وبسایت بیبیسی فارسی روز گذشته متنی به قلم فردی به نام "مسعود آذر" منتشر کرده و در آن به مقایسهی "انتخابات" در ایران و ترکیه پرداخته.
خوب میدانید که از قدیم گفتهاند: "میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است".
با این حال برخی نکات در متن آذر جلب توجه میکرد. او تأکید داشت که شرکت در انتخابات ترکیه مانند پنج شش کشور دیگر دنیا "اجباری" است. و در ادامه میزان مشارکت را در انتخابات اخیر این کشور 88.8 درصد اعلام کرد. به عبارتی، از دید آذر، "دستگاه قضایی" ترکیه اکنون موظف است 11.2 درصد جمعیت این منطقه را برای امتناع از شرکت در انتخابات مورد پیگرد قرار دهد؛ که قطعاً شدنی نیست. و مجازات تعیین شده برای آنها هم طبق گفتهی آذر حدود 22 لیر است! من نمیدانم تأکید وی بر اجباری بودن انتخابات در ترکیه چه دلیلی داشته.
از طرفی این نویسنده به اختلاف نظر شکل گرفته بین جناحهای حکومت در ایران، یعنی "اصلاح طلبان" و "اصولگرایان"، مبنی بر پیروزی و شکست ایدئولوژی خاص هر یک در انتخابات ترکیه پرداخته. این را هم نمیدانم که چرا این دو جناح، انتخابات ترکیه را گواه گرفتهاند.
به هر حال با نگاهی اجمالی به متن نوشته شده توسط مسعود آذر میتوان مطمئن شد که او به طرز عجیبی سعی دارد آمار مربوط به میزان مشارکت در انتخابات ایران را مورد تأکید قرار دهد. او بارها عدد مربوط به مشارکت در دو انتخابات گذشته و همچنین عدد مربوط به مشارکت در انتخابات سال 88 را در نوشتهاش تکرار کرده. به نظر میرسد او میخواهد خواننده را مطمئن کند که اعداد اعلام شده توسط حکومت واقعی است.
یک نکتهی جالب توجه دیگر در این نوشته تکرار پیشنهادات از سوی تندروترین اصلاح طلبان برای حکومت ایران است. احتمالاً میدانید که آنها در طول 25 سال گذشته همواره از این دست پیشنهادات برای برون رفت از "بن بست" ارائه میکردهاند. به هر حال یک اصلاح طلب تندرو پیشنهاد تازهای داده: "پیشنهاد خوبی است که ایران هم مثل ترکیه شرکت در انتخابات را اجباری کند و آقای خامنهای به عنوان نفر اول کشور نامزد شود و با رقیب یا رقبایش در انتخابات شرکت کند تا معلوم شود مردم به چه کسی رأی میدهند".
به نظر میرسد این گروه افراد دچار این توهم هستند که "آقای خامنهای" فقط و فقط منتظر این هستند که آنها این پیشنهادات را به ایشان ارائه کنند.
همین الآن به یاد انتخابات 88 افتادم؛ انتخاباتی که مسعود آذر نشان میدهد خیلی به آن علاقه مند است. در آن زمان هم مدام به خامنهای پیشنهاداتی ارائه میشد؛ اما کو گوش شنوا؟ مثلاً مهدی کروبی، از نامزدهای آن انتخابات، چند بار پیشنهاد داد که به تجمعات معترضان همپای تجمعات طرفداران خامنهای "مجوز" داده شود تا همه ببینند کدام یک بیشتر استقبال میشود. ولی متأسفانه خامنهای این پیشنهاد را هم نادیده گرفت. و اکنون بعد از 14 سال هنوز که هنوز است به وی پیشنهاد میشود.
این روزها خیلی در این وبلاگ از فوتبال مینویسم. به هر حال خوانندهی محترم از علاقهی من به این ورزش و از اطلاعاتم در این زمینه آگاه است.
در اینجا یکی از صحنههای جنجالی تاریخ فوتبال را مورد واکاوی بیشتر قرار میدهم. صحنه مربوط است به جام جهانی فوتبال سال 2006 در جمهوری (فدرال) آلمان و بازی نهایی آن مسابقات.
