سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در مورد آن‌چه جمهوری ایران فلسطین می‌نامد، بسیار شنیده‌ایم. همیشه به ما گفته‌اند که این‌جا توسط صهیونیست‌ها اشغال شده و در مدت زمان طولانی پس از اشغال هم مردم آن مدام مورد تجاوز نظامی صهیونیست‌ها قرار گرفته‌اند و در واقع مدام در حال "مقاومت" هستند.

حتی تا دو سه دهه پیش‌تر که خبری از اینترنت و جریان اطلاعات نبود، به ما یاد داده بودند که فلسطینی‌های بی‌گناه، بی هیچ دلیل مشخصی، مدام توسط تانک‌ها، هواپیماهای جنگی و سایر ادوات نظامی ارتش اسرائیل مورد حمله قرار می‌گیرند و در ماقبل فقط با دست خالی و یا در نهایت با "سنگ" از خود دفاع می‌کنند!!!

اما واقعیت این است که طبق شواهد رسمی، اساساً در هیچ زمانی در طول تاریخ جایی به نام فلسطین وجود نداشته (در حالی که طبق همین شواهد، در دوران باستان کشور اسرائیل در همین منطقه وجود داشته). در واقع منطقه‌ی مورد مناقشه‌ی کنونی تا قبل از جنگ جهانی اول، یک مستعمره‌ی عثمانی بوده و پس از این جنگ هم یک مستعمره‌ی بریتانیا.

یادتان می‌آید که یکی از رئیس جمهورهای ایران زمانی نطق کرده بود که اگر هم به یهودی‌ها ظلم شده باشد، باید آن‌ها را در خود سرزمین‌های غربی سکونت داد نه در یک سرزمین اسلامی؟ و واقعیت این است که این منطقه که یهودیان در آن جای گرفته‌اند، از آن‌جا که مستعمره‌ی بریتانیا بوده، در حقیقت یک سرزمین غربی به شمار می‌رفته! و رئیس جمهور ایران از این حقیقت بی اطلاع بوده که چنین ایرادی به مسئله گرفته.

واقعیت این است که پس از آن‌چه یک یهودی ستیزی ریشه دار در تاریخ اروپا نامیده شده و پس از آن‌چه هولوکاست خوانده شده، و در واقع پس از جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد منطقه‌ی مورد مناقشه را به دو قسمت یهودی و عربی تقسیم می‌کند و در واقع رأی به تأسیس دو کشور در آن منطقه می‌دهد. این تصمیم ملل متحد به مذاق دولت‌های عربی وقت خوش نمی‌آید و آن‌ها که کل منطقه را عربی می‌خواهند، شروع به جنگ با ادوات جنگی و نه سنگ (!) با دولت یهودی مستقر می‌کنند. این جنگ عملاً امکان تأسیس دولت عربی کوچک را هم از بین می‌برد و از آن پس و با شکست‌های متعدد اعراب، تنها یک دولت یهودی تحت عنوان اسرائیل در صحنه‌ی جغرافیا باقی می‌ماند.

جالب است بدانید که در همین کشور کنونی اسرائیل هم اعراب زیادی زندگی می‌کنند و حتی احزاب سیاسی مستقل عربی هم مشغول فعالیت هستند.

در ایران، مرحوم علی شریعتی با مشاهده‌ی گسست بین مسلمانان و با اطلاعات محدود، سعی کرد به مسئله‌ی فلسطین نگاهی اسلامی بیندازد و نه عربی. چیزی که با روی کار آمدن خمینی به طرزی مزورانه پیگیری شد و اکنون با باقی ماندن گسست بین مسلمانان و حتی تشدید آن (!)، بسیاری فلسطین را یک مسئله‌ی اسلامی می‌دانند.

به هر حال با این همه دروغی که در مورد فلسطین از تریبون‌های ایران گفته شده، کم‌تر ایرانی باهوشی پیدا می‌شود که به آرمان فلسطین وفادار مانده باشد.


