سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدود ده سال پیش در حین وبگردی به مورد جالبی برخوردم. در ایران شایع است که اصفهانی‌ها به مال و ثروت علاقه‌ی زیادی نشان می‌دهند. و من به طرز عجیبی در طول زندگی با شواهد زیادی در این خصوص مواجه شده‌ام. درست نمی‌دانم این روحیه چه‌طور بین اصفهانی‌ها جا افتاده؛ اما هر چه هست، به نظر واقعیت دارد.

مثلاً همین مورد ده سال پیش. در آن زمان من در حین سر زدن به وبلاگ‌ها، با یک وبلاگ نویس اهل اصفهان آشنا شدم. گاهی نوشته‌های او را می‌خواندم. یک بار نوشته بود که برای خرید یک بیسکوییت و یک آب معدنی به مغازه مراجعه کرده و از قیمت آن تعجب کرده. دقیقاً نوشته بود: "قیمت آن شد 2000 تومان. با خودم گفتم عجب فروشنده‌ی بی‌انصافی است. دارد 15 درصد گران‌تر می‌فروشد. اما وقتی مشورت کردم، دیدم کلاً قیمت‌ها نسبت به مراجعه‌ی قبلی من به مغازه‌ها بالا رفته".

طرف که مهندسی کامپیوتر داشت و قاعدتاً جزو قشر فرهیخته‌ی جامعه محسوب می‌شد، با مشاهده‌ی این سیر صعودی قیمت‌ها، حتی نتیجه گرفته بود که کم کم باید از ایران مهاجرت کرد.

ممکن است همه جای ماجرا عادی به نظر برسد؛ ولی توجه کنید که این فرد برای یک خرید پیش پا افتاده، به جای آن‌که مثلاً بگوید جنس‌ها گران بود و یا، حداکثر، 300 تومان گران‌تر از قبل بود، با حساب و کتابی بی‌نظیر، درصدش را یادآوری می‌کند!!!

به هر حال زمان گذشته. آن 2000 تومان الآن 50 هزار تومان می‌ارزد. ولی باور کنید کم‌تر کسی پیدا می‌شود برای یک خرید 50 هزار تومانی، ما به التفاوت‌ها را به درصد ذکر کند!

خلاصه که واقعاً به نظر می‌رسد اصفهانی‌ها به ثروت علاقه‌ی غیر طبیعی دارند و به شدت روی آن حساسند.

اما از طرفی برخی هم در این خصوص، بیش از حد ولنگارند. مثلاً خوب یادم هست که در برنامه‌ی تلویزیونی معروف "عصر جدید"، یکی از شرکت کنندگان که اهل تبریز بود، انترن پزشکی بود و استند آپ کمدی اجرا می‌کرد، در بسیاری اجراهایش تأکید داشت که خوب نیست وقتی شامپوی حمام دارد تمام می‌شود، آن را سر و ته کرد و از باقی‌مانده هم استفاده کرد.

تا حدی حق با اوست. ولی من خودم تقریباً مجبورم شامپو بدنی را که استفاده می‌کنم، برای استفاده‌ی بیش‌تر سر و ته کنم. چرا که شامپو بدن ایرانی من که تبلیغاتش در تلویزیون هم همواره زیاد بوده، همواره در حالی که حجم زیادی از آن باقی است، دیگر از بطری بیرون نمی‌آید. یک بار با یادآوری آن کمدین و حرف‌هایی که می‌زد، سعی کردم اندازه بگیرم که چه حد از شامپو بدن باقی‌مانده در بطری، مرا مجبور می‌کند آن را سر و ته کنم. و نتیجه شگفت انگیز بود. من وقتی مجبور می‌شوم بطری شامپو بدن را سر و ته کنم که حداقل یک سوم مایع درون آن باقی مانده؛ و عقل سلیم نمی‌پذیرد که آدم یک سوم شاپو را دور بریزد. و این البته یکی دیگر از شگفتی‌های تولیدات ایرانی است. ناگفته نماند که کیفیت این شامپو طوری است که کلاً، از همان ابتدا، به زحمت از بطری بیرون می‌آید.

هر دو غلط است؛ چه رفتار آن فرد اصفهانی و چه ادعای این فرد تبریزی. اما یک چیز مسلم است و آن هم این‌که از قدیم درست گفته‌اند که: اصفهان، نصف جهان!

