زمانی گفته بودم، با توجه به دانشی که در زمینهی فوتبال دارم، قادر هستم یک تیم بوندسلیگای 2 را مربیگری کنم.
الآن که دانشم از فوتبال بیشتر شده، پی بردهام که این غلط کردنها به من نیامده!
در واقع من به این اعتبار گفته بودم توان مربیگری در بوندسلیگای 2 را دارم، که یک مربی هلندی به نام فان خال زمانی مربیگری سرشناسترین تیم آلمان را بر عهده گرفته بود. و او به غایت بی کفایت بود. من هم با دیدن موفقیتهای فرد در واقع بی کفایتی مثل او به خودم جرئت دادم ادعا کنم که میتوانم در بوندسلیگای 2 مربیگری کنم.
بماند که اگر بنا به فان خال است، من میتوانم خود بایرن را هم از او بهتر مربیگری کنم.
به هر حال با افزایش تجربه پی بردهام که علیالقاعده من در حد توپ جمع کنهای بوندسلیگای 2 هم نیستم!
بگذریم ... یک ستارهی برزیلی دیگر به نام وینیسیوس دارد در دنیای فوتبال مطرح میشود. او در چند مسابقهی اخیر تیمش در لیگ قهرمانان اروپا مدام مدافعین حریف را دریبل میزد. آن هم مدافعینی شاغل در خود بوندسلیگا.
او در مسابقه با تیمهای بایرن و دورتموند، تقریباً هر وقت اراده کرد، مدافعین را کنار زد. البته که این یک تبانی است و تیمهای آلمانی عمداً به او اجازهی هنرنمایی میدهند. درست همانطور که در نسلهای قبلی فوتبال، فردی مثل لیونل مسی چهره شد؛ با همکاری تیمهای آلمانی و انگلیسی و در ادامه سایر تیمهای دنیا.
هیچ وقت فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال 2009 را از یاد نمیبرم. روزی که لیونل مسی با قد 140 سانت در حضور مدافعین مطرح انگلیسی، مثل ریو فردیناند، با ضربهی سر دورازهی یونایتد را باز کرد و باعث قهرمانی بارسلونا شد. و موفقیت او با بارسا در آن فصل درست پس از برد 4 بر صفر در برابر بایرن مونیخ شروع شده بود.
خدا شانس بدهد و مهر یک بازیکن مثل رونالدینیو، مسی و یا وینیسیوس در دل سایر ورزشکاران بیفتد؛ در این صورت هیچ چیز نمیتواند مانع موفقیت آنها شود. اما در مورد وینیسیوس و با توجه به تمام تجربیاتی که در فوتبال دادم، من میتوانم ادعا کنم، اگر خود من را هم در زمین بازی میگذاشتند، به این راحتی از وینیسیوس دریبل نمیخوردم. در این مورد مطمئنم.
بنابراین ای باشگاههای معتبر اروپایی، اگر مدافعی میخواهید که از پس وینیسیوس بر بیاید، بیایید سراغ خود من! بیخود پولهایتان را صرف این و آن نکنید. من در این مورد با کفایتترم! و من جسارت ایستادگی در مقابل وینیسیوس را هم دارم.
تخم دغل میکاشتی، افسوسها میداشتی - حق را عدم پنداشتی، اکنون ببین ای قلتبان
(مولوی)
سؤال: آیا از پس این کاشت و داشت و پنداشت، "اکنون" زمان برداشت فرارسیده؟
پینوشت: برخی ترجیح میدهند این مقطع پر ابهام تاریخی را به بازیگوشی بگذرانند. باید نشست و دید عاقبت چه میشود.
حتماً میدانید که رئیس جمهور به شهادت رسیده است. این واقعه که در ابتدا یک کمدی محض به نظر میرسید، از امروز و با تلاش مجدانهی حاکمان و زیردستانشان، به ویژه در صدا و سیما، و احتمالاً با مشورت گرفتن از عوامل خارجی، همچون موارد قبل، کم کم دارد به یک تراژدی تبدیل میشود. امروز که تلویزیون را روشن کردم، با برگزاری یک "مراسم" بیسابقه رو به رو شدم. مراسمی مختلط از تابوتها، نیروهای نظامی، نواختن مارش نظامی، حضور مقامات بلند پایه، اعلام از بلندگو و ... "گریه".