نوشته شده در  دوشنبه 103/4/11ساعت  7:21 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

فیلم سینمایی "مونیخ" محصول سال 2005 و ساخته‌ی استیون اسپیلبرگ، کارگردان مطرح سینمای آمریکاست. فیلم داستان گروگان گیری و کشته شدن 11 ورزشکار اسرائیلی توسط گروه‌های تندرو فلسطینی را در طی برگزاری مسابقات المپیک در ماه سپتامبر سال 1972 در شهر مونیخ آلمان، روایت می‌کند. حادثه‌ای که بعداً به "سپتامبر سیاه" شهرت یافته. فیلم به سوء قصد و قتل برخی آمران و بانیان فلسطینی اصلی این حادثه توسط سیستم اطلاعاتی اسرائیل می‌پردازد. فیلم روایتگر یک جنگ مخفی هراس آور بین سیستم‌های اطلاعاتی کشورهای مختلف دنیاست.

مشخصاً یکی از اهداف اصلی ساخت چنین فیلمی ایجاد ترس در مخاطب نسبت به مسائل پشت پرده‌ی دنیاست. اما برای مخاطب آگا‌ه‌تر هدف اصلی، همانا پر و بال دادن به این سؤال کلیدی است که چنین عملیات تروریستی و البته صد در صد ساختگی چگونه در خاک آلمان، به عنوان سردمدار مبارزه با حکومت جهانی، ممکن شده. یعنی چه طور ممکن است دولت آلمان تا این اندازه برای خلق چنین نمایشی با حکومت جهانی همکاری کند.

اما پاسخ این است که از این قبیل همکاری‌ها، اگر بتوان نام آن را همکاری گذاشت، در تاریخ مبارزه فراوان است. به عنوان مثال همین چند سال پیش قتل روزنامه نگار عربستانی، جمال خاشقجی، در خاک ترکیه، که خود در محور مبارزه قرار دارد، تا ماه‌ها سر و صدای رسانه‌ای پیدا کرده بود. احتمال دارد که درهم فرورفتگی شدید مبارزان با حکومت و به عبارتی فرورفتن عمیق مبارزان و به نوعی انحلال آن‌ها در ساختار حکومت، بتواند یک پاسخ کلی برای مکانیسم چنین رویدادهایی باشد.

به هر حال، فیلم مونیخ از مناظر مختلف به چنین حوادثی نگاه می‌کند. از منظر یک اسرائیلی وفادار به دولت یهود، از منظر فلسطینیان متعصب، از منظر افراد بی طرف‌تر و ... . و جالب آن‌که از هر منظر به ماجرا نگاه می‌کند، ناظر را محق می‌یابد. فیلم معتقد است که مثلاً اگر از دید یک اسرائیلی به ماجرا نگریسته شود، تمام اعمال اسرائیلی‌ها به حق است و اگر از دید یک فلسطینی به مسئله نگاه کنیم، این فلسطینی‌ها هستند که محقند.

در هر حال شخصیت اصلی داستان که یک افسر اطلاعاتی اسرائیلی است، به تدریج در طول فیلم با واقعیات هولناکی از پرده پوشی، خیانت، جنایت و کلاً هر نوع بی دموکراسی از سوی دولت متبوعش آشنا می‌شود و در پایان هم نه تنها از عضویت در حکومت اسرائیل استعفا می‌دهد که از خاک اسرائیل هم مهاجرت می‌کند. او پی می‌برد که حتی کشته شدن ورزشکاران هم در واقع ممکن است در نتیجه‌ی یک اهمال عمدی دولت اسرائیل روی داده باشد.

فیلم یک شاهکار هنری است و از نظر فرم جای ستایش بسیار دارد. هر چند که می‌شد از این هم زیباتر ساخته شود.

مهد آزادی بیان

همان‌طور که اشاره شد، فیلم اتهامات سنگین زیادی به دولت اسرائیل و کلاً سیستم حکومتی غرب وارد می‌کند و با این وجود سازندگان در این خصوص ککشان هم نمی‌گزد. با این حال شخصاً از یک منتقد فیلم در تلویزیون ایران شنیده‌ام که غربی‌ها پس از ساخت این فیلم، "به اسپیلبرگ جور دیگری نگاه می‌کنند" و به او بی احترامی نشان می‌دهند. چه بی احترامی؟ از این همه احترام به یک فیلم انتقادی محض، چه چیزی بیشتر می‌خواهید؟ فیلم نامزد بهترین فیلم سال اسکار شده، آن هم در شرایطی که در آن سال فقط پنج فیلم به عنوان نامزد برگزیده می‌شده‌اند و نه ده فیلم. و از طرفی اسپیلبرگ پس از آن فیلم بارها به عنوان نامزدی یک سینماگر برتر در همین جشنواره‌ی اسکار دست یافته. همین یکی دو سال پیش بود که با تماشای مراسم اسکار از مجری شنیدم که اسپیلبرگ تنها سینماگری است که در شش دهه‌ی مختلف توانسته نامزد کسب اسکار شود.

