یک آهنگ از خوانندهی معروف پیش از انقلاب، یعنی ویگن هست که میگوید: "مثل زن ایرونی هیچ جا ندیدم". به شکلی مشابه، من هم هرچه در سراسر دنیا سراغ گرفتهام، بی ناموستر از سیاستمداران ایرانی هیچ جا ندیدهام. منظورم از سیاستمدار، حاکمان پیش از انقلاب 1357 هستند؛ وگرنه حاکمان بعد از آن که اصلاً سیاستمدار نبودهاند؛ یک عده کوتولهی سیاسی و یا یک عده تفالهی سیاسی بودهاند. استفراغ حکومت پهلوی بودهاند بر پیکرهی ایران.
به هر حال، سیاستمداران ایرانی از همه بی ناموسترند. فکرش را بکنید آنان با تبعیت از "بریتانیا"، ایران را دو دستی تقدیم یک قوم بربر کردهاند. و پس از آن هم دست کم از صحنهی تاریخ گم و گور که نشده، هیچ، بلکه با تمام توان به حفظ حکومت شیطانی جدید کمک کردهاند. فکرش را بکنید که آنها تا همین امروز 46 سال است شاهد دست و پا زدن مردم بیگناه خود در چنگال پستترین حکومتی بودهاند که بشر به خود دیده و نه تنها موضع نگرفتهاند، حتی نه تنها خفقان نگرفتهاند، که برای کمک به حفظ حکومت تازه، مشغول به ایفای رل "عقب ماندهی ذهنی" در رسانهها شدهاند. به این معنی که شروع به فعالیتهای بی محتوا به نام اپوزیسیون کردهاند و در کنار آن، به عینه حالت عقب ماندهها را به خود گرفتهاند. در مورد شیوهی مبارزاتی آنان جای بحث زیاد است!
هفت هشت ماه پیش بود که دیدم یک مربی معروف شیلیایی فوتبال، به نام مانوئل پیگرینی در بازیهای فوتبال لیگ اسپانیا، برای تحقیر ایران، فوتبال شلخته و بی در و پیکر فعلی را که در لیگ این کشور مشغول پیگیری است، مورد تقلید قرار داده بود. به عبارتی در یک بازی ادای فوتبال ایران را درآورده بود. و همین اواخر یک ویدیو از یک بازی دوستانه بین تیم ملی فوتبال ایران و شیلی را در اینترنت دیدم که مربوط به دههی 1370 هجری شمسی بود. و شیلی در برابر ایران حرفی برای گفتن نداشت. و ایران بازماندهی فوتبال ناب و سطح بالای مربوط به قبل انقلاب بود که هنوز تباه نشده بود! پیگرینی باید به خاطر داشته باشد که ایران واقعی اصلاً شیلی را قاطی آدم حساب نمیکرده!
قدری از فوتبال ایران بگویم. در دههی 1360 و 70 ایرانیها که وارث تاج و تخت بودند، به عمد به دیگران میباختند تا ملت ستمدیده را ناامید و ناامیدتر کنند و حلاوت قبل را از جامعه بزدایند. در واقع آنان در آسیا صاحب احترام بودند، ولی نتیجه نمیگرفتند تا سیاست صاحبانشان را پیگیری کرده باشند. بازیکنانی مثل احمد رضا عابدزاده واقعاً سطح جهانی بودند. میل دارم از بازیکنی اسم ببرم که از لحاظ آوازه هرگز به حقش در فوتبال ایران نرسیده، کریم باقری. و یا حمید استیلی که قدرت بازی سازی داشت. علی دایی قادر به بازی سازی نبود؛ ولی با دوندگی در نوک حمله، مدافعان را اذیت میکرد. از علی کریمی (اوریجینال!) و خداداد عزیزی به اندازهی کافی حرف زده شده. میناوند هم خوب بود. ولی با بازیکنان دههی 60 آشنایی ندارم؛ که احتمالاً با توجه به نزدیکی به حکومت سابق، قابل احترامتر هم بودهاند.