یا رب مباد آن‌که گدا معتبر شود
اما چند روزی است که با برخورد با چند فرد ثروتمند، ذهنم به شکل دیگری مشغول شده. واقعیت این است که دو سه روز پیش، اتفاقی در یک ساعت نامعمول به باشگاه ورزشی رفتم. و در آن‌جا افرادی را دیدم که می‌شد ثروتمند تلقی‌شان کرد. آن‌چه مهم بود روحیات آن‌ها بود. من خیلی فکر کرده‌ام. به نظر می‌رسد، اگرچه احتمالاً با تلاش قدیمی روان‌شناسان حکومت، ولی به هر حال در میان ثروتمندان و در واقع افراد باکلاس روحیات ویژه‌ای حاکم است. اولاً که آن‌ها چیزی فراتر از آرامند؛ آن‌ها ریلکس هستند. مهربان و خوش برخوردند و از قضا دیگران را بابت عدم تعلق به طبقه‌ی اجتماعی خود، از خود نمی‌رانند. قرتی نیستند و مثلاً اهل مدل موهای اجق وجق نیستند. خیلی با حوصله‌اند. شمرده حرف می‌زنند. از دقیقه به دقیقه‌ی زندگی لذت می‌برند. و خلاصه روحیاتی از این دست که آنان را ویژه می‌کند.

من به این نتیجه رسیده‌ام که چنین روحیاتی جزو لاینفک افراد باکلاس و ثروتمند است. اما در عین حال در میان قشر حاکم و عوامل آن‌ها کم‌تر می‌توانم کسانی را پیدا کنم که چنین روحیاتی داشته باشند.

زمانی یک هم دانشگاهی رشته‌ای کاردانی (فوق دیپلم) نکته‌ی جالبی را به من گوشزد کرد. گفت کم‌تر کسی است که از کاردانی تحصیلات را شروع کرده و تا مدارج بالای علمی خودش را بالا بکشد. کسی حوصله‌اش را ندارد. مگر افراد عقده‌ای و پرکار (خرخوان!)1.

به هر حال به نظر می‌رسد در مورد پیمودن مدارج حاکمیت هم این لطیفه صدق می‌کند. فرد ثروتمند آن‌قدر عقده‌ای و آن‌قدر سختی کشیده نیست که سعی در رسیدن به سطوح بالایی حاکمیت کند.

کوتاه سخن این‌که می‌توان مطمئن بود فردی مثل خامنه‌ای و کاسه لیس‌های انقلابی دور و برش از سطوح اقتصادی بسیار پایین جامعه خود را به این‌جا رسانده‌اند.

به هر حال افراد ثروتمند، افرادی با این روحیاتی که ذکر کردم، برای مراوده "جذاب" و هیجان انگیز نیستند؛ رابطه با آن‌ها لطیف‌تر و زیباتر و آرام بخش‌تر از این است.

پی‌نوشت: مثلاً یک مجری تازه وارد سیمای جمهوری ایران که برنامه‌ی گفتگوی ویژه‌ی خبری را اجرا می‌کند و، برای این‌که آدرس دقیق‌تر بدهم، باید بگویم از نظر ظاهری فردی با صورت گرد و عینگ گرد است، می‌تواند جزو ثروتمندان به شمار آید. اما مانند او در تلویزیون کم هستند.

1 این پاورقی در بهمن 1403 اضافه می‌شود. باید خاطر نشان کرد که به ندرت افراد زحمت کش و دقیق هم در پی ارتقای مدرک تحصیلی بر می‌آیند. افرادی که با شلختگی درس نمی‌خوانند.


نوشته شده در  سه شنبه 02/9/7ساعت  9:48 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

با گذشت بیش از 40 روز از جنگ جدید در اسرائیل و فلسطین، این جنگ بر خلاف بسیاری موارد پیشین، هنوز که هنوز است پایان نیافته. البته شخصاً و از همان روزهای آغازین این جنگ با رصد وب سایت‌های خبری معتبر بارها شاهد زمینه چینی برای پایان این جنگ بوده‌ام (مثلاً بی‌بی‌سی فارسی همین امروز از احتمال آزادی گروگان‌های اسرائیلی خبر داده بود که خود به خود بهانه‌ی اسرائیل را برای ادامه‌ی جنگ از بین می‌برد). ولی به نظر می‌رسد برای از رو بردن من یکی هم شده، ممکن است آن‌ها قصد داشته باشند این جنگ را باز هم ادامه دهند. به هر حال حکومت بحران کرونا را 3 سال تمام ادامه داد و نباید از جنگ غیر عادی اوکراین هم غفلت کرد که در شرایط عادی باید چند ساعت و با تصرف زود هنگام این کشور توسط روسیه، پایان می‌یافت؛ اما الآن دو سال است که ادامه یافته. دلیل تداوم کرونا که خب، احتمالاً خشم خارج از کنترل طبیعت بود و دلیل تداوم جنگ اوکراین هم، مسائل پیچیده‌ی نظامی است که من و شما نمی‌فهمیم و ... با چنین استدلال‌هایی، دلیل گرانی وحشتناک در ایران هم متغیرهای پیچیده‌ی اقتصادی هستند که فقط متخصصین قادر به درکش می‌باشند! دلیل تداوم گرفتگی گوش من هم (چرا که از شما چه پنهان اکنون 7 ماه است که من به دلیل یک گرفتگی عجیب و غریب در گوش چپم تا حد 50 درصد از نعمت شنوایی بی بهره شده‌ام)، احتمالاً یک عارضه‌ی پزشکی است.