نه تنها بی احترامی به این فیلم صورت نگرفته که به دلایل سیاسی خاص خود، این فیلم و عواملش بارها هم تحسین شده‌اند. این همه در حالی است که در ایران ما حتی اگر حرفی از یک فیلم مشابه زده شود، ممکن است شما را به مرگ محکوم کنند!


نوشته شده در  دوشنبه 103/4/11ساعت  6:42 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

تلاش حکومت در زمینه‌ی ورزش مثل اکثر زمینه‌های دیگر همواره بر مبنای خلق موقعیت‌های احساسی است. آن‌ها با تحریک احساسات مخاطبان، توجهات را جلب کرده و فرصت اندیشیدن را از فرد می‌گیرند.

همین "یامال"، نابغه‌ی 16 ساله‌ی اسپانیایی در یورو 24 را در نظر بگیرید. کاری ندارم که او واقعاً چند ساله است؛ ولی هر ناظری با تماشای بازی او در همین سه مسابقه‌ی تعیین شده‌ی اسپانیا تا این‌جای جام، به راحتی پی می‌برد که او نسبت به سایر بازیکنان این تیم بسیار ضعیف‌تر است. به هر حال با ماست‌مالی گزارشگران، این ضعف در نزد بیننده کتمان می‌شود. ولی سؤال این است که دلیل رو کردن چنین برگه‌هایی از سوی حاکمان چیست. این بازیکن آشکارا ضعیف است، اما اصرار بر به کار گرفتن او برای چیست؟

پاسخ این است که حکومت سعی در خلق درام دارد. آن‌ها فقط می‌خواهند یک رکورد دیگر را بشکنند. رکورد جوان‌ترین بازیکن تاریخ را! هر چند رفتارهای چنین بازیکنی در مقایسه با سایرین آشکارا کودکانه به نظر بیاید.

جود بلینگام را در نظر بگیرید. فصل گذشته هر وقت در بازی‌های کم‌تر تبانی شده، کار برای مادرید گره می‌خورد، مربی آن‌ها بلافاصله او را بیرون می‌کشید. چرا؟ چون او آشکارا ضعیف است. اما حکومت او را حسابی در نزد افکار بزرگ کرده. صرفاً به خاطر این‌که یک پدیده‌ی تازه را در دنیای فوتبال معرفی کند.

خنده دار است؛ اما آیا می‌دانید که جیان لوییجی بوفون از 17 سالگی دروازه‌بان اول تیم ملی ایتالیا بوده؟! چرا؟ برای شکستن رکورد جوان‌ترین. و او البته با اصرار حاکمان دو سه دهه بعدتر، رکورد پیرترین را هم شکسته! و از نظر یکی از گزارشگران سابق تلویزیون، یعنی آقای مزدک میرزایی، از آن‌جا که این همه مدت سطح بالا بازی کرده (!)، باید عنوان بهترین دروازه‌بان تاریخ را به او داد!!! همه‌ی این‌ها در حالی است که این بازیکن با وجود دوپینگ، همواره صرفاً یک دروازه‌بان متوسط بوده.

زمانی هم یادم می‌آید که رسانه‌ها از یک پدیده‌ی آلمانی به نام توماس مولر پرده برداشته بودند. قشنگ یادم است که اولین بازی او را که در تلویزیون دیدم، آقای حمید رضا صدر، مفسر مرحوم تلویزیون، در کنار آقای جاودانی مشغول بحث درباره‌ی مسابقه‌ای بودند که او بازی کرده بود. مولر را لویی فان خال کشف کرده بود. بازی هم در چارچوب لیگ قهرمانان اروپا بین بایرن و یوونتوس در ورزشگاه مونیخ بود. صدر هم طبق معمول مشغول روده درازی در مورد کیفیت یوونتوس بود. چرا که ایرانی‌ها از آلمان متنفرند! اما بالأخره آقای جاودانی از این همه یک جانبه نگری خسته شد و از صدر خواست قدری هم در مورد بایرن حرف بزند. و نظر کارشناسی صدر از این قرار بود: "در بایرن هم، من برای "تاماس" مولر احترام زیادی قائلم". و منظورش از "تاماس" هم، همان توماس خودمان است که آقای صدر به انگلیسی تلفظش می‌کرد!