به هر حال فوتبال ایران با تلاش همه جانبهی مسئولین آن (!) به امروز رسیده که با توجه به نیاز به برد و سرگرم کردن جامعهی فعلی، نتایج درخشانی میگیرد. اما اصلاً شایسته نیست و سوژهی تمسخر فوتبالیستهای تمام دنیا.
و وقتی از سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، همین یکی دو سال پیش پرسیدند: چهطور موفق شدید ژاپن را ببرید، پاسخ میشنویم که گویا ایرانیها، ژاپن را "آنالیز" کرده بودند!!!
پی نوشت: یکی از مقامات وقت آمریکا پس از اشغال سفارت میگوید: باید ریشهی این ملت خشکانده شود. این از دهنش بیرون میپرد، اما کنه قضیه را آشکار میکند. آنان برای تنبیه این ملت، ملتی که شریعتی را معرفی کرده بود، از سر عصبانیت سالهای سیاه آینده را طراحی میکنند. لازم به ذکر است که عبارت "نژاد گرایی" بیشتر ریشه در چنین تلاشهایی از سوی حاکمان جهان دارد؛ اما به شکل نا به جا به آلمان نسبت داده شده.
سالهایی که فوتبال باشگاهی اروپا تازه داشت از تلویزیون ایران پخش میشد را به خوبی به یاد دارم. ابتدا به دلیل حضور بازیکنان ایرانی در آلمان، لیگ این کشور از تلویزیون پخش میشد. تا اینکه مسئولین "سازمان" تصمیم گرفتند مسابقات جذابتر انگلستان را پخش کنند.
برنامهی تلویزیونی به نام "فوتبال جزیره" به همین منظور تدوین شد. منظور از فوتبال جزیره، "English Premier League" بود که به دلایلی تا مدتها نامعلوم برای من، در تلویزیون ایران اینگونه نامگذاری شده بود.
یادم هست که من تا سالها روی این موضوع "تحقیق" میکردم که عنوان "جزیره" از کجا پیدا شده که به این لیگ فوتبال نسبت داده شده. در آغاز تحقیقات من روی کلمهی premier متمرکز شده بودم. این کلمه دقیقاً معنای "برتر" را نمیدهد؛ حداقل به عنوان یک اصطلاح. من در ابتدا گمان میکردم عنوان "جزیره" یک گرته برداری حرفهای از همین کلمه است. اما متوجه شدم اشتباه میکردهام.
سپس به اسپانسر مالی لیگ، که نامش را به عنوان پیشوند به نام لیگ چسبانده بود، یعنی به کلمهی Barclays حساس شدم. به شدت به دنبال معنای این کلمه بودم. نمیدانستم که این عنوان یک سری بانک در بریتانیاست؛ احتمال میدادم که ممکن است به طرزی بسیار ظریف معنای "جزیره" بدهد! اما با گذشت مدتها پی بردم این یکی هم نیست.
جالب آنکه هر جا جستجو کردم، ببینم آیا مثلاً در بیبیسی فارسی و یا دیگر رسانههای فارسی زبان معاند، حتی یک بار از نام "جزیره" برای این لیگ استفاده کرده باشند، به در بسته خوردم.
یعنی چه؟ مسئولین سازمان از کجا این اسم را آورده بودند؟ پی بردم که کل کشور بریتانیا یک جزیره است؛ در کنار جزیرهی ایرلند و شماری دیگر از جزایر در اقیانوس آتلانتیک شمالی. این احتمال در ذهنم شکل گرفت که منظور از عنوان جزیره برای لیگ انگلستان، همین جزیره بودن کل بریتانیا باشد. با اینکه اصلاً خود انگلستان که یک جزیره نبود!
