اختلاف نظر
هفته‌ی پیش یک مسابقه‌ی فوتبال مهم در منطقه‌ی ایران بین دو تیم سپاهان اصفهان و پرسپولیس در چارچوب جام حذفی برگزار شد. بنده خیلی کم فوتبال تیم‌های ایرانی را می‌بینم و سطح کیفی فوتبال ایران را هم بسیار نازل، اگر نه نازل‌ترین می‌دانم. اما حضور یک مربی سطح جهانی و البته مبارز در کادر پرسپولیس، مرا به تماشای لحظاتی از این بازی به خصوص ترغیب کرد.

بازی تا دقایق پایانی به سود پرسپولیس پیگیری می‌شد که تیم داوری (شامل اتاق وی‌ای‌آر) با تبادل نظر در مورد یک اتفاق ابتدایی، تصمیم به اخراج یک بازیکن پرسپولیس گرفتند. با این اخراج، سپاهان اصفهان موفق به تساوی و در نهایت برد بازی طی 120 دقیقه شد.

اتفاق منجر به اخراج بازیکن پرسپولیس شامل لگد کردن پای بازیکن سپاهان از سوی او به شکلی صد در صد غیر عمدی بود. صحنه بسیار واضح بود و نیازی به بحث نداشت. یک اتفاق کاملاً معمولی. چیزی که هر مخاطب عادی فوتبال هم می‌تواند آن را تشخیص دهد.

ضمن این‌که گل تساوی سپاهان هم به خاطر اعلام یک خطای مشکوک روی بازیکن این تیم به دست آمد.

جالب این‌جا بود که علاوه بر سه چهار داور تیم داوری این مسابقه که ظاهراً با سردرگمی و ناشی‌گری رأی به اخراج بازیکن پرسپولیس دادند، کارشناسان داوری فوتبال ایران هم در رسانه‌ها متفق القول این تصمیم داوران بازی را تأیید کردند. این یکی دیگر از عجایب روزگار بود! حتی یک کارشناس داوری هم آن‌چه را مثل روز برای هر بیننده‌ای روشن بود، تصدیق نکرد؛ همگی اشتباه مسلم داور را تأیید کردند.

بعد از یکی دو روز و به فراخور هیجانات شکل گرفته، یک وب سایت معتبر ورزشی در صفحه‌ای، در کنار اعلام رأی حدود هفت هشت کارشناس داوری ایرانی که البته به نفع داور مسابقه بود، نظر پنج شش کارشناس داوری خارجی را منعکس کرد. جالب این‌جا بود که داوران خارجی اگر چه به درستی و به شکل هم نظر، تصمیم داور این بازی را نفی کرده بودند، اما مدعی بودند باید به بازیکن پرسپولیس یک کارت زرد داده می‌شد.

لازم به ذکر است که صحنه مربوط به یک برخورد کاملاً غیر عمدی بود که هیچ بی ملاحظگی یا بی احتیاطی در آن رخ نداده بود که منجر به اعلام خطا و یا دریافت کارت شود.

درست روز بعد از این بازی، تلویزیون در چارچوب لیگ قهرمانان اروپا، بازی دو تیم فاینورد و میلان را پخش کرد. یک برخورد غیر عمدی بسیار شدید بین دو بازیکن دو تیم، دروازه بان فاینورد و مهاجم میلان، اتفاق شوکه کننده‌ی این یکی بازی بود. منتها چون برخورد غیر عمدی بود، داور تصمیم خاصی نگرفت و فقط برای مداوای دو بازیکن قدری زمان بازی را نگه داشت.

اتفاق مربوط به مسابقه‌ی فوتبال در ایران هم از این دست بود. بازیکن اخراج شده در حال راه رفتن عادی بود که بدون هیچ قصدی، و بدون این‌که هیچ بی ملاحظگی یا بی احتیاطی از او سر بزند، پای بازیکن حریف را لگد کرد.

