان این بحث دامنه دار در نظر گرفتم و پس از آن همواره در مقابل ادعاها در این زمینه سکوت کردم. ولی متأسفانه همان‌طور که می‌بینید سکوت من در این رابطه از گستاخی حکومت کم نمی‌کند و آن‌ها تا دری به تخته می‌خورد، باز هم این بحث نخ نما را پیش می‌کشند.

جالب آن‌که درست به همین دلیل، درست به دلیل یک فعالیت جنسی مختصر، کاری که عمومیت دارد، برخی نخبگان وقاحت را از حد گذرانده و با تأکید بر کلماتی مثل حیوان و جنگل، مرا به دوری از انسانیت متهم کرده‌اند! آن هم نه به خاطر بی بندوباری، بی بندوباری: چیزی که تک تک آن‌ها بدان دچارند، بله، نه به خاطر بی بندوباری، بلکه فقط به خاطر خود ارضایی! این‌جاست که باید گفت ظاهراً کار به جایی رسیده که حتی سگ هم برای ما آدم شده!

مشخص است که بحث از آغاز یک بهانه جویی صرف بوده و من مطمئن هستم اگر از همان سال 93، یعنی سال آغاز ارتباط تصویری من با سایرین، من به همین شیوه سکس می‌کردم، کوچک‌ترین واکنشی را دربر نداشت؛ منتها مسئله این است که در طی سالیان، نخبگان روز به روز گستاخ‌تر شده و هر روز از چیز تازه‌ای ایراد می‌گرفتند.

به هر حال در این‌جا سعی خواهم کرد بار دیگری توضیحاتی ارائه دهم. باشد که افراد ناآگاهی که تحت تأثیر این عملیات روانی پیچیده قرار گرفته‌اند، آگاه شوند.

همان‌طور که بارها تأکید کرده‌ام، این کار من در واقع از یک سوء تفاهم بزرگ ناشی می‌شد. من در آن برهه به اشتباه گمان می‌کردم شنود افکارم در اختیار عموم نخبگان قرار می‌گیرد، گمان می‌کردم توضیحاتی که در ذهن ارائه داده‌ام به سمع آنان رسیده و به ویژه گمان می‌کردم آنان توضیحات مرا پذیرفته و با این مسئله کنار آمده‌اند. اگر به هر نحو آگاه بودم که چنین رفتاری در نظر نخبگان، نخبگانی که در جامعه ویژه هستند و با افراد عادی از هر لحاظ متفاوتند، مذموم و غیر قابل قبول است، مطلقاً این کار را نمی‌کردم. کما این‌که تا فهمیدم، دیگر اصراری به تکرار نشان ندادم. بنابراین مناقشه بر سر این‌که من کار زشتی کرده‌ام، اساساً بی معناست. من اگر می‌دانستم نخبگان آن را زشت می‌دانند، هرگز آن را مرتکب نمی‌شدم.

من باید می‌دانستم که آن‌ها به عنوان یک سیاست حتی به پلک زدن من هم گیر می‌دهند و باید از چنین رفتارهایی اجتناب می‌کردم. منتهی بحث بر سر یک سوء تفاهم است.

مشاجره درست بر سر این است که سکس در مقابل دید دیگران بسیار زشت است؛ اما باید توجه داشت که این من نبوده‌ام که برای سکس خود را در معرض دید قرار داده‌ام، بلکه این دیگران بوده‌اند که به حریم شخصی من تعرض کرده‌اند؛ این آن‌ها هستند که بی دلیل به خانه‌ی من سرک می‌کشند. اگر بنا به زشتی باشد، آن‌ها مرتکب کار زشت شده‌اند.

باید به این نکته توجه داشت که من در شرایطی که قرار دارم، اگر بنا باشد ملاحظه‌ی تماشای دیگران را بکنم، در واقع باید 99 درصد کارهای روزمره را رها کنم و فقط یک دست کت و شلوار بپوشم و 24 ساعت شبانه روز، دست به سینه روی یک مبل بنشینم.

با همه‌ی این توضیحات، ممکن است سؤال شود که مگر نباید شرم و حیا داشت و با وجود همه‌ی این استدلال‌ها باز هم از سکس حتی در چنین شرایطی پرهیز کرد. باید پاسخ داد که فعالیت جنسی من درست پس از آگاهی از نهایت بی‌شرمی حاکمان و نهایت وسعت حکومت، درست پس از آگاهی از توزرد بودن میرحسین موسوی خامنه و امام خمینی، صورت گرفت و من در چنان شرایطی چنین عمل پیش پاافتاده‌ای را بی‌شرمانه به حساب نمی‌آوردم. حتماً به من حق می‌دهید. منتهی بحث این‌جاست که شما در آن مقطع از آگاهی من از چنین فجایعی کاملاً بی‌اطلاع بودید. این‌جاست که باز هم بر سوء تفاهم شکل گرفته باید تأکید کرد.