به هر حال اگر هم بنا شود جنگ غزه هم ادامه پیدا کند، مطمئن باشید دلیل محکمه پسندی ارائه خواهد شد. بگذریم ... اما یک سؤال برای من مطرح است. سؤالی که احتمالاً برای خیلی از ایرانی‌ها مطرح است. و آن این‌که اگر قرار باشد این جنگ طولانی شود، برنامه‌ی رژیم‌ها برای آمار کشته شدگان فلسطینی چه خواهد بود. به هر حال در نوشته‌های پیشین اشاره کرده بودم که آمار اعلام شده خیلی بالاست. و اصلاً سؤالی که به اندازه‌ی عمر رژیم جمهوری برای ایرانیان مطرح بوده، این بوده که چرا با وجودی که این رژیم هر روز آمار تازه‌ای از کشته شدگان فلسطین توسط اسرائیل اعلام می‌کند، این فلسطینی‌ها تمام نمی‌شوند؟!

البته باور کنید مردم از همه جا بی‌خبر ایران دل خوشی از هیچ حکومتی، من‌جمله اسرائیل ندارند. اما از آن‌جا که رژیم ستمگر حاکم بر خودشان در این منازعه همواره طرف فلسطینی‌ها را می‌گیرد، طبیعی است که این مردم به اسرائیل بیش‌تر علاقه مند باشند.

اجازه بدهید یک مثال بزنم. یادم هست در کتابی در مورد جنبش داشجویی ایران به قلم یک فرد متخصص (!)، آمده بود که این جنبش در دوره‌ی اصلاحات، بر خلاف دانشجویان کشورهای پیشرفته که همواره طرفدار "آرمان فلسطین" هستند، به طرزی غیر طبیعی، این آرمان را لحاظ نکرده بود. باید پاسخ داد که دانشجویان کشورهای پیشرفته برای اعتراض به حکومت‌هایشان، جانب فلسطین را می‌گیرند و دانشجویان ایرانی هم، در شرایطی که در این کشور تمام بلندگوها و امکانات به حمایت از فلسطین می‌پردازند، طبیعی است که سعی در به تعادل کشاندن این وضع داشته باشند.

اما بی‌بی‌سی فارسی، که تنها رسانه‌ی "معاندی" است که سرش به تنش می‌ارزد، با وجود آگاهی از این سوگیری طبیعی جامعه‌ی ایران، از همان آغاز جنگ تازه، به طرزی مبالغه آمیز، و من فکر می‌کنم بی‌سابقه، به جانبداری آشکار از فلسطینی‌ها می‌پردازد. البته آشکار از نظر فردی مثل من؛ و الا همان‌طور که در بالا مثال زدم، آن‌ها که دندان‌های بشر را شمرده‌اند و می‌دانند سوار چه کسانی هستند، حرفه‌ای‌تر از آنند که تکنیک‌هایشان را برای او آشکار کنند.

به هر حال در وب‌سایت بی‌بی‌سی فارسی من هر چه تا کنون دیده‌ام، اخبار کاملاً جهت دار و یکسویه به نفع طرف فلسطینی بوده. مثلاً همین دیروز آنان با تحلیلی در مورد آمار منتشر شده از سوی وزارت بهداشت غزه در مورد تعداد کشته شدگان، این آمار را قاطعانه تأیید کرده‌ بودند و جای شبهه برای مخاطب باقی نگذاشته بودند. و اگر دقت کنید قبلاً اشاره کردم که یک سؤال اساسی برای ایرانی‌ها، همین آمارهاست.

به هر حال این وب‌سایت با ارائه‌ی اسنادی مثل این حقیقت که اسامی دقیق کشته شدگان توسط فلسطین منتشر شده و حتی آنان به گروه‌های سنی تفکیک شده‌اند، و هم‌چنین اظهار نظرهای مقامات ملل متحد و سازمان جهانی بهداشت، و هم‌چنین اظهار نظر برخی خودی‌ها مثل یک سناتور آمریکایی، هر گونه تردید را در مورد آمارها زیر سؤال برده بود و حتی طوری نتیجه گیری کرده بود که تعداد واقعی کشته شدگان بسیار بیش‌تر است.