این‌که تصمیم داور بازی ایرانی عمدی و با سوء نیت به ضرر پرسپولیس و به ویژه به سود تیم اصفهانی بوده، خارج از حوصله‌ی بحث است و برای بنده هم ثابت شده نیست. منتها این‌که تا این اندازه کارشناسی این رویداد آکنده از بی دانشی است، بیش‌تر بحث برانگیز است. آیا کارشناسان داوری با خود فکر می‌کنند مخاطبان نفهم هستند؟

دیدگاه کارشناسان داوری خارجی هم مبنی بر کارت زرد جای تأمل دارد. آنان با این اظهارنظرها در واقع سعی می‌کنند اتفاق رخ داده را پیچیده و تخصصی جلوه دهند و از این رو تا حدی به داور و به عبارتی به کارشناسان داوری ایران حق بدهند. این در حالی است که صحنه خیلی ساده و قضاوت در مورد آن جزو ابتدائیات فوتبال بوده. به آن داوران خارجی که یکصدا رأی به کارت زرد دادند، یادآوری می‌کنم که وی‌ای‌آر در مورد کارت زرد حق مداخله ندارد.

حقیقت در مورد "فاطی"
در همان مسابقه‌ی فوتبال مورد بحث و به طور مشهود برای بنده، به بازیکنان سپاهان توصیه شده بود که با به ثمر رسیدن گل پیروزی، لباس خود را در بیاورند. زننده‌ی گل پیروزی سپاهان در این بازی فردی به نام م. ز.پ. بود که طبعاً طبق توصیه بعد از گل لباسش را در آورد. معلوم شد که زیر لباس، او اندامی ورزیده و متناسب دارد. اگرچه صورتش چندان زیبا نبود. به هر حال او گویا "فیگور" هم گرفته بود که نشان می‌دهد خیلی به خودش می‌نازد. و وقتی خبرنگاران در مورد فیگور گرفتن از او سؤال کرده بودند، عیناً گفته بود: "گفتم [سایرین] حال کنند"!

البته منظورش از "حال کردن" قطعاً بعد جنسی مسئله نبود و فقط قصد داشت روی فرم بودن بدنش را از لحاظ ورزشی، به عنوان الگویی برای سایرین مورد تأکید قرار دهد. اما من به تجربه دریافته‌ام که همواره در این قبیل موارد سر و سری نهفته است. از این رو به این فوتبالیست تازه به دوران رسیده یادآوری می‌کنم که امثال تو دیگر حال کردن ندارید؛ به ویژه در این مقطع از تاریخ. ضمن این‌که تو همواره به دیگران حال می‌دهی؛ همه نوع حال، و این دیگر برای فردی مثل من قابل انکار نیست.

طبق اطلاعات واصله، سکس در میان عوامل حکومت، به علل مختلف، شیوعی بسیار فراتر از حد تصور دارد. در واقع حتی افراد محجبه هم (فاطی کماندوها) به ندرت مصون هستند. در واقع فرد پاکدامن، فردی مثل من، تقریباً در این دنیا نایاب است. به عبارتی مفهوم "خانواده" در این سیستم بی حیا، کاملاً غریب است. توضیح بیش‌تری نمی‌دهم. فقط خاطر نشان می‌کنم که این تنها تو خواهر یا برادری که اکنون پشت اینترنت نشسته‌ای، نیستی که تا این حد دچار مشکل هستی و این وضع عمومیت دارد؛ بین تک تک "فرزندان" بشر.

نظر "اسلام"
اخیراً آیت ا... بی‌بی‌سی در وب سایتش یادآوری کرده بود که خمینی در دهه‌ی 40 شمسی، و با تأکید بی‌بی‌سی دهه‌ی 60 میلادی، فتوا بر آزادی "تغییر جنسیت" داده. بی‌بی‌سی قصد دارد تأکید کند که خمینی در دهه‌ی شصت میلادی هم وجود خارجی داشته و از طرفی افراد مبتلا به گرایش‌های نامتعارف جنسی، از نظر اسلام خشن هم، آن‌چنان بیمارند، که شایسته‌ی ترحم و به حال خود واگذاشتنند. به عبارتی اسلام هم راه آنان را برای فعالیت‌های نامتعارف جنسی باز گذاشته.