به هر حال بلافاصله این سؤال در ذهن من شکل گرفت که: مولر که چندان فوق العاده نیست؛ چرا این همه از او حرف می‌زنند؟ این در حالی بود که فقط یک بازی او را دیده بودم و تجربه‌ام هم در فوتبال خیلی پایین بود. به هر حال واضح بود که مولر بازیکن فوق العاده‌ای نیست. ولی چرا این قدر سر و صدا به پا کرده بود؟ دقیقاً به این دلیل که توجهات جلب شود.

به هر حال حکومت هیچ علاقه‌ای به انصاف در زمینه‌ی برجسته کردن ورزشکاران ندارد و فقط از سر یک هوس گذرا و به منظور یک نمایش دراماتیک، عده‌ای را بزرگ می‌کند. نگرانم نکند اگر همین روند ادامه یابد، چندی بعد مثلاً یک پدیده‌ی 12 ساله در مسابقات جام جهانی فوتبال ظهور کند.


نوشته شده در  یکشنبه 103/4/10ساعت  5:34 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

اخیراً با قدری بررسی عملکرد ایرانی‌ها، پی برده‌ام که آن‌ها همواره و به طور سیستماتیک در حال حمله به فوتبال آلمان بوده‌اند.

به عنوان مثال گزارشگران تقریباً از گزارش تمامی حرکات زیبای بازیکنان آلمان در حین یک مسابقه‌ی فوتبال طفره می‌روند و بر عکس کوچک‌ترین حرکت تیم مقابل را به شدت برجسته می‌کنند. مثلاً وقتی آلمان یک شوت بسیار زیبا می‌زند که دروازه‌بان دوپینگی حریف به شکلی شلخته آن را دفع می‌کند، گزارشگر ایرانی بدون توجه به شوت زده شده، به تمجید غیر عادی از دفع توپ دروازه‌بان می‌پردازد. به طور مشخص فریاد می‌زند که: "چه عکس العمل زیبایی از دروازه‌بان. عجب دروازه‌بان بزرگی!"

کافی است مثلاً بازیکنی ضعیف مثل لیونل مسی در شرایطی که گزارشگر ایرانی به خوبی از 20 سال پیش هم آگاه بوده که موفقیت‌های او و سایرین در نتیجه‌ی یک سری تبانی محض به دست آمده، مثلاً توپ را یک تکانی بدهد. آن وقت است که همین گزارشگر شروع به بزرگنمایی کرده، نبوغ مسی را یادآوری می‌کند و از این همه استعداد او اظهار حیرت کرده و یادآوری می‌کند که "کارشناسان فوتبال" نتوانسته‌اند هیچ توضیح قانع کننده‌ای برای این همه مهارت ارائه کنند و فقط حدس می‌زنند هورمون‌ درمانی مسی در سنین کودکی می‌تواند در موفقیت فعلی او تأثیرگذار باشد.

و همین گزارشگر عامدانه و به طرزی که حسابی توی ذوق بیننده می‌زند، دریبل‌های تماشایی بازیکنان آلمانی را در زمین‌های مسابقه تقریباً تماماً از قلم می‌اندازد و طوری وانمود می‌کند که در لحظه‌ی هنرنمایی بازیکن آلمان در حال جستجوی مطلبی در برگه‌ی پیش رویش و یا گوش فرا دادن به اشاره‌ی تهیه کننده‌ی برنامه بوده.

همین دیشب که سعی کردم خلاصه‌ی بازی زیبای آلمان برابر دانمارک در مسابقات قهرمانی اروپا را از یک وب سایت ورزشی ایرانی دریافت کنم، با تعجب شاهد بودم که حرکات زیبای آلمانی‌ها در ویدیوی ارائه شده در این وب سایت در اثر یک ویرایش گستاخانه کاملاً حذف و به عبارتی سانسور شده بودند. حتی ویدیو طوری طراحی شده بود که اشتباهات محض داور به سود تیم حریف از دید مخاطب مخفی می‌ماند.

سگ‌های ریزه خورتر جمهوری ایران در اینترنت، یعنی همان کاربران فضای مجازی هم دربست مشغول پیگیری همین سیاست هستند. به عبارتی سر و صدای کاربران ایرانی اینترنت هم به شکلی همه جانبه در راستای زیر سؤال بردن، لوث کردن، متهم کردن و از شدت انداختن موفقیت‌های فوتبال آلمان است.