به هر حال لازم می‌دانم تأکید کنم که من در پاکدامنی شهره‌ی خاص و عام هستم و این چیزی است که حتماً تأیید می‌کنید.

پوپولیسم مذهبی
یک مشکل اساسی حساسیت بیش از حدی است که حکومت نسبت به مسئله‌ی سکس و کلاً لهو و لعب ایجاد کرده. حکومت طوری اذهان را شستشو داده که گویی تنها گناه برای بشر سکس است. شما همین الآن اگر از 95 درصد افراد بپرسید چرا امام حسین بر ضد یزید قیام کرد، مگر یزید چه عیبی داشت، پاسخ خواهید شنید: یزید شرابخوار بود!!!

و یا این‌که حکومت در مقابل این سؤال که حکومت پهلوی چه عیبی داشت که آن را برانداختید؟ مگر مردم آن زمان در ناز و نعمت نبودند؟، گستاخانه پاسخ خواهد داد که در زمان پهلوی مشروب خانه‌ها برقرار بود و حتی سکس هم رایج بود و همین برای یک انقلاب دلیل مکفی است!!!

به هر حال آن‌ها با این روش‌ها، با ایجاد این حساسیت‌ها، در واقع سعی در ترویج سکس و بی بندوباری دارند.

جالب آن‌که معمولاً وقتی در مقابل هیاهوی اعضای حکومت، آن‌ها را به دیدگاه سنتی و قدیمی متهم می‌کنیم، آن‌ها مدعی می‌شوند که این سکس است که قدیمی است و سابقه‌ی آن به عصر حجر برمی‌گردد! این در حالی است که منظور ما از قدیم، دقیقاً چیزی مثل قرون وسطی است. وقتی می‌گوییم دیدگاه آن‌ها قدیمی است، منظورمان ارتجاع آنان به قرون وسطی است.

لازم می‌دانم یادآوری کنم که اگر بنا بر کنترل شهوت باشد، در واقع فردی چون من سردمدار آن است و نه حاکمان. باید خاطر نشان کرد که در این زمینه هم گویی جای شاکی و متهم عوض شده.

بحث به درازا کشید. آن‌چه که می‌خواهم در پایان روی آن تأکید کنم این است که از نظر من حتی اگر یک فرد درست وسط خیابان هم سکس کند، چیزی که گمان می‌کنم در بسیاری ممالک غربی مرسوم است، باز هم زشتی این عمل بسیار کم‌تر از حتی یک درصد آن چیزی است که نخبگان هر روز انجام می‌دهند. ضمن این‌که راه برای آدم شدن همواره باز است. همان‌طور که:

سگ اصحاب کهف روزی چند، پی نیکان گرفت و مردم شد.


نوشته شده در  یکشنبه 103/8/13ساعت  10:52 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

در این‌جا باید به اطلاع نخبگان ایرانی برسانم که اخیراً با اثبات همدستی تاریخی حکومت آلمان با حاکمیت جهانی، بالأخره آلمان هم سقوط کرد.

این چیزی است که قطعاً رخ داده و نخبگان آلمانی هم آن را تأیید کرده‌اند. همین دیشب در برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی از شبکه‌ی 2 آلمان، شاهد بودم که مجری برنامه به وضوح با پرخاش، با صدراعظم اولاف شولتس مشغول صحبت شده بود. سقوط آلمان اکنون یک واقعیت عینی است. این چیزی است که ظاهراً نخبگان گروه موسوم به محور را شدیداً ناامید کرده.

اما در این بین با حیرت شاهدم که درست به مناسبت همین واقعه، درست به مناسبت اثبات همدستی آلمان، نخبگان بریتانیایی، آمریکایی و روس، با هیجانی غیر قابل وصف مشغول شادمانی شده‌اند! بله، آن‌ها درست به همین علت اکنون سر از پا نمی‌شناسند. کبکشان خروس می‌خواند. "با دمشان گردو می‌شکنند"!

من هر چه فکر می‌کنم نمی‌توانم دلیل این شادمانی را درک کنم. آیا آن‌ها از این‌که حکومتشان در واقع وسیع‌تر از آن‌چه پیش‌تر تصور می‌کرده‌اند، بوده، به وجد آمده‌اند؟! اما این که خوشحالی ندارد. آن‌ها باید از این بابت شرمنده باشند.