تأکید بی‌بی‌سی به ویژه در مورد گرایش جنسی مرد به مرد است. بی‌بی‌سی مصر است بدین وسیله آن‌چه را "هم‌جنس گرایی" نامیده می‌شود، تحقیر کند. این در حالی است که تمامی این فعالیت‌ها، رفتارها، گرایش‌ها و خلاصه سر و سرها در میان عوامل حکومت، اموری کاملاً رایج هستند! در واقع آنان به هیچ وجه از چنین لقمه‌های "دندان گیری" صرف نظر نمی‌کنند.


نوشته شده در  دوشنبه 03/11/29ساعت  10:41 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

یکی دو هفته از تحویل چند تن از گروگان‌های اسرائیلی و سایر کشورها به شکلی پر سر و صدا از سوی حماس می‌گذرد. آن‌طور که گزارش شده، تحویل گروگان‌ها با صحنه‌های "فاجعه بار" همراه بوده. حماس حسابی گروگان‌ها را برای برگزاری یک شو پیروزمندانه تحت فشار قرار داده. بی‌بی‌سی فارسی کل ماجرا را سانسور کرده بود. تلویزیون ایران هم مدام بر نظامی بودن گروگان‌ها تأکید داشت و از تایلندی بودن نیمی از گروگان‌های آزاد شده، مطلقاً حرفی نزد.

تأکید بر نظامی بودن گروگان‌ها در حالی است که افراد مورد تأکید صرفاً "سرباز" بوده‌اند و حدود 20 سال سن داشته‌اند. نمی‌دانم با این طرز پوشش رخدادها از سوی رسانه‌های حامی ایران، دیگر کم‌ترین اعتباری برای آن‌ها باقی می‌ماند یا نه. البته این رسانه‌ها در این خصوص یک تز قدیمی دارند. آنان شدیداً معتقدند مخاطبانشان چیزی جز یک عده الاغ نیستند که به راحتی می‌توان از آنان سواری گرفت.

از طرفی با توجه به محدودیت‌های بی‌سابقه‌ی اینترنتی، به عبارتی از کار افتادن معدود فیلترشکن‌های باقی مانده، ممکن است اصلاً هیچ تصوری از اصل ماجراها برای مخاطب ممکن نباشد.

به هر حال این شیوه‌ی آزادسازی گروگان‌ها با این هدف طراحی شده بود که حماس بیش از پیش سرکش، وحشی و غیر قابل مهار معرفی شود و شکست اخیر اسرائیل در نابودی آن نزد مخاطب بین المللی توجیه شود.

از طرف دیگر حکومت در هفته‌های اخیر بنده‌ی حقیر را شدیداً تحت فشار قرار داده. وضع زندگی من به شدت نابسامان است. من فقط قادرم نفس بکشم و عقب افتادن برنامه‌ها هم، خود بیش از پیش مرا افسرده می‌کند. آن‌ها نه تنها بیماری‌های مرا برطرف نمی‌کنند که مدام بر آن می‌افزایند. خرابی مداوم وسایل کامپیوتری (کامپیوتر، لپ تاپ و تلفن همراه) هم مرا کلافه کرده. ساعتی پیش پرسشی را با وب سایت ZDF  مطرح کردم و وقتی برای دریافت پاسخ سعی کردم وب سایت را بالا بیاورم، مسدود شده بود (لازم به یادآوری است که رسانه‌های گروه محور به طور غیر مستقیم به سؤالات من جواب می‌دهند). گوشم اکنون حدود دو سال است گرفته و من با شنوایی محدود مشغول گذران زندگی هستم. بحران‌های خانوادگی هم مزید بر علت هستند.