جالب آن‌که در این تحلیل چند بار از قول نهادهای بین‌المللی آمده بود که هیچ دلیلی برای رد ادعای فلسطین در این زمینه وجود ندارد. به هر حال احتمالاً از نظر این نهادها، مقامات فلسطینی مردمی بسیار مؤمن، خداجو و قابل اعتماد هستند و دلیلی ندارد گفته‌ی آن‌ها را رد کرد!

این مرا به یاد سخنرانی احمد خاتمی در یک نماز جمعه می‌اندازد که در آن خطاب به معترضین سال گذشته گفته بود: "دولت گفته مرگ مهسا امینی را بررسی می‌کند. گفته‌اند بررسی می‌کنیم؛ دیگر از این بیش‌تر چه می‌خواهید. بررسی می‌شود؛ دیگر چه می‌خواهید؟"!!!

شما ببینید: یک زن در بازداشت یک نهاد امنیتی در مدعی‌ترین رژیمی که تاریخ به خود دیده، هلاک می‌شود و احمد خاتمی می‌گوید چون بررسی می‌شود، دیگر نباید به آن اعتراض کرد!!!

برگردیم به بحث. از طرفی بی‌بی‌سی فارسی در خصوص این ادعا که آمارها غیر قابل اعتماد است، آن‌چه فقط دو سه بار از زبان بایدن و نتانیاهو در این گزارش ذکر شده بود، اصرار کرده بود که ادعای آنان سند ندارد!!!

در حالی که ادعا اول از سوی غزه مطرح شده. آن‌ها ادعا کرده‌اند که تعداد بی‌شماری "به شهادت رسیده‌اند". آن‌ها باید سند ارائه دهند و زیر سؤال بردن چنین ادعای هنگفتی، منطقی‌تر است.

به هر حال این رسانه‌ی ظاهراً معاند در این روزها خیلی خیلی بهتر و خیلی حرفه‌ای‌تر از رسانه‌های رسمی جمهوری ایران، دارد از آرمان قدس حمایت می‌کند و ملت عذاب دیده‌ی ایران را عصبانی‌تر می‌کند.

به یک مثال دیگر توجه کنید. اجازه بدهید قدری بیش‌تر شما را با ترفندهای اینان آشنا کنم. در مقابل ادعای عجیب مقامات جمهوری مبنی بر تعداد کشته شدگان کرونا، یکی از مقامات وقت وزارت بهداشت ایران که اکنون نامش را فراموش کرده‌ام، ولی به خاطر دارم لهجه‌ی آذری داشت و خیلی هم شوخ طبع بود1، بدون هر گونه اشاره به شگفتی از آمارهای بالا، مدام توی تلویزیون حاضر می‌شد و تأکید می‌کرد که آمار از آن‌چه اعلام شده، کم‌تر نیست!!!  و به این ترتیب به نوعی دست پیش را می‌گرفت که پس نیفتد! حتی یادم هست یک بار تقریباً قسم یاد کرد که آمار از این کم‌تر نیست و گفت خدا ترس است و به دروغ آمار را پایین اعلام نمی‌کند!!!

در نتیجه بی‌بی‌سی در این برهه هم به خوبی دارد جور خامنه‌ای را می‌کشد. جالب آن‌که چند هفته پیش روزنامه‌ی جوان مدعی شده بود که اخبار بی‌بی‌سی بیش از آن‌که در مورد فلسطین باشد، در مورد روباه و گربه است. اما من هر چه شخصاً این رسانه را رصد کرده‌ام، جز خبر مربوط به "سگ" چیزی ندیده‌ام.

پی‌نوشت: یک آمار دیگر، آمار ایرانیان طالب حضور در جنگ با اسرائیل است که مدام روی تصاویر تلویزیونی به آن تأکید می‌شود (پویشی تحت عنوان "حریفت منم"). اکنون این آمار از 10 میلیون نفر فراتر رفته و معلوم نیست اگر جنگ غزه بیش‌تر ادامه پیدا کند، چه سرنوشتی خواهد داشت2.

1 اکنون بهمن 1403 است. فرد مربوطه حریرچی نام داشت.

2 پویش "حریفت منم" با ظرافت هر چه تمام‌تر از سوی رسانه‌ها، به فراموشی سپرده شد. یادم هست دولت حسن روحانی هم مراحل "کاهش تعهدات برجامی" را مدام تحت عنوان گام چندم، مورد شماره قرار می‌داد؛ اما به طور کامل پیش نرفته، این روند را به فراموشی سپرد. شنبه‌های جلیقه زردها در فرانسه هم که مدام مورد شمارش تلویزیون جمهوری قرار می‌گرفت، بی سر و صدا فراموش شد.