در فینال دو تیم ایتالیا و فرانسه به مصاف هم رفته بودند. اما صحنهی مورد نظر من در وقت اضافی این دیدار رخ داد. بگو مگویی بین زیدان بازیکن اسطورهای فرانسویها و یک بازیکن نه چندان نام آشنای ایتالیاییها رخ داد. تصاویر دهن به دهن شدن آنها را پخش میکرد که ... ناگهان زین الدین زیدان با فرق سر ضربهی محکمی به شکم بازیکن ایتالیا وارد کرد. و ... این آغاز جنجالی بزرگ در فوتبال بود. جنجالی که حتی مقامات سیاسی دو کشور را هم به واکنش واداشت.
رسانهها پیاز داغ قضیه را زیاد میکردند. مهمترین سؤال این بود که مگر آن بازیکن ایتالیا به زیدان چه گفته بود که او را تا این حد عصبانی کرده بود. رسانهها گمانههای متفاوتی را مطرح میکردند. بعضی پای اعتقادات را پیش میکشیدند و مدعی بودند حرفهای بازیکن ایتالیایی را لب خوانی کردهاند و دریافتهاند او زیدان را به خاطر مسلمان بودنش "تروریست" نامیده! و همین خشم زیدان را برانگیخته! به ویژه که زیدان به روش مرسوم در دعواهای خیابانی جوانان مسلمان الجزایری به شکم آن ایتالیایی ضربه زده بود.
به هر حال دو بازیکن تا مدتی سکوت کردند و از بازگوکردن حقیقت طفره رفتند. تا اینکه بازیکن ایتالیا سکوت را شکست. او گفته بود: بین ما بحث درگرفته بود. من جملاتی در مورد خانوادهاش به او گفتم. جملات جالبی نبودند؛ ولی این حرفها بین فوتبالیستها رایج است. و این واکنش تند زیدان را به دنبال داشت.
به عبارتی بازیکن ایتالیا توهین نژادی یا مذهبی به زیدان نکرده بود و فقط، به تعبیر ما ایرانیها، به او فحش خواهر و مادر داده بود.
بازیکن ایتالیایی حتی در این زمینه یک کتاب طنز هم تحت عنوان "290 جملهای که میتوانستم به زیدان گفته باشم" منتشر کرد و در آن عین عبارت به زبان رانده را منعکس نمود.
به هر حال این پروندهی جنجالی فوتبال هم بسته شد. اما طنز تلخ ماجرا این بود که اصلاً بازی فینال بین دو تیم از قبل تعیین شده بود؛ یعنی تبانی!
یک خاطره
سال 84 که دانشگاه قبول شدم، خبری منتشر شده بود مبنی بر ورود معجزهآسای یک سگ به حرم مطهر امام هشتم شیعیان جهان. در آن زمان سیدی خیلی رواج داشت. یادم میآید که سیدیهای فراوانی در جامعه منتشر شده بود که فیلم ورود سگ را به حرم به تصویر کشیده بود. شایعات زیادی مطرح بود و خلاصه سعی میشد تا حد ممکن این حادثه را با آب و تاب به جامعه منتقل کنند. مثلاً شایعه شده بود که سگ با وجود جمعیت انبوه به طرزی معجزه وار از میان جمعیت راه خود را به سمت ضریح منور باز نموده؛ راه او به طور معجزه وار باز شده؛ جمعیت خود به خود کنار میرفته!
در خوابگاه دانشجویی سر این موضوع با هم اتاقیها بحثمان شد. من با توجه به عقل ناقص خودم سعی کردم در این رابطه ان قلت بیاورم و هم اتاقیها را از خرافه پرستی در این خصوص بر حذر دارم. اما هم اتاقیها خیلی به مسائل دینی متعصب بودند و هر سانحه را که به زعم آنها از دینشان دفاع میکرد، بی برو برگرد میپذیرفتند و در مورد این یکی هم ذرهای تردید به خود راه نمیدادند. یکی از ایرادات من این بود که مگر مطابق آیین خود شما سگ نجس نیست؟ پس چه طور به محیط مقدس و پاک راه میتواند یافت؟
این را که گفتم هم اتاقیها بر آشفته و نزدیک بود از سر غیرت مرا بکشند!