خلاصه که از همه طرف بدبیاری. سال 1394 که به موردی از کارشکنی‌های حاکمان اعتراض کردم، نخبگان در مقابل فصل تازه‌ای از هجمه به بنده را آغاز کرده و مرا کم تحمل نامیدند! بدین ترتیب اعتراض به مزاحمت‌ها هم برای من هزینه بردار شده بود. هر بار اعتراض مساوی بود با سیلی از اتهامات به بنده با محوریت "کم تحملی". در آن موقع من زیاد با فرهنگ ویژه‌ی نخبگان آشنایی نداشتم. من گمان می‌کردم آن‌ها مسئله را بد فهمیده‌اند. بنابراین سعی در تصحیح نگرش آن‌ها داشتم. من مدام به آن‌ها گوشزد می‌کردم که من به مزاحمت‌ها صرفاً اعتراض می‌کنم؛ این وظیفه‌ی هر انسان است. من می‌گفتم واکنش نشان ندادن به معنای "ببو" بودن است. اگر در مقابل ستمگری سکوت شود، ستمگر جری‌تر می‌شود. در این صورت او فرد را ساده لوح فرض می‌کند. خلاصه حرف‌هایی از این دست می‌زدم. حرف‌هایی که بدیهی بود.

اکنون که با نخبگان آشناتر شده‌ام، پی می‌برم که انتظار آنان در چنین مواردی چیزی حتی خیلی بیش‌تر از سکوت محض است. آنان خود به گونه‌ای بار آمده‌اند که اگر از کسی یک سیلی خوردند، بلافاصله طرف دیگر صورتشان را برای سیلی بعدی به او نشان می‌دهند! و نخبگان این‌گونه هستند. و توده هم آن‌گونه. آیا امیدی باقی می‌ماند؟

 


نوشته شده در  یکشنبه 03/11/21ساعت  6:48 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

در میان نتایج امروز فوتبال باشگاهی اروپا، یک نتیجه جلب توجه می‌کرد. ظاهراً در اسپانیا تیم مطرح اتلتیکو در زمین تیم کم‌تر شناخته شده‌ی لگانس، با یک گل شکست خورده. از طرفی در همین رقابت‌ها امشب تیم مطرح دیگر این لیگ، یعنی بارسلونا میهمان تیم قابل احترام ختافه است.

به نظر می‌رسد مربی اتلتیکو با باخت غیر منتظره‌ی امروز سعی داشته بارسلونا و مربی آلمانی این تیم را تحت فشار قرار داده و از موفقیت آن‌ها در بازی امشب جلوگیری کند. چرا که از آن‌جا که قبلاً اتلتیکو در کامپ نو بارسلونا را برده، پس قاعدتاً از بارسلونا قوی‌تر به نظر می‌آید و هواداران انتظار دارند شکست اتلتیکو با شکست بارسلونا مقارن شود. در واقع فرض مربی اتلتیکو و صاحبانش این است که موفقیت بارسلونا در بازی امشب برای هواداران شک برانگیز خواهد بود و شائبه‌ی فساد مربی آلمانی را مطرح می‌کند!

در واقع این همان روشی است که فوتبالیست‌های محور مبارزه در طول دهه‌ها برای آگاهی توده به کار برده‌اند. آنان نتایج مسابقات را طوری مهندسی می‌کرده‌اند که شائبه‌ی فساد را در ورزش تقویت کنند. همان کاری که مثلاً اخیراً تیم ملی فوتبال ژاپن در ارتباط با تیم فوتبال چین و مربی آن، برانکو کرد.

از طرفی همین امروز ظاهراً در ایران دو قاضی سرشناس ترور شده‌اند تا بار دیگر نام اسرائیل مطرح شود و بر دشمنی ایران با اسرائیل تأکید شود.

من جهت اطلاع یادآوری می‌کنم که آن‌طور که از ظواهر بر می‌آید، حالا دیگر وقت چنین ترفندهایی گذشته. حالا برای تدبیر خیلی دیر است. در واقع به نظر می‌رسد عوامل حکومت در طی دهه‌ها در تله‌ای افتاده‌اند که اکنون دامنگیرشان شده. آنان بدون اطلاع از نقشه‌ی مبارزان صرفاً در حال اسطوره سازی بوده‌اند و آگاه نبوده‌اند که محور مبارزه در حال زیر سؤال بردن همه‌ی اسطوره‌هایشان بوده.

وقتی در جام جهانی فوتبال سال 2018 روسیه، مربیان احمق پرتغالی آن بازی دراماتیک را صرفاً برای لج بازی و خودنمایی بین ایران و پرتغال ترتیب می‌دهند، هرگز تصور نمی‌کنند که امروز، آگاهی از پشت پرده‌ی ورزش با چه سرعتی بالا می‌گیرد.