نوشته شده در  یکشنبه 02/8/28ساعت  10:37 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت - عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت
(حافظ)

بیش از ده روز است که سر و صدای رسانه‌ای مربوط به جنگ غزه، به بیمارستانی به نام "شفا" معطوف شده. بالأخره در یکی دو روز اخیر خبر رسید که اسرائیل بیمارستان را تصرف کرده. و خبر اول امروز وب‌سایت‌های بی‌بی‌سی فارسی و جهانی به سرکشی خبرنگاران این رسانه از بیمارستان و مشاهده‌ی ادوات نظامی در آن اختصاص پیدا کرده بود.

اما آن‌چه در عمل و در تصاویر و اخبار منتشر شده توسط این رسانه جلب توجه می‌کرد، صرفاً چهار پنج قبضه اسلحه‌ی "کلاشنیکف" بود. به هر حال سر و صدای زیادی بر پا شده بود و انتظار می‌رفت به خبرنگاران چیز بیش‌تری نشان داده شود و یا لااقل اگر به هر دلیل چیز بیش‌تری نبود، پای خبرنگاران را به ماجرا باز نکنند.

به نظر می‌رسد با این روش‌ها، آن‌ها فقط قصد مسخره کردن افکار عمومی را دارند. جالب آن‌که "خبرنگاران" بی‌بی‌سی هم خیلی با آب و تاب جزئیات ورود و خروج خود از بیمارستان را شرح داده بودند و حتی تصاویر دقیقی از بیمارستان منتشر کرده بودند. آن‌ها بیش‌تر قصد دارند ثابت کنند که اصلاً چنین بیمارستانی وجود خارجی دارد.

اجازه بدهید از غزه فاصله بگیریم و قدری به اخبار کشور خود بپردازیم. گویا همین امروز "سید محمد خاتمی" توصیه‌ی جالبی به همه‌ی هم‌وطنان مطرح کرده‌. عین عبارت وی این‌گونه است: "با کسانی که می‌خواهند جمهوری اسلامی را براندازند، به صورت منطقی مقابله کنید و اگر حاکمان نیز از موازین جمهوریت و اسلامیت سازگار با آن عدول کرده یا منحرف شده اند، بیان کنید، تذکر دهید و حتی راههای بازگرداندن آنها را به موازین جمهوریت اسلامی جستجو کنید و در تحقق آن بکوشید".

فکرش را بکنید: فردی مشفق‌تر از خاتمی هم پیدا می‌شود؟! "با براندازان مقابله کنید و به حاکمان تذکر دهید؛ البته اگر منحرف شده بودند"!!!

فکر می‌کنید اصلاً از نظر خاتمی بشر مشکل هم دارد؟ با وجود این همه صلح و صفا!

به هر حال من یکی که کم کم دارم از همه‌ی تلاش‌ها ناامید می‌شوم و تصمیم دارم به همان "دعا" بسنده کنم.


نوشته شده در  پنج شنبه 02/8/25ساعت  7:19 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

پس از پایان جنگ دوم جهانی، تلاش متحدین بر آگاه سازی متمرکز شد. آن‌ها دریافتند جنگ و درگیری، در واقع بازی کردن در زمین طرف مقابل، و به سود اوست. بنابراین سعی کردند با تسلیم کامل، هرگونه اختلاف در صحنه‌ی سیاست را از بین ببرند تا بدین ترتیب زمینه‌ی سقوط خود به خودی حکومت را فراهم کنند. در واقع در شرایطی که حکومت هیچ دشمنی نداشته باشد، ادامه‌ی حاکمیتش بی مورد خواهد بود.

شرایط تا حدی مانند همان چیزی است که در ایران ما، در مقیاس بسیار کوچک‌تر در مقایسه با مقیاس جهانی، در اواسط دهه‌ی 70 شمسی رخ داد. در آن زمان هم حکومت کاملاً یکدست بود و هم‌دستی خامنه‌ای و هاشمی رفسنجانی نقل محافل بود. و حکومت برای بقا چاره‌ای جز رو کردن یک "کیسه بوکس" نداشت. و بدین ترتیب جبهه‌ی "اصلاحات" شکل گرفت.

به هر حال به نظر می‌رسد که در عالم سیاست یک حکومت یکدست محکوم به فناست. بنابراین هدف متحدین هم بر پایه‌ی حذف هرگونه دشمن برای حکومت استوار شد.

در فضای رسانه‌ای و از نظر تبلیغی هم آن‌ها همواره بسیار می‌کوشند تأکید کنند که اختلاف نظرها صوری است و هر چه در جریان است، یک جنگ زرگری صرف است.