این احتمال از همه به واقعیت نزدیکتر بود. اینکه نام لیگ انگلستان، مربوط باشد به جزیره بودن کل بریتانیا. اما مشکل این بود که به جز تلویزیون جمهوری، احدالناسی در دنیا از این اصطلاح استفاده نمیکرد!
و بالأخره یافتم! و دریافتم که تلویزیون جمهوری ایران اکراه دارد اسم انگلستان یا بریتانیا، یا حتی عنوان تحقیر کنندهی "انگلیس" زیاد از این رسانه شنیده شود!!! و به این منظور نام لیگ را هم مطابق میل خودش و به شکلی بی مسما عوض کرده! در حالی که مسابقات آن را پخش میکند و از آن تعریف و تمجید هم میکند!
سؤال این بود که چهطور از همان نام "لیگ برتر" سود نبردهاند، بدون آنکه نام انگلستان را ببرند. یعنی بی پسوند و پیشوند بگویند: لیگ برتر. در این صورت هم نامی از کشور متخاصم به میان نمیآمد. جواب اینجاست که آنها همچنین اکراه دارند نام لیگ فوتبال کشور متخاصم را "برتر" صدا بزنند!!!
زمانی در تلویزیون یک کارشناس سیاسی در برنامهای از یک کارشناس سیاسی دیگر اینچنین متعصب، سؤال کرد چرا باید چنین مسائلی فقط در ایران رخ دهد. مگر "ما" با بقیهی جاهای دنیا چه فرقی داریم؟ کارشناس متعصب جواب داد: "ما مستقلیم"!!! من دیریست در حال تحقیق برای یافتن پاسخ این سؤالم که کجای بدن او مستقل است! دعا کنید به جواب برسم!
در سینمای ایران مردان زیبا کم پیدا میشوند. در مورد دلیلش فعلاً حرفی ندارم. به هر حال موارد انگشت شمار هستند. و منظورم از مرد زیبا هم دقیقاً همان چیزی است که بین عوام به "بچه خوشگل" معروف است؛ وگرنه اگر بنا به زیبایی متوسط و خوش تیپی باشد، همهی بازیگران این ویژگی را دارند.
یک "بچه خوشگل" اما فردی به نام ساعد سهیلی است. اجازه بدهید یادآوری کنم که چنین اظهار نظری در مورد این افراد، ورود به حریم خصوصی محسوب نخواهد شد. آنها به هر ترتیب پذیرفتهاند که قدری زندگی خصوصیشان مورد بحث قرار گیرد.
اما من فکر میکنم رژیم تلاش زیادی کرده، افرادی مثل این بازیگر را مدام مرموزتر، حساسیت برانگیزتر و بدین طریق برجستهتر جلوه دهد.
جالب است بدانید ساعد سهیلی در ازدواج با دختری است که 6 سال از خود او بزرگتر و مسنتر است و از طرفی اصلاً زیبا نیست!
بماند که همسر رسمی برای افرادی مثل سهیلی، ته معدهشان را هم نمیگیرد و آنها خیلی حریصتر از بسنده کردن به همسر هستند و ... .
اما به هر حال چنین ازدواجی برای خوشگلترین بازیگر ایران، فقط و فقط حساسیتها را نسبت به او بیشتر میکند و از طرفی زندگی او را پر رمز و راز نشان میدهد.
درست است: دارم از چیزهای ممنوعه حرف میزنم. اما باور کنید واقعیت تا همین اندازه زشت است.
جالب آنکه این بازیگر یک برادر بازیگر صرفاً خوش تیپ هم دارد که از قضا حساسیت برانگیز است. این یکی برای افزایش حساسیتها، نام فامیلیاش را مدتهاست عوض کرده و فعلاً "سینا مهراد" نام دارد.
تصدیق میکنید که نام فامیلی "سهیلی" نیاز به عوض کردن ندارد. یعنی هیچ ایرادی ندارد. و به من حق میدهید که اقدام به تغییر نام از سوی سینا، فقط میتواند شیطنت آمیز باشد. به تعبیری تلاشی باشد برای حساس کردن بیشتر بقیه؛ تلاشی برای طرح یک معمای تازه.