باید یادآوری کرد که وقتی 50 سال پیش ارتش قدرتمند مصر ظرف 6 روز به ارتش اسرائیل وا می‌دهد، چنین روزهایی پیش بینی می‌شده. پیش بینی می‌شده که پیروزی‌های مداوم "محور مقاومت" در برابر اسرائیل به آن قدرتمندی امروزه نزد افکار عمومی سؤال برانگیز می‌شود.

نوشدارو بعد از مرگ سهراب افاقه نمی‌کند. شما دیر متوجه شدید در چه دامی افتاده‌اید. حالا می‌توانید هر شب در بخش خبری 21 زیرزمینی‌های مملو از موشک بالستیک را نشان دهید تا خود را هم سطح اسرائیل نشان دهید. ولی هر الاغی در ایران می‌داند که شما یک ترقه‌ی ساده را هم نمی‌توانید تولید کنید. البته ترقه برای آتش بازی است و خطرناک است؛ بنابراین نخبگان تا حالا با آن سروکار نداشته‌اند. ولی چوب کبریت ایرانی را همه دیده‌اند و می‌دانند تا چه حد بی‌کیفیت است. و سؤال این است که افراد ناتوان از ساخت کبریت چه‌طور انبارهای فراوان موشک دوربرد را در اختیار دارند. نه، کسی باور نمی‌کند. وقت رفته. اکنون، زمان حساب پس دادن است.

از طرفی وقت از دست رفته هم برای شما به عیش و نوش نگذشته و به سگ دو زدن گذشته. اما فرض کنیم تاوانی در کار نباشد. بهشت و جهنمی هم نباشد. مبارزه هم در کار نباشد و شما بتوانید به همین ترتیب به سبک خودتان عمر کنید. سؤال این است که آیا این راضی کننده خواهد بود. از احمد جنتی بپرسید که 95 سال دارد و در آستانه‌ی مرگ قرار گرفته. بپرسید که آیا این عمر دراز، در این واپسین لحظات، برایش خاطره‌ای خوش را تداعی می‌کند؛ یا فقط پوچی را.

خدا گفته ساعت عذاب خیلی ناگهانی فرا می‌رسد. در گذشته همین‌طور بوده؛ باید دید وعده‌ی ایشان این بار هم محقق می‌شود یا نه.


نوشته شده در  شنبه 03/10/29ساعت  10:8 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

ظاهراَ یک توافق آتش بس به تأیید مقامات اسرائیل و حماس رسیده و آن‌طور که رسانه‌ها می‌گویند قرار است جنگ 15 ماهه تمام شود.

جای تعجب نیست که در ایران این به منزله‌ی یک پیروزی دیگر برای مقام معظم رهبری و جبهه‌ی "مقاومت" تلقی شده و هنوز نه به بار است و نه به دار، "سراسر ایران اسلامی غرق در جشن و سرور شده".

آیت ا... بی‌بی‌سی، مهم‌ترین بلندگوی آیت ا... خامنه‌ای هم در نوشته‌ی امروز وب سایتش (به قلم کیوان حسینی) از سخت بودن تعیین پیروز این جنگ با توجه به "ممانعت اسرائیل از حضور خبرنگاران خارجی در محل و هم‌چنین قتل 200 خبرنگار فلسطینی در غزه توسط اسرائیل" سخن گفته. بی‌بی‌سی هم‌چنین ادعا کرده دلیلی که برای پیروزی جمهوری ایران در این جنگ می‌توان ارائه داد، از جمله اولین حملات موشکی مستقیم به اسرائیل از سوی ایران در این مدت بوده و دلیلی که می‌توان بر پایه‌اش اسرائیل را پیروز دانست، از جمله ویرانی‌ها و به عبارتی "جنایاتی" است که اسرائیل مرتکب شده!!!

همان‌طور که می‌بینید بی‌بی‌سی فارسی برای اعلام نظر در این زمینه تلاش می‌کند کاملاً بی طرف باشد!!!