آن‌چه تعجب آور است سیستماتیک بودن، گستاخانه بودن و قدمت این روش در عین بی اطلاعی 99 درصد ایرانی‌ها از قرارگیری آلمان در محور مبارزه است.

به هر حال وقتی که عوامل ناآگاه جمهوری ایران چنین عمل می‌کنند، نمی‌توان انتظاری از عوامل آگاه‌تر حکومت داشت؛ عواملی که در کشورهای پیشرفته زندگی می‌کنند.

به عنوان مثال همین اواخر ویدیوی مربوط به بازی آلمان و آرژانتین در فینال جام جهانی 1990 را مرور می‌کردم. حکومت که از تصمیم آلمان برای قهرمانی آگاه بود، یک اشتباه داوری محض را که تأثیرگذار هم بود به این تیم تقدیم کرد تا آن‌ها را به نوبه‌ی خود در نزد افکار عمومی خراب کند. اشتباه هم عبارت از یک ضربه‌ی پنالتی بود. به هر حال آلمان با گلی که در نتیجه‌ی همین پنالتی به ثمر رسید قهرمان شد.

اما شنیده‌ها حاکی است که در سراسر جهان هجمه‌ی گسترده‌ای به خاطر این خطای داوری علیه آلمان شکل گرفته. حتی رئیس جمهور آرژانتین هم در این زمینه موضع گرفته! در این بین فوتبالیست‌های ایرانی که جای خود دارند.

به هر حال آن‌چه می‌خواهم در این‌جا روی آن تأکید کنم، نحوه‌ی مواجهه‌ی گزارشگران آلمانی بازی با این مورد است. آن‌ها بلافاصله پس از نمایش حرکت آهسته‌ی مربوط به خطای پنالتی، دو سه بار تکرار کردند که: این یک هدیه بود؛ و به عبارتی به اشتباه داور تأکید کردند. و در حین جشن قهرمانی هم چند بار تکرار کردند که خیلی حیف شد که این پیروزی با اشتباه داور به دست آمد.

همین را مقایسه کنید با رفتار گزارشگران وطنتان موقعی که یک اشتباه داوری واضح به نفع تیمشان رخ می‌دهد. من دقت کرده‌ام که آن‌ها در این مواقع کاملاً سکوت می‌کنند و از ابراز نظر خودداری می‌کنند. البته از یک گزارشگر سابق، آقای عادل فردوسی پور، به خاطر دارم که وقتی گند چنین مسائلی بالا می‌آمد و کارشناس داوری هم مجبور به تأیید اشتباه داور به نفع ایران می‌شد، با خونسردی می‌گفت: "پس داور اشتباه کرد؛ که دستشم درد نکنه"!

یاد آقای فردوسی پور افتادم. می‌دانید که سال‌هاست عذر او را خواسته‌اند. یادش به خیر، مثلاً وقتی مسی "حرکتی زیبا" با توپ می‌کرد، ایشان به وجد آمده، با هیجان مثلاً می‌گفتند: "یه یه پا دو پای خوشگل میزنه"! بله، ایشان علاقه داشتند از اصطلاحات عامیانه‌ای که در شهر بزرگ تهران رایج است، در گزارش استفاده کنند. هر چند خودشان اهل کرمان بودند.

به هر حال آقای فردوسی پور به این روز افتادند. سرنوشت ایشان باید برای سایر گزارشگران این مرز پرگهر مایه‌ی عبرت باشد. اما آن‌ها برای ابراز لطف به فردوسی پور به شکلی گسترده و غیر طبیعی، تکیه کلام‌های او را مدام تکرار می‌کنند.

یک گزارشگر دیگر آقای محمد رضا احمدی است که در همین مسابقات فوتبال قهرمانی آسیا، جایی به تأسی از آقای فردوسی پور و با قدری ابتکار، حرکت زیبای بازیکن ایران را این طور توصیف کردند: "یه تو سر توپ ناز نازی میزینه"!!!