آگاهی از این حقیقت که همه دستشان در یک کاسه است، یعنی به آخر خط رسیدن حکومت. و به نظر می‌رسد در حال حاضر این آگاهی تا حد زیادی ایجاد شده.

اما مانع اصلی متحدین در این راستا همانا روسیه بود. روس‌ها بلافاصله پس از پایان جنگ علم مخالفت را بر افراشتند و رل دشمن را برای حکومت ایفا کردند.

این، مسئله را پیچیده کرد و تاکتیک متحدین را با چالش جدی رو به کرد و زمان زیادی را از آن‌ها گرفت. در واقع پس از جنگ و نابودی هر گونه دشمن برای حکومت، اکنون روس‌ها این خلأ را پر می‌کردند.

و باید نتیجه گرفت که روس‌ها با این تدبیر، خیانت بزرگی به بشریت کردند.

در فیلم آلمانی "آخرین مسابقه (به آلمانی: Sein Letztes Rennen)" ساخته‌ی سال 2013، به طرز ظریفی به این ماهیت شیطانی روسیه اشاره شده. فیلم در مورد یک دونده‌ی ماراتن اهل آلمان است که در پیری تصمیم می‌گیرد به پیست برگردد. او قهرمان المپیک 1956 برلین بوده. قهرمانی او با پیروزی لحظه آخری بر یک دونده‌ی روس به دست آمده. از طرفی منتقد جدی قهرمان این فیلم در راه بازگشت دوباره به پیست در پیری هم یک فرد اصالتاً روس است که موقع آلمانی حرف زدن، لهجه‌ی روسی‌اش پیداست.

مهم‌تر آن‌که در جایی در فیلم، این فرد اصلاتاً روس برای احتراز از یک آسیب جسمی، یک زن را سپر خود می‌کند. و بدتر آن‌که در ادامه معلوم می‌شود فرد روس در واقع دلباخته‌ی همان زن بوده. به عبارتی او برای جان به در بردن، حتی معشوق خود را هم فدا می‌کند1.

به این ترتیب، فیلم تا حد ممکن از روس‌ها بدگویی می‌کند.

در پایان لازم می‌دانم اشاره کنم که سکانس مربوط به سپر قرار دادن آن زن توسط فرد روس، بسیار شبیه به اتفاقی مشابه در فیلم "بادیگارد"، ساخته‌ی فیلم‌ساز ایرانی، ابراهیم حاتمی کیاست و بعید نیست حاتمی کیا در این خصوص اقتباس کرده باشد2. به ویژه که فیلم آلمانی در ایران دوبله شده و بارها از تلویزیون پخش شده بود.

1 بهمن 1403. اکنون ثابت شده که روسیه خود حاکم بلامنازع دنیاست و فیلم مورد اشاره در واقع سعی می‌کند یادآوری کند که روس‌ها خود را پشت بقیه قایم کرده‌اند. بقیه‌ای که حتی مرد هم نیستند!

2 اقتباس نه. مطمئن هستم "تقلید" تعبیر مناسب‌تری است.


نوشته شده در  چهارشنبه 02/8/24ساعت  12:55 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

این متن را زمانی می‌نویسم که سر و صدای کر کننده‌ای در مورد یک جنگ تازه در فلسطین و اسرائیل سراسر جهان و به ویژه ایران را فرا گرفته. تلویزیون جمهوری ایران مانند موارد متعدد گذشته باز هم مدام تصاویر هولناکی از اجساد و خرابی‌ها و گریه زاری‌ها و خاک و خون و امثال آن منتشر می‌کند و به نقل از وزارت بهداشت فلسطین، مدعی است که شمار شهدا مدام در حال افزایش است و از آن‌جا که هم‌چون شمار شرکت کنندگان در راهپیمایی عظیم اربعین، شمار شهدای مقاومت هم کنتور نمی‌اندازد، اکنون این عدد به رقم هولناک 4000 نفر رسیده؛ در میان "سکوت" مدعیان حقوق بشر!

در حالی که "تیم مقابل" هم در حال داد و بیداد و پرخاش بی‌سابقه‌ای است و حتی به مقایسه‌ی آن‌چه در اسرائیل رخ داده با حملات 11 سپتامبر می‌پردازد و وب سایت بی‌بی‌سی فارسی همین دیروز با احترام بی‌سابقه‌ای که به مقام معظم رهبری در پی بی احترامی‌های بی‌سابقه‌ای که در طی دو هفته به ایشان نشان داده شده و در ادامه در مورد آن صحبت خواهم کرد، نشان داده، از احتمال بروز جنگ جهانی سوم در صورت ورود "آمریکا" و "ایران" به این منازعه خبر داده!