به هر حال یکی از هم اتاقیها برای اثبات ماجرا به امام جمعهی مشهد، آیت ا... علم الهدی استناد میکرد که گویا در یکی از خطبههای نماز جمعهی آن سال با هق هق گفته بود: "برادران و خواهران! میبینید که حتی یک سگ هم به زیارت این آقا میآید؛ من و شما از سگ کمتریم اگر ارزش زیارت را درک نکنیم".
پدر و مادر
یکی از فیلمهای دههی 1990 که در مورد سیستم مخفی است و سعی در ترساندن مخاطب دارد، فیلم Sneackers است. جایی در فیلم یکی از دیگری میپرسد: "تو قبلاً در CIA بودهای؟" و او تقریباً جواب میدهد: "مرا میخواستند؛ اما وقتی فهمیدند پدر و مادر داشتهام، منصرف شدند". به عبارتی کارگردان فیلم معتقد است شرط ورود به این سازمان مخوف نداشتن پدر و مادر است!
استعداد
این اواخر در فضای مجازی بحث زیادی راجع به یک استعداد خردسال نوظهور در فوتبال کشورمان در گرفته. وی "آرات حسینی" نام دارد و ویدیوهای پا به توپ شدن او هم منتشر شده. گفته میشود او بازیکن خردسال تیم سپاهان اصفهان است.
فقط لازم میدانم یادآوری کنم که حدود ده سال پیش هم کودکی دیگر به شکلی حتی گستردهتر زبانزد شد و تلویزیون هم خیلی راجع به او برنامه تولید کرد و مدیران باشگاههای مطرح ایران هم سعی کردند برای پرورش او وی را به خارج از کشور منتقل کنند؛ ولی معلوم نیست الآن به کجا افتاده.
ضمن اینکه کشور ما هم اکنون استعدادهای زیادی دارد و نیازی به این بحثهای منحرف کننده نیست. اگر همین هفتههای آخر لیگ برتر را که به قول آقای خیابانی "حساس و نفس گیر" پیگیری میشود، دنبال کنید، وفور استعداد را تشخیص میدهید. خودم دیدم که در همین تیم سپاهان "امید نورافکن" یک گل به یاد ماندنی زد.
و مطمئن باشید، تأکید میکنم: مطمئن باشید، همینها این بار ایران را قهرمان آسیا میکنند.
حتماً رونالدینیو، بازیکن سابق فوتبال برزیل را میشناسید. او را یکی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال قلمداد میکنند. یکی از مهمترین بازیهای او بازی مقابل وردربرمن آلمان در لباس بارسلونا در ورزشگاه کامپ نو بود. بازی که با دریبلهای مکرر رونالدینیو همراه بود. بازی که احتمالاً نقش زیادی در شکل گیری لقب "جادوگر" برای رونالدینیو داشته.
بازی را وردر آلمان سه بر یک باخت. اگر نوشتههای مرا در این وبلاگ به دقت دنبال کرده باشید، حتماً میدانید که از نظر من اختلاف یک تیم فوتبال آلمانی با مثلاً تیمی از اسپانیا، و به ویژه تیم بارسلونا، در شرایط عادلانه، دست کم بیست گل است.
و حتماً میدانید که از نظر من تبانی همواره در فوتبال رایج بوده و باخت عمدی رایجتر.
اگر این دادهها را کنار هم بگذاریم، نتیجه میگیریم که از دید من وردر در آن بازی حیاتی برای رونالدینیو عمداً به بارسلونا باخت. و دریبلهایی که رونالدینیو میزد، دریبلهای شگفت انگیز او در این بازی، با مهندسی بازیکنان تیم آلمانی از آب در میآمد.
شایان ذکر است که مربی وقت وردر، توماس شاف، مربی مطرح دههی 2000 آلمان و از جمله بازیکنان مطرح این تیم، تورستن فرینگس بود که از سرشناسترین بازیکنان دههی 2000 آلمان بود.
به هر حال در آن بازی حکومت به رونالدینیو توصیه کرده بود تا میتواند دریبل دهد و، بدون اطلاع رونالدینیو و بارسلونا، به بازیکنان وردر هم توصیه کرده بود تا میتوانند از رونالدینیو دریبل بخورند. و این راز موفقیت رونالدینیو در این بازی بود.
حالا که فکر میکنم میبینم اگر مرا هم آن شب در برابر رونالدینیو میگذاشتند به آن راحتی از او دریبل نمیخوردم!