به هر حال مردم معذب ایران باز تا مدتی باید بوق و سرنای "نصر" را علاوه بر سایر مشقاتشان از تریبون "نظام" تحمل کنند. این اما فقط خشم آن‌ها را بیش‌تر می‌کند. حتی اگر این سؤال کلیدی را در اوج بدبینی به تمام آیت ا...ها در ذهنشان شکل ندهد که: "چه‌طور ارتش 4 دنیا قادر نیست این جماعت یک لا قبا را سر جای خود بنشاند؟".


نوشته شده در  جمعه 03/10/28ساعت  7:56 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

چندی پیش، پانزدهمین سالگرد 9 دی بود. روزی که رژیم ایران، به زعم خود، آن‌چه فتنه‌ی 88 نامیده می‌شد را سرکوب کرد.

تلویزیون طبق معمول در سالگرد این حادثه، برنامه‌های مفصلی پخش کرد. آنان بیش‌تر قصد داشتند در این برهه با پیش کشیدن دعواهای زرگری مثل ماجرای 88 به مخاطب تلقین کنند که بین مقامات هیچ "وفاقی" برقرار نیست!

در یک مستند که تلویزیون روی آنتن برده بود، ادعا می‌شد نتیجه‌ی انتخابات جنجالی 88 درست مطابق با نظرسنجی‌های مؤسسات معتبر آمریکایی بوده است!!! به عبارتی تأکید می‌شد که از نظر خود دشمنان نظام هم انتخابات سالم بوده!!!

بنده‌ی نوعی ذاتاً هیچ دل خوشی از هیچ یک از جریان‌های سیاسی ایرانی ندارم. منتها این ادعاهای عجیب و غریب، آن هم بعد از 15 سال تمام و با وجود آگاهی روز افزون توده از نهایت فساد در ساختار حاکم، مرا به یاد انواع و اقسام ادعاها و شبهه‌های حاکمان و روزی خورانشان در خصوص همین انتخابات ریاست جمهوری 88 انداخت.

واقعیت آن است که آنان در برابر آن‌چه مهندسی واضح و بی‌سابقه‌ی آرا در انتخابات ذکر شده به نظر می‌رسید، در طول سالیان هرگز از رو نرفته و مدام بر صحت انتخابات تأکید می‌کنند!

جالب آن‌که نه بی‌بی‌سی فارسی و نه هیچ یک از دیگر مخالفان و نه حتی خود نیروهای سیاسی معترض به نتایج انتخابات، هیچ کدام جواب درخوری به یک سری ادعاهای همیشگی جناح حاکم نداده و نمی‌دهند.

از سال 88 تا کنون، یک نسل دیگر از مردم ایران هم قربانی مطامع اقلیتی بیمار، تحت عنوان حاکمان شده‌اند. خود من آن زمان بیست و سه چهار سال داشتم و اکنون میانسالم. یادم نمی‌رود که برای همین انتخابات مورد بحث جوانان آن زمان، چه التهاباتی را متحمل شدند. یادم نمی‌رود مثلاً یک هم کلاسی در دانشگاه چگونه از اضطراب مربوط به اتفاقات انتخابات، آن هم در حین برگزاری امتحانات پایان ترم دانشگاه، تعریف می‌کرد. یادم نمی‌رود که می‌گفت حتی نیم ساعت هم نمی‌تواند ذهنش را روی مطالعه‌ی درسی متمرکز کند و مدام پای اینترنت است تا از حوادث تازه اطلاع یابد.

البته ناگفته نماند که اینترنت هم چندان خبری پخش نمی‌کرد. فیلترشکن‌ها با ادعای هجوم بی‌سابقه‌ی مردم به آن‌ها، عمدتاً از کار افتاده بودند؛ به عبارتی فیلترشکن‌هایی که ذاتاً برای کشور چین با یک و نیم میلیارد جمعیت در نظر گرفته شده بودند، توان پاسخگویی به یک جمعیت 70 میلیونی را از دست داده بودند! اینترنت هم عمدتاً تلفنی (دایل آپ) بود و سرعت چندانی نداشت. خلاصه جامعه از هر سو در مخمصه بود. چیزی شبیه همین که اکنون چند سالی است در آن قرار گرفته. دست آخر هم که مثلاً وب سایت مخالف بی‌بی‌سی فارسی را بالا می‌آوردی، چیز خاصی گیرت نمی‌آمد؛ نهایتاً یک خمیازه تحویلت می‌دادند!