همه‌ی این خوشمزگی‌های این گزارشگران از سر عشق به وطن است. اما باید به عاقبت این معاشقه هم بیندیشند. باید ببینند مثلاً با آقای فردوسی پور چه کرده‌اند. با همین آقا رضای جاودانی ...، دیدید چه بی‌رحمانه برخورد شد؟ عذر او را هم خواستند. فقط به این دلیل که کند صحبت می‌کند و نسل جوان ایرانی علاقه دارد برنامه‌های ورزشی را با هیجان بیشتری مشاهده کند.

خلاصه که، تصور کنید مثلاً گزارشگران خلف آقای محمد رضا احمدی در آینده چه تعبیرهای عامیانه‌ای به کار خواهند برد. مثلاً ممکن است در مسیر پیشرفت و مدرنیسم، به یک صحنه بگویند: یه دریبل مامانی میزنه! و یا: یه پاس میده، باقلوا! و یا: گلش با لبات بازی میکنه! ...


نوشته شده در  یکشنبه 103/4/10ساعت  4:49 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

حافظ یک بیت بسیار معروف دارد که می‌گوید:

می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب – چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

چند وقتی هست که دریافته‌ام در فوتبال جهان، تقریباً همه دوپینگ می‌کنند! یعنی به جز تیم‌های وابسته به خود بریتانیا، آمریکا، استرالیا، کانادا و ... و به جز تیم‌های وابسته به محور مبارزه مثل آلمان، ژاپن، اتریش و ... بقیه از یک کنار و در هر مسابقه‌ای دوپینگ می‌کنند. به عبارتی از فرانسه گرفته تا ایتالیا، اسپانیا، برزیل، تا پرتغال، هلند، آرژانتین، بلژیک و یا تیم‌های کم‌تر مطرح مثل مکزیک، رومانی یا حتی ایسلند و غیره همگی بدون استثنا دوپینگ می‌کنند.

جالب آن‌که وقتی هدایت تیم‌های فوتبال مدعی مبارزه به مربیان غیر مبارز سپرده می‌شود، حتی این تیم‌ها هم دوپینگ می‌کنند. مثلاً در همین رقابت‌های قهرمانی اروپا که اکنون در جریان است، با توجه به این‌که مربی‌گری دو تیم مجارستان و ترکیه (دو کشور مبارز) به دو فرد ایتالیایی سپرده شده، این دو تیم هم طبق تاکتیک سرمربی دوپینگ می‌کنند.

بازیکن بحث برانگیز

در کنار مسابقات فوتبال قهرمانی اروپا، اکنون مسابقات لیگ ملت‌های والیبال هم در حال برگزاری است و با توجه به حضور جمهوری ایران در این بازی‌ها، توجهات ایرانی‌ها به این مسابقات هم معطوف است.

تیم آمریکا که در سال‌های اخیر یک ابرقدرت بلامنازع در والیبال بوده، در این دوره چندان قدرتمند ظاهر نشده و حتی به ایران هم باخته؛ ژاپن که جای خود دارد.

یکی از بازیکنان حساسیت برانگیز آمریکایی، سال‌هاست که با بی دقتی گزارشگران ایرانی، نامش آشکارا اشتباه تلفظ می‌شود. این بازیکن، Mica ChrisTENson نام دارد که ایرانی‌ها همگی بدون قید و شرط او را ChrisTIANson صدا می‌زنند.

این آلمان ضعیف

مسابقات فوتبال قهرمانی اروپا این دوره در آلمان برگزار می‌شود. دقت کرده‌ام که سیاست دستگاه حاکمه‌ی جمهوری در خصوص این مسابقات، بر مبنای یک هجمه‌ی بی سابقه علیه آلمان شکل گرفته.

البته از قدیم بنای جمهوری بر همین بوده. اما این‌بار آن‌ها بی پرده‌تر حمله می‌کنند. شاید کینه‌شان از آلمان بیشتر شده.

مثلاً تقریباً در هر بخش خبری ورزشی در تلویزیون ایران، شما می‌توانید اخباری مبنی بر برگزاری ضعیف بازی‌ها از سوی آلمان مشاهده کنید! یک روز صحبت از ضعف سیستم امنیتی آلمان می‌شود (!) که به تماشاگران آشوبگر فرصت خرابکاری داده؛ یک روز صحبت از ضعف سیستم حمل و نقل آلمان می‌شود (!!!) و یک روز صحبت از کیفیت پایین زمین چمن ورزشگاه‌ها می‌شود (!!!) که باعث مصدومیت بازیکن انگلیسی شده (!) و کاربران انگلیسی فضای مجازی را مجاب کرده که آلمان صلاحیت برگزاری مسابقات را ندارد!!!!!