حتماً نام کتاب "آیههای شیطانی" را شنیدهاید. کتابی اثر یک نویسندهی مسلمان بریتانیایی هندی تبار به نام "سلمان رشدی". کتابی که به نوعی واق واق حاکم وقت ایران، روح ا... خمینی را در پی داشته.
اخیراً قدری نسبت به این کتاب حساس شدم و در موردش در اینترنت جستجو کردم. نثر انگلیسی کتاب خیلی برای من ثقیل بود و متن فارسی هم چندان جالب به نظر نمیرسید؛ بنابراین از خواندن کتاب صرف نظر کردم. اما تورق کتاب که کار سختی نبود.
آنچه توجهم را جلب کرد، اسامی فارسی بود که از همان صفحهی اول در کتاب فراوان بود. اسامی مثل "بابا"، "نسرین" و ... . جالب است بدانید که نام فامیل یکی از دو شخصیت اصلی رمان دقیقاً کلمهی فارسی "فرشته" است و همچنین نام فردی "صلاح الدین چمچا" است که برای خوانندهی فهمیده یادآور دو نامی است که تاریخ به دو فرد ممدوح مولوی، شاعر پر آوازهی ایران، "صلاح الدین زرکوب" و "حسام الدین چلپی"، نسبت داده.
و از همه مهمتر نام خود نویسنده است که "سلمان" است.
کتاب آنطور که گفته شده در سبک "رئالیسم جادویی" نوشته شده که عنوانی دهان پر کن است. از تمام کسانی که قادر هستند معنی عبارت اخیراً مورد کاربرد حکومت جمهوری ایران، یعنی "سیاهچالهی جمعیتی" را توضیح دهند، صمیمانه درخواست دارم نام این سبک رمان نویسی را هم برای من معنی کنند!
اما فارغ از نام این سبک، این دست رمانها سعی میکنند به طور غیر مستقیم باورهای مذهبی خواننده را سست کنند. کتاب در زمرهی کتابهایی مثل "بوف کور" و "سه قطره خون" اثر صادق هدایت و کتابهای نویسندگانی مثل گابریل گارسیا مارکز و پائولو کوئیلو و کتاب معروف او در ایران، یعنی "کیمیاگر" است.
در کتاب آمده که فردی به نام "ماهوند" که یادآور نام محمد، پیامبر بزرگ خداوند است، در برههای چند آیه را با القای شیطان دریافت میکند که در ابتدا گمان میکند از طرف خداست.
همچنین جایی در کتاب آمده که وقتی دو فرد تلاش میکنند با نام بردن مکرر از خدا شیئی را معجزه وار حرکت دهند، ناموفق هستند؛ اما همینکه از شیطان نام میبرند، شیء حرکت میکند.
کتاب سعی میکند حضور شیطان در دنیا را برجسته کند و حتی تأکید کند اگر خدایی هم وجود نداشته باشد، قطعاً شیطانی هست.
از آنجا که به ویژه برای عوامل حکومت روز به روز بیشتر ثابت میشود که همه چیز در دنیای اطراف ساختگی و پدید آوردهی حکومت هستند، این نگرانی که عناصر خدایی از جمله قرآن هم ساخته و پرداختهی حکومت باشد، هر فردی را تحت تأثیر قرار میدهد. به ویژه که ثابت شده کتابهای دیگری که به پروردگار عالم نسبت داده شده، انجیل و تورات، مملو از جعلیات و به عقیدهی نگارنده تماماً جعلی هستند.
به هر حال نگرانی این است: نکند قرآن هم ... .
و جالب است بدانید که قرآن از قبل جواب این نگرانی را داده: و ما هو بقول شیطان رجیم.
احساس من این است که کتاب بیشتر با تمرکز بر ایران نگاشته شده و قیل و قال خمینی هم یکی از قطعات پازل معرفی بیشتر آن به ایرانیان است.
جالب است بدانید که نیمهی دوم کتاب بر پایهی شخصیتی به نام "امام" پیش میرود که ویژگیهایی مشابه "امام خمینی" دارد!
به هر حال برای برجسته کردن ایران و امام و اثبات اینکه آنها از اول در دنیا اهمیت داشتهاند، اخیراً فردی در آمریکا به تبعیت از حکم خمینی به رشدی چاقو زد. و یک بار دیگر سر و صداهای مربوط به کتاب از نو آغاز شد.