بله، یک نسل از آن زمان گذشته. یک نسل که شاید اکنون انتظار دارد، دست کم پاسخ مناسبی به انواع و اقسام شبهات حاکمان در خصوص اتفاقات آن دوره داده شود.

و من دست کم به عنوان یکی از هم نسلی‌ها، در این نوشته بر آنم پاسخی مناسب به برخی از سؤالات مغلطه وار حکومت ارائه کنم. پاسخ‌هایی که در واقع باید توسط میر حسین موسوی خامنه و دیگر معترضان، و یا توسط بی‌بی‌سی فارسی و دیگر مخالفان، داده می‌شد.

سؤال اول، بحث بر سر اصل تقلب در انتخابات بود. رژیم با قاطعیتی عجیب و با اصراری عجیب بر صحت انتخابات تأکید می‌کرد. و این را در گوش اندک هوادارن رسمی‌اش (جمعیتی حدود 10 درصد) زمزمه می‌کرد. این در حالی بود که به قول حسین علی منتظری، مرجع تقلید فقید شیعه، هیچ عقل سلیمی نتایج انتخابات را باور نمی‌کرد. موج فراگیر موسوم به سبز را که کنار بگذاریم، با حقایقی بسیار موجه‌تر مبنی بر تقلب بر می‌خوریم. فرد پیروز در انتخابات، محمود احمدی نژاد، در دوره‌ی ریاست جمهوری خود بسیار ضعیف عمل کرده بود و صدای همه را در آورده بود. محبوبیت موسوی اهمیت چندانی ندارد؛ مهم نفرتی بود که از احمدی نژاد در جامعه شکل گرفته بود. با دل پری که مردم داشتند، حتی انتظار نمی‌رفت احمدی نژاد 500 هزار رأی بیاورد. منتها برای او رقم 24 میلیون رأی را در نظر گرفته بودند که در تمام انتخابات‌های حکومت جمهوری رکورد شکن بود!

در میان نخبگان سیاسی هم، احمدی نژاد نفرت زیادی ایجاد کرده بود. هیچ سیاستمداری که سرش به تنش بیرزد، از موجود نکبتی مثل احمدی نژاد، دل خوشی نداشت. او صدای همه را در آورده بود. اصلاح طلب از او بیزار بود؛ اصولگرا بیزار بود. حتی خود خامنه‌ای هم چند بار در طول چهار سال قبل با او در افتاده بود.

دلیل مهم دیگر که خود به تنهایی برای خط بطلان بر انتخابات کشیدن کافی بود، اعتراض تمامی نامزدها به نتایج، به جز فرد پیروز بود. از چهار نامزد، سه نفر نتایج را نپذیرفته بودند و فقط فرد پیروز که مجری انتخابات هم بود، قائل به صحت آن بود.

در مقابل ادعای حکومت، مخالفین رسمی به نتایج نظرسنجی‌ها ارجاع می‌دادند که حاکی از برتری بی ‌چون و چرای  موسوی بود. منتها از همان هفته‌ی اول پس از انتخابات مدام از سوی حکومت اسم مراکز نظرسنجی عجیب و غریبی برده می‌شد که گویا پیش بینی کاملاً منطبق بر نتایج را ارائه داده بودند. این وضع تا همین امروز که صدا و سیما از مراکز نظر سنجی آمریکایی اسم می‌برد، ادامه داشته. اما سؤالی که از همان ابتدا شکل گرفته بود، این بود که این مؤسسات نظر سنجی تا به آن موقع کجا بودند، که کسی خبر نداشت. مثلاً چرا چنین پیش بینی‌هایی از نتایج انتخابات، یک هفته قبل از انتخابات ارائه نشده بود، تا مردم تکلیف خود را بدانند؟!