آیا آن‌ها از این که اکنون هیچ حکومت مبارزی در دنیا باقی نمانده تا آنان را تنبیه کند، این چنین ذوق زده شده‌اند؟ باید تذکر داد که این پایان بازی نیست. هم‌چنان که در طی سالیان ثابت شده، یک سیب را که بالا بیندازید، هزار چرخ می‌خورد تا به زمین برسد. به عبارتی هنوز دنیا آبستن حوادث زیادی خواهد بود. این نخبگان نباید احساس کنند قسر در رفته‌اند.

جالب است بدانید خود پادشاه چارلز (King Charls) هم درست به همین مناسبت، زبان به کنایه چرخانده و خواستار درس گرفتن از "تاریخ" شده! فردی که در این وضع باید از همه بیش‌تر سرش پایین باشد.

از همه بدتر نخبگان روس هستند. آن‌ها دیگر نباید این‌چنین "تاریخ" را فراموش کرده باشند. آن‌ها که برای 75 سال ادعای مبارزه داشتند و همین که فهمیدند حکومتشان از اول فاسد بوده، نه تنها بر ضدش کودتا نکردند که شروع به کرنش او کردند!

روس‌ها زمانی که شخص من به اشتباه گمان برده بودم نتیجه‌ی شنود افکارم در اختیار ایرانی‌ها و کل جهان قرار می‌گیرد، با وجود ارتباط رسانه‌ای مداوم با بنده، این اشتباه را گوشزد نکردند و در نتیجه انواع سوء تفاهمات بین من و سایرین شکل گرفت که شرح آن را خود می‌دانید. نخبگان روس تا این حد بی وجدان هستند.

به هر حال من مدام سعی می‌کنم با مراجعه به رسانه‌های حکومت علت سور و سرور کنونی را درک کنم، ولی چیزی نمی‌فهمم. جالب است بدانید سگ‌های ایرانی مأمور اینترنت هم در این برهه به طرز بی نظیری امکان استفاده از اینترنت را آن هم با سرعت بالا برای من فراهم کرده‌اند، تا احتمالاً من با مشاهده‌ی این شادمانی، "افسرده" شوم!!!

به هر حال من این روحیات را درک نمی‌کنم. شاید به این علت که آن‌ها انگلیسی حرف می‌زنند و من زیاد انگلیسی بلد نیستم. مهم‌ترین علت ثبت این نوشته هم همین بود که از نخبگان ایرانی انگلیسی بلد درخواست کنم به رسانه‌های نامبرده مراجعه کنند و اگر توانستند درک کنند کجای این ماجرا می‌تواند خنده دار باشد!

البته گزارشگران ورزشی ایرانی، هر چه قدر هم داعیه‌ی اطلاع از زبان انگلیسی را دارند، لطفاً به این مقوله وارد نشوند. همان‌ها که به بازیکن انگلیسی، Jude BELLingham، دیر سالی است با اصرار می‌گویند: BLINgham؛ و تازه هر چه هم به اشتباهشان اشاره می‌شود، از رو نمی‌روند و باز اشتباهشان را تکرار می‌کنند! کارکنان وزارت خارجه هم سعی کنند از درک رسانه‌های حکومت برحذر باشند. آن‌ها انگلیسی را از پایه بد فهمیده‌اند. یادتان هست که درست مثل یک شاگرد دبیرستانی زبان انگلیسی، فقط یک معنا از کلمه‌ی lift در ذهن داشتند؟ یادتان هست to lift the sanctions را "برداشتن" تحریم‌ها معنی کرده بودند و خواستار استفاده از کلمه‌ی terminate شده بودند؟!

به هر حال قبلاً در مورد هر دو اشتباه به قدر کافی صحبت کرده‌ام. چنین افرادی سعی نکنند وضع فعلی دنیا را درک کنند. چرا که ممکن است فقط به سوء تفاهم دامن بزنند. بگذریم ...

القصه، حالا علی مانده و حوضش! اکنون دیگر به معنای واقعی کلمه، من مانده‌ام و یک دنیا فساد!

در این مقطع تنها راه حل این است که افرادی که واقعاً خیرخواهند و یا افرادی که دوست دارند به خیرخواهی رو بیاورند، هر چه سریع‌تر با همان روش پیشگفته، با تلاش برای آگاه سازی مستقیم مردم، حکومت را براندازند.

اگر هم اصرار بر ادامه‌ی همین وضعیت است، لااقل حکومت شرافت به خرج داده و مشکلات شخصی مرا برطرف کند. من مطمئن هستم با برنامه ریزی شخصی قادرم کار را تمام کنم.