به هر حال تلاش زیادی بین پادوهای حکومت‌ها در جریان است و آن‌ها با انواع اتهامات و با پرخاشی بی‌سابقه یکدیگر را مورد هجمه قرار می‌دهند. آن‌ها در این دو هفته خواب و خور نداشته‌اند و مدام در حال بازتاب رخدادها بوده‌اند؛ هم‌چون بقیه‌ی عمرشان!

حیوانات "اهلی"
یکی از مهم ترین اتفاقات، انفجار در یک بیمارستان در غزه بوده که حدود 500 کشته هم بر جا گذاشته. رقمی که در شب وقوع این رخداد و تا وقتی که من بیدار بودم از سوی تلویزیون جمهوری مدام در حال افزایش بود و به 830 رسید. آن شب تلویزیون جمهوری از فاجعه‌ای بی‌سابقه در نتیجه‌ی حمله‌ی تعمدی اسرائیل به یک بیمارستان به نام "المعمدانی" خبر داد و شروع به یک گریه زاری بی‌سابقه در طول این جنگ نمود و تصاویری خشن منتشر کرد و اعلام عزای عمومی نمود و خلاصه کلی جیغ و داد و غیره و صبح که بیدار شدیم همگی دیدیم که اسرائیل با طیب خاطر اعلام کرده بود این حمله "کار خودشان بوده" و به این ترتیب بیش از همه مقام معظم رهبری را سنگ روی یخ کرد. البته تلویزیون جمهوری و سایر حیوانات هیچ به روی خود نیاورده و عزاداری موعود را بر پا کردند و کوچک‌ترین اشاره‌ی رسمی به محکومیت اسرائیل در مورد حمله و نسبت دادن آن به خود فلسطینی‌ها و سایر اخبار رسانه‌های معتبر دنیا نکردند.

به هر حال در دنیای امروز این قبیل رفتارها از سوی رسانه‌های حکومت جمهوری ایران بیش از پیش به اعتبار آن‌ها صدمه می‌زند. اما سؤالی که برای من شکل گرفت، این است که چرا حکومت جهانی در این برهه‌ی حساس تا این حد دارد مقام معظم‌ رهبری را ضایع می‌کند. آن‌ها می‌توانستند حداقل حمله به بیمارستان را به نفع معظم له روایت کنند و برگ برنده‌ای برای وی باقی بگذارند؛ ولی ... .

به هر حال احتمال می‌دهم این نحوه‌ی پوشش اتفاقات در اسرائیل و غزه از سوی رسانه‌های جمهوری، نگاه‌ها را در ایران هاج و واج و حیران کرده باشد.

نکته‌ی دیگر نام این بیمارستان بود که رسانه‌های معتبر دنیا آن را به اتفاق "الاهلی" عنوان می‌کنند و رسانه‌های ایرانی اصرار دارند آن را "المعمدانی" نام گذاری کنند. ممکن است بیمارستان دو اسم داشته باشد ولی این اندازه اصرار رژیم ایران بر این اسم غیر رایج، فقط و فقط می‌تواند نشانگر "استقلال" ایرانی‌ها باشد!

پارس بی‌بی‌سی، واق واق "جوان"
یکی از روزنامه‌های سپاه به نام "جوان" روز گذشته با انتقاد از بی‌بی‌سی فارسی ادعا کرد که آن‌ها به جای توجه به "جنایات اسرائیل در غزه" به اخباری مربوط به گربه و روباه اهمیت داده‌اند. "راستی آزمایی" شخص من گواه است که بی‌بی‌سی فارسی یک سر مشغول پرداختن به اتفاقات غزه است و حتی جهت‌گیری او هم در انعکاس رخدادها به نفع مقام معظم رهبری است و اتفاقاً اخباری مربوط به گربه و روباه که جوان مدعی آن است در وب سایت رسمی بی‌بی‌سی فارسی به چشم نمی‌خورد.

هم‌چنین جوان اصرار دارد که همگرایی عجیبی بین تمامی ایرانی‌ها در محکومیت جنایات غزه شکل گرفته و به عنوان مثال از واق واق عبدالکریم سروش و عمادالدین باقی در محکومیت اسرائیل شاهد آورده. این‌جاست که بنده گفته بودم ایرانی‌ها همگی یک برگه‌ی A4 واحد برای روخوانی دارند و اسرائیل هم بخشی از نوشته‌های آن است!