به هر حال اگر به رسانه‌های معتبر حکومت جهانی رجوع کنید، اثری از انتقاد نخواهید دید. ولی ظاهراً ایران با بقیه‌ی مستعمرات حکومت جهانی فرق می‌کند. یکی از اساتید دانشگاه‌های ایران معتقد است که فرق ایران با بقیه‌ی جاهای دنیا این است که ایران مستقل است!!!!!

به هر حال اگر از رسانه‌های ایران در این خصوص مدرک بخواهید، آن‌ها به شما مدرک ارائه خواهند داد. مثلاً تصاویری از صفحات اینترنتی منتشر می‌کنند که عین ادعای آن‌ها را بازتاب می‌دهد؛ یا با خبرنگاران دیگر جاهای دنیا ارتباط زنده‌ی تصویری برقرار می‌کنند تا آن‌ها هم نظرشان را تأیید کنند و یا دست آخر با "مردم" مصاحبه می‌کنند و از آن‌ها اعتراف می‌گیرند که میزبانی آلمان ضعیف بوده! شاید حتی با خود مردم آلمان هم مصاحبه شود!

یادآوری می‌کنم که حین برگزاری مسابقان جام جهانی در قطر هم تلاش مشابهی از سوی رسانه‌های ایران، البته در ابعاد بسیار محدودتر در جریان بود. احتمالاً ایرانی‌ها کشور خود را برای میزبانی مناسب‌تر می‌دانند.

صنعت فضایی

حتماً خبر دارید که در پی شهادت یک رئیس جمهور در ایران، اکنون قرار شده انتخابات تازه‌ای برگزار شود. اما به نظر می‌رسد که سؤال مردم ایران در خصوص انتخابات این باشد که مگر کاندیداهای معرفی شده با هم فرق هم می‌کنند. به عبارتی به نظر می‌رسد مردم گمان می‌کنند کاندیداها همه سر و ته یک کرباسند.

با این حال دریافته‌ام که رسانه‌های ایران و خارج ایران (کانال‌های رسانه‌ای آریایی) در تلاشند صورت سؤال را تغییر دهند. آن‌ها تلاش می‌کنند به مخاطبانشان بقبولانند که این کاندیداها قطعاً با هم فرق می‌کنند اما ممکن است (و صرفاً ممکن است!) این که چه کسی انتخاب می‌‍شود، علی‌السویه باشد.

به عبارتی آن‌ها معتقدند این افراد قطعاً با هم فرق می‌کنند؛ اگرچه ممکن است فرق نکند کدامشان انتخاب می‌شود! چرا که همه می‌دانیم رئیس جمهور در مقابل رهبر کاره‌ای نیست.

به هر حال تلویزیون جمهوری با پخش مکرر میان برنامه‌هایی با موضوع موفقیت‌های ایران در زمان "شهید رئیسی" سخت در تلاش است القا کند که "فرق می‌کند چه کسی رئیس جمهور شود".

یکی از این میان برنامه‌ها مدعی است که شهید رئیسی با "نشستن پای درد دل کارگران هپکو" مشکل آنان را حل کرده. و یا یک میان برنامه‌‌ی دیگر از موفقیت "صنعت فضایی کشور" در دوره‌ی شهید رئیسی صحبت می‌کند و ادعا می‌کند که "طبق اعتراف ناسا" ایران اکنون جزو ده کشور برتر دنیا در این صنعت است.

این میان برنامه‌ی دومی طوری از صنعت فضایی صحبت می‌کند که گویی از صنعت پرورش دام و طیور یا صنعت تولید کود شیمیایی سخن می‌راند. به عبارتی از نظر این برنامه اکنون صنعت فضایی هم برای ایرانی‌ها چیز پیش پا افتاده‌ای شده!

چندی پیش هم، پس از موفقیت ایرانی‌ها در عملیات "وعده‌ی صادق"، صادق زیبا کلام به بی‌بی‌سی فارسی گفته بود این عملیات جز شکستن هیمنه‌ی اسرائیل دستاورد دیگری نداشته؛ و منظورش این بود که این دستاورد را حتماً داشته! و از طرفی این یک دستاورد کوچک برای حکومتی مثل ایران به شمار می‌آید!


نوشته شده در  یکشنبه 103/4/3ساعت  6:3 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]