واقعیت این است که کسانی که نتایج انتخابات به آن گستردگی را مهندسی می‌کردند، برای مهندسی نتایج نظرسنجی‌ها با مشکل رو به رو نبودند.

بارها و بارها گفته شده که مسئول تنش‌های پس از انتخابات، میر حسین موسوی خامنه بوده که درست بعد از ظهر انتخابات به طور رسمی از پیروزی خود سخن رانده. مدعیان معتقدند که موسوی حق نداشته انتخابات را پیش بینی کند! این در حالی است که مطرح کردن حدس خود از انتخابات به هیچ وجه غیر قانونی نیست. هیچ قانونی در هیچ جای دنیا حدس و پیش بینی یک نامزد از نتایج را ممنوع نکرده و این حتی در بسیاری کشورها رایج است. ضمن این‌که موسوی، در ظاهر، با این حدس زدن قصد داشته از اعلام یک نتایج غیر مترقبه جلوگیری کند. او قصد داشته دست خامنه‌ای را توی پوست گردو بگذارد و او را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و مانع از مهندسی انتخابات شود. این یک سیاست دقیق و شایسته‌ی تحسین به نظر می‌رسد. ضمن این‌که هرگز غیر قانونی نیست.

بحث بعدی آن چیزی است که به آن نام "کف خیابان" داده شده. مدعیان معتقدند موسوی حق نداشته هوادارانش را به تظاهرات خیابانی فرا بخواند. این بحث برانگیزترین ادعاست. واقعیت این است که طبق قانون اساسی تظاهرات نیاز به مجوز از هیچ جایی ندارد. موسوی کاملاً محق است افراد را به تظاهرات فرا بخواند؛ هم‌چنان‌که محق است آنان را به تلاش مسالمت جویانه برای تغییر کل رژیم فرا بخواند. و همه‌ی این‌ها عین قانون است. اصلاً با چنین استدلالی خود رژیم فعلی بر سر کار آمده.

تظاهرات طبق قانون اساسی نیاز به مجوز ندارد و نیازمند کردن آن به مجوز یک بدعت است. افراد حق دارند تظاهرات کنند و رژیم هم مسئول است امنیت آن را تأمین کند و از بروز خشونت پیشگیری کند.

موسوی بلافاصله پس از انتخابات طی نامه‌ای به شورای نگهبان خواستار ابطال آن شد. عده‌ای معتقد بودند که او با وجودی که از تقلب در انتخابات سخن می‌گفته، در نامه‌اش صرفاً از تخلفات بحث کرده و این را یک تناقض می‌دانستند. واقعیت این است که با توجه به سازوکار انتخابات، موسوی و دیگران هرگز قادر نبوده‌اند دلایل محکمه پسند بر تقلب ارائه دهند؛ بنابراین به عنوان یک سیاست دیگر، در نامه به شورای نگهبان تخلفاتی را بر شمرده‌اند که هر کدامش برای ابطال انتخابات کافی بوده. آنان در پی ابطال انتخابات بوده‌اند و این روش مناسبی بوده. به هر حال شورای نگهبان این تخلفات را هم پیگیری نکرد.

در یکی از همین شلوغی‌های چند سال اخیر، یکی از وب سایت‌های زرد حامی رژیم، برای تأکید بر ضرورت کسب مجوز برای تجمعات، ادعا کرده بود که در طی سال قبل از آن 800 تجمع قانونی در سراسر کشور صورت گرفته! منظورش تجمعاتی محدود مثل کارگران هپکو و غیره بوده؛ وگرنه تجمعاتی که رژیم را به خطر بیندازد، هرگز مجوز نمی‌گیرند!

سؤال پایانی این است که همان‌طور که می‌بینیم دم به دقیقه هواداران حکومت با اعلام سازمان تبلیغات غیر اسلامی دست به تجمع می‌زنند و مجوز هم نمی‌گیرند! با این تناقض چه می‌کنید؟


نوشته شده در  سه شنبه 03/10/18ساعت  7:42 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
صاحب قدرت
فصل گل
آقای دیکتاتور
اسپانیای سفت و سخت
جواب
[عناوین آرشیوشده]