نوشته شده در  جمعه 103/8/4ساعت  8:11 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

پس از آن‌چه عملیات وعده‌ی صادق 2 نامیده شد، اکنون شاهد هستیم که رسانه‌های ایران راه و بیراه، مدام از آن‌چه شجاعت مسئولین این کشور خوانده شده، دم می‌زنند. گفته می‌شود مقام معظم رهبری مراسم "نماز جمعه" را طولانی‌تر از گذشته برگزار کرده تا نشان دهد از حمله‌ی نظامی احتمالی اسرائیل به این مراسم (؟) هیچ واهمه‌ای ندارد. از طرفی مدام برخی مقامات عالی رتبه‌ی ایرانی من‌جمله وزیر خارجه و رئیس مجلس شورا به مناطق جنگ زده، مثل بیروت در لبنان، سفر کرده و رسانه‌ها هم آن را نشانگر نترسی این مقامات اعلام می‌کنند.

از طرف دیگر اخیراً مقامات سر و صدای کر کننده‌ای بر ضد عملیات نظامی احتمالی اسرائیل در پاسخ به حمله‌ی ایران برپا کرده‌اند. مقامات سیاسی و نظامی پشت سر هم برای اسرائیل رجز می‌خوانند و اداعا می‌کنند در صورت حمله‌ی اسرائیل فلان می‌کنند و بهمان. در این اثنا فقط کم مانده آبدارچی ساختمان وزارت خارجه رجزخوانی کند!

اما آیا این‌ها می‌تواند نشانگر شجاعت باشد؟ دقت کنید که در واقع اگر در دنیا زمین هم به آسمان بیاید، هیچ خطری چنین مقاماتی را تهدید نمی‌کند. در واقع جنگ، زلزله، ویرانی، سوگ و خلاصه هر حادثه‌ی تلخی ابداً دامن گیر مسئولین نخواهد شد. آن‌ها در برج و باروهای خود بر تخت قدرت، بر اریکه‌ی قدرت، تکیه زده‌اند و در آرامش، همواره نظاره‌گر رنج بشر هستند. اگر جنگ ایجاد کنند، این آدم‌های عادی هستند که کشته می‌شوند. مسئولین را کک هم نمی‌گزد!

همین دهه‌ی 60 را در نظر بگیرید. منظورم جنگ تمام عیار میان ایران و عراق است. همه می‌دانیم که به موازات جنگ، خمینی و صدام مدام در حال خط و نشان کشیدن برای هم بوده‌اند. آن‌ها می‌دانسته‌اند که یک تار مو از سر هیچ یک کم نخواهد شد و این توده هستند که باید تاوان پس بدهند. بنابراین با طیب خاطر به بازی رسانه‌ای هیجان انگیز با یکدیگر مشغول بوده‌اند.

خواهید پرسید اما ما سرداران زیادی داریم که "شهید" شده‌اند؛ اما واقعیت این است که یک "سردار" هرگز کشته نمی‌شود. جنگ در دنیای معاصر فقط دامن سربازها را می‌گیرد. بنابراین افرادی مثل شهید همت، شهید باکری، شهید بروجردی و امثالهم فقط ادای شهادت را درآورده‌اند. آن‌ها همواره فرسنگ‌ها تا شهادت واقعی فاصله داشته‌اند. این سردارانی هم که امروزه با جراحت جنگی عینی در تلویزیون حاضر می‌شوند، ممکن است وضعی مثل آقای سعید حجاریان داشته باشند که پس از یک سوء قصد ساختگی اکنون افلیج به نظر می‌رسد و یا در نهایت باید توجه داشت که این سرداران در زمان مصدومیت در جنگ سردار نبوده‌اند؛ سرباز بوده‌اند. باید توجه داشت حالا که سردار شده‌اند، از جنگ که چه عرض کنم، از کارد میوه خوری هم می‌ترسند!

بنابراین ظاهر شجاع مسئولین نباید ما را گول بزند. آن‌ها در امنیت کامل هستند. دود حوادث به چشم خلق می‌رود. خطری آن‌ها را تهدید نمی‌کند. و الا واقعیت این است که آن‌ها مثل سگ می‌ترسند!


نوشته شده در  دوشنبه 103/7/23ساعت  12:58 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

"آیت ا... بی‌بی‌سی" عنوانی است که بسیاری مردم ایران در ایام پیروزی انقلاب 1357، با توجه به حمایت علنی بی‌بی‌سی فارسی از انقلاب، به این رسانه داده بودند. می‌توان تصور کرد که در آن ایام مدام نقل قول‌هایی از آیت ا...های مختلف فضای جامعه را پر می‌کرده؛ و یکی از این آیت ا...ها هم، آیت ا... بی‌بی‌سی بوده!