احتمالاً در همین وبلاگ خواندهاید که گفتهام از نظر حکومت، گریه در بدترین شرایط هم جواب میدهد. شهید مطهری در کتاب حماسهی حسینی مینویسد: گریه بر هر درد بی درمان دواست.
به هر حال حکومت اکنون تلاش میکند با چنین مراسمهای با شکوهی، به یک سانحهی مضحک دیگر جدیت ببخشد. ولی آیا "مردم" باور میکنند؟ باید نشست و دید عاقبت چه میشود.
گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود - تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
(حافظ)
استاد حسن رحیم پور ازغدی، متفکر ایرانی تحصیلکرده در حوزهی علمیه، نماد طرز تفکر مبتنی بر انکار واقعیت است. منظور من از انکار واقعیت این است که فرد مدعی تلاش میکند حتی سفید بودن ماست را هم انکار کند. پیشتر مردم ایران رئیس جمهور اسبق، محمود احمدی نژاد را با این ویژگی میشناختند. اما حقیقت این است که هیئت حاکمه و کلیهی کاسه لیسهای دور و برش، همگی به عنوان یک استراتژی به این مرام پایبندند. و در این بین، استاد یک نمونهی بارز است.
هر چه آیه و حدیث برای این افراد بخوانید آنها قانع نمیشوند. هر چه مدرک بیاورید، آنها رد میکنند. هر چه دلایل شما محکمتر باشد، پافشاری آنها بیشتر خواهد بود.
به هر حال به نظر میرسد جمهوری ایران در آستانهی سقوط است. این احتمال هم هست که آنها صرفاً در حال تظاهر باشند. اما در هر صورت مهم این است که رهروان رژیم و به ویژه رحیم پور، در این برهه هم هر گونه بحران را انکار میکنند. آنها با چهرههایی بشاش هنوز به پشت گرمی مقام معظم رهبری، و به پشت گرمی عناصر حکومتی مثل "علم"، "تکنولوژی"، "مدرنیته" و ... مفتخرند. آنها هیچ گمان نمیکنند که این ابزارها آنها را تنها بگذارند. آنها هیچ گمان نمیکنند که این منش به آخر خط رسیده باشد.
یکی از مهمترین استراتژیها، تمسخر هر ایدهی ناب، بلند و راهگشاست. آنها هر جا که کاملاً کم میآورند، با انکار شکست، رو به تمسخر دیدگاه پیروز میآورند. تریبون هم در اختیار آنهاست؛ کسی به این شیوه متعرض نمیشود. و آنها هم به شدت پررو هستند. آنها کوتاه نمیآیند. آنها کم نمیآورند. آنها از رو نمیروند.
آنها زیر بار حقایق نمیروند. آنها هیچ چیز توی کتشان نمیرود. آنها حاضر نیستند بپذیرند. آنها نمیپذیرند. و یادمان نرود که اصلاً معنای کلمهی اسلام، همان "پذیرفتن" است. و در این جهان افراد به دو دسته تقسیم میشوند: آنها که میپذیرند و آنها که به هیچ وجه نمیپذیرند.
و در این میان، امثال استاد اسلام نمیآورند. باید نشست و دید عاقبت چه میشود.
دقایقی پیش با خبر شدم که آقای رئیسی، رئیس جمهوری ایران، از دنیا رفته است.
یادش به خیر هنوز سه سال نشده از زمانی که شخصاً نشستن بر صندلی ریاست جمهوری را به ایشان تبریک گفتم و یادآوری کردم که این صندلیها به کسی وفا نمیکند.
به هر حال برای آقای رئیسی برنامهای بسیار آبرومندانهتر از حسن روحانی در نظر گرفتند و در نهایت وی را به "شهادت" رساندند.
همین امروز و فرداست که معصومه خانم ابتکار با فراموش کردن روابط حسنهی ایران و عربستان، دست عربستان را در این حادثه دخیل بداند. و البته مقام معظم رهبری موضوع را به اسرائیل نسبت خواهند داد. ولی به شخصه فکر میکنم "بالگرد" آقای رئیسی در جایی شبیه به مثلثِ برمودا سقوط کرده.