پایان ماجرا
به هر حال سانسور اخبار از سوی رسانه‌های حکومت ایران در این برهه بیش از پیش به ضرر آن‌ها تمام خواهد شد. سانسور این خبر مهم که اسرائیل برای "فرار" غیرنظامیان غزه بارها زمان و مکان تعیین کرده، خسارت بزرگی برای مقام معظم رهبری خواهد بود.

اما اگر می‌خواهید عاقبت تمام این ماجرا را بدانید، باید بگویم بالأخره شورای امنیت ملل متحد "آتش بس" اعلام خواهد کرد و دو طرف مثل بچه‌ی آدم سر جای خود خواهند نشست و تلویزیون جمهوری ایران هم در کنار بقیه‌ی رسانه‌های حکومتی مثل جوان از پیروزی مجدد جریان مقاومت بر اسرائیل خواهند گفت و اخباری مربوط به جشن ایرانی‌ها در پی این پیروزی بزرگ منتشر خواهند کرد و ضمناً تأکید می‌کنند که این پیروزی وعده‌ی باری تعالی بوده و سازمان تبلیغات غیر اسلامی هم عید اعلام خواهد کرد و ... . درست مثل دفعات پیش!

قصه‌های مجید
اجازه بدهید بحث را قدری عوض کنیم. ارتباط دادن بحث تازه با آن‌چه در بالا آمد، با خودتان!

بارها از "دبیر جشنواره‌ی فیلم مردمی عمار" شنیده‌ام که سینمای ایران واقعیت را در مورد زندگی ایرانی‌ها انعکاس نمی‌دهد. لازم می‌دانم خاطرنشان کنم که کلاً سینما قصد ندارد واقعیت را در هیچ جای دنیا منعکس کند. در فیلم‌ها شما افراد ویژه‌ای را می‌بینید که همگی خوش‌تیپ هستند، حرکات و سکناتشان به طرزی بی‌سابقه موزون است، بسیار فصیح حرف می‌زنند و حرف‌هایشان را یک فیلسوف هم در دنیای واقعی نمی‌زند، زندگی فوق‌العاده پر حادثه‌ای دارند اما حوادث هرگز آن‌ها را تسلیم نمی‌کند، همگی از لحاظ روحی و جسمی به طرزی غیرعادی قدرتمند هستند و ... . در واقع مخاطب سینما و یا رسانه با دیدن چنین افرادی موظف است احساس کند که تمام مردم در دنیای اطراف به جز خود او این‌گونه‌اند و او باید برای ارتقای زندگی‌اش به سمت زندگی آن‌ها مدام در حال تلاش باشد. اصلاً این فلسفه‌ی سینماست و ربطی به ایران ندارد.

در این میان من اما معدود فیلم‌سازانی را می‌شناسم که گویی به حقیقت تعهد دارند و فیلم‌هایی در مورد آدم‌های واقعی می‌سازند که البته با این وجود تماشایی هم هستند. (مرحوم) کیومرث پوراحمد یکی از آن‌هاست. او فضای واقعی را به زیبایی و بدون مبالغه و یا کم و کاست، هنرمندانه روایت می‌کند. اخیراً بخشی از "قصه‌های مجید" او را از تلویزیون دیدم. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. او دغدغه‌های یک کودک در آستانه‌‌ی بلوغ را هنرمندانه به تصویر کشیده بود.

پوراحمد به نظر من یکی از بهترین فیلم‌سازان ایرانی است. هنر او خاص خود و صد در صد هم ایرانی و مبتنی بر واقعیات صرف جامعه‌ی ایران است. به هر حال او خیلی اسم و رسم پیدا نکرده. به جای او مثلاً یک فرد ناشی هم‌چون مسعود ده نمکی معروف شده که فیلم‌هایش، با وجود خرج زیاد و سود بردن از سرشناس‌ترین عوامل و بازیگرها، حتی یک کودک دبستانی را هم نمی‌تواند سرگرم کند و من فکر می‌کنم حتی یک نوجوان دبیرستانی فیلم‌ساز بهتر از او قادر به ساختن فیلم است؛ فیلم‌هایی آن‌چنان بد که این احتمال را در ذهن تقویت می‌کند که نکند ده نمکی مانند بسیاری موارد مشابه در سینما، عمداً بد فیلم می‌سازد!

به جای پوراحمد، فردی مثل اصغر فرهادی تبدیل به بهترین در تاریخ سینمای ایران می‌شود. کسی که آشکارا از (مرحوم) داریوش مهرجویی تقیلد می‌کند که خود، از نظر من، صرفاً یک فیلم‌ساز متوسط است.


نوشته شده در  یکشنبه 02/7/30ساعت  3:51 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شامورتی
سرّ دلبران
ساخت ایران
قمار ترامپ
توهمات آقای رئیس
توبه
[عناوین آرشیوشده]