به هر حال حتماً برای مخاطب محترم قابل تشخیص است که بنده با نوشته‌هایم تا حدی قصد دارم ایشان را با کنه "سیاست" آشنا کنم. در این‌جا هم سعی می‌کنم با یک مثال از بی‌بی‌سی فارسی، سیاست این رسانه را آشکار نمایم.

همان‌طور که می‌دانید امروز سالگرد حمله‌ی تروریستی گسترده‌ی حماس به اسرائیل بود. به وب سایت رسمی بی‌بی‌سی فارسی که مراجعه کردم، در صفحه‌ی اصلی فقط و فقط یک گزارش در مورد این حادثه یافتم؛ آن هم به عنوان یک خبر حاشیه‌ای. این در حالی بود که حتماً می‌دانید که رسانه‌های معتبر، من‌جمله بی‌بی‌سی جهانی، یک سر مشغول اطلاع رسانی در مورد اتفاقات این روز هستند.

تیتر خبر مورد اشاره‌ی بی‌بی‌سی فارسی نشان از شرح حادثه داشت. در نتیجه من با تعجب مجاب شدم که بالأخره بی‌بی‌سی فارسی هم ناچار شده، این حادثه‌ی خونبار را برای مخاطب تشریح کند. خبر را که باز کردم، متوجه شدم یکی از کارکنان بخش جهانی بی‌بی‌سی آن را تنظیم کرده. دیگر مطمئن شدم که قرار است با یک روایت بی طرف، که قطعاً مطابق میل رژیم ایران نیست، رو به رو شوم.

اما گزارش طولانی را که گذرا خواندم، فقط متوجه شدم در مورد حمله به یک مرکز نظامی در اسرائیل است. در واقع هیچ خبری از کشتار 1200 غیر نظامی، حمله به کنسرت موسیقی، تجاوز به زنان و خلاصه هیچ یک از اتفاقاتی که امروز تمام دنیا 7 اکتبر را با آن می‌شناسد نبود.

گزارش خیلی طولانی بود. اما تماماً جزئیات موشکافانه‌ای از حمله به یک پایگاه نظامی را شامل می‌شد. جزئیات در عالم سیاست، با هدف واقعی نشان دادن حوادث ارائه می‌شوند و یک سیاست بی‌بی‌سی فارسی هم همواره همین است.

از طرفی در این خبر بی‌بی‌سی فارسی تلاش شدیدی شده بود اقدام حماس قدرتمندانه به نظر برسد. گزارش علناً از زبان یک افسر اسرائیلی (در همان پایگاه نظامی!) اعلام می‌کند که بر خلاف تصور نظامیان مورد حمله قرار گرفته‌ی اسرائیلی، حماس یک "گربه" نبوده؛ بلکه یک "ببر" بوده!!!

باور کنید چیز بیش‌تری در گزارش نیست. همه‌اش مملو از اضطرابات یک درگیری تماماً نظامی است.

سؤال این‌جاست: آیا تمام رسانه‌های جمهوری ایران هم جمع شوند، بهتر از این قادر خواهند بود مسائل را بمالند؟!

این هم روایت این آیت ا... از واقعه‌ی تلخ 7 اکتبر! خالی از لطف نیست که اشاره کنم در متن گزارش مدام بر کلید واژه‌ی "زن" تأکید می‌شد. و البته نیازی به تکرار نیست که زنان داستان هم، همگی نظامی و مسلح بودند. اما گویا بی‌بی‌سی، یا دست کم بی‌بی‌سی فارسی، با تأکید بر عنوان زن در واقع قصد داشت هم‌چنان بر مردانگی شخص خود پافشاری کند. من فکر می‌کنم در این مرحله برای "راستی آزمایی" هم شده واقعاً بهتر است یک آزمایش "دی‌ان‌ای" از بی‌بی‌سی بگیریم، تا ثابت شود جنسیتش چیست! و یادمان نرود که همین امروز جایزه‌ی نوبل پزشکی به خاطر کشف "میکرو آر‌ان‌ای" (!!!) به دو دانشمند آمریکایی اعطا شده! و این خبر هم با اهمیت بیش‌تر نسبت به گزارش مربوط به حمله‌ی حماس در وب سایت بی‌بی‌سی فارسی مورد توجه قرار گرفته. کمی فکر کنید تا دلیل آن را دریابید!


نوشته شده در  سه شنبه 103/7/17ساعت  3:20 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]