من از این افراد برای چنین افشاگریهایی پوزش میخواهم. به ویژه که مسئله فقط به اینها برنمیگردد. منتها آنان هم باید متأسف باشند که سعی در بازی کردن با عواطف دیگران دارند!
در پایان یادآوری میکنم که این بازیگر خوش چهره که از نظر من سینمای ایران را معطل خودش کرده، تا به حال آنچنان برهنه به تصویر کشیده نشده. البته کم لباس نشان داده شده، ولی نه کاملاً. من احتمال میدهم که اندامش آنچنان جذاب نباشد.
این اواخر خیلی سعی میکنم از سر و صداهای بلندگوهای تبلیغاتی حاکمان فاصله بگیرم و قدری آرامتر زمان را بگذرانم. منتها به هر حال گاه گداری به طور اتفاقی صدای قیل و قالها به گوشم میرسد. گفتهام که آنها هرگز از رو نمیروند؛ هرگز کم نمیآورند؛ هرگز توی کتشان نمیرود. اصلاً این مهمترین ویژگی آنهاست: آنها به هیچ وجه حقیقت را نمیپذیرند. آنها همواره مدعی هستند. آنها هر چه که بیشتر اشتباهاتشان برایشان ثابت شود، بیشتر بر آن اصرار میکنند. تلاش برای اثبات کردن به آنها تلاشی بیهوده است. اگر قرار بود چیزی به آنها ثابت شود، خیلی زودتر از این حرفها ثابت شده بود. اصلاً در واقع ما حرفی با هم نداریم. اگر بنا به حرف بود، همان 14 سال پیش گفته شد؛ و در طی سالیان مدام هم تکرار شد. اگر قرار بود این افراد قانع شوند، خیلی زودتر از این حرفها قانع میشدند.
به هر حال در برخورد اتفاقی با قیل و قالها، دیشب شاهد بودم، بهروز افخمی، کارگردان سینما، نمایندهی پیشین مجلس شورا و مجری کنونی برنامهی سینمایی سیمای ایران، در برنامهاش باز هم با لحنی مدعی از "مسائل جنسی" انتقاد میکرد.
همچنین همین دقایقی پیش یک مجلهی وابسته به سپاه را تورق میکردم که در آن از رسم قدیم تعریف میکرد که گویا "آلبوم عکس خانوادگی" را به هر کس نشان نمیدادهاند. مجلهی سپاهی که ماهنامهی همین ماه گذشته است، یادآوری میکند که در زمانهای قدیم باید با "التماس" از افراد میخواستی، آلبومشان را نشان دهند. این مجله بدین ترتیب معتقد است که مسائل خصوصی نباید در معرض دید سایرین قرار گیرد. و از این طریق قصد دارد یک بار دیگر از سکس در برابر دید دیگران انتقاد کند.
همانطور که شاهد هستید، این افراد گستاخ همچنان سعی در پیش کشیدن بحث قدیمی مربوط به فعالیت جنسی بنده دارند.
"نقی معمولی" یک دیالوگ بسیار ورد زبان شده دارد. او برخی مواقع تأکید میکند که: "به من که دیگه نگو"! نقی، وقتهایی این حرف را میزند که اصطلاحاً "دیگ به دیگچه گفته، روت سیاه" و یا "سیر به پیاز میگوید، بو میدی"! به عبارتی وقتهایی که یک فرد رسوا در زمینهای، از حواشی مربوط به همان زمینه انتقاد میکند، نقی به او میگوید: تو یکی دیگر از این مسائل حرف نزن. میگوید: من که تو را از این لحاظ خوب میشناسم؛ تو دیگر نباید از این حرفها بزنی؛ تو دیگر نباید به من از این چیزها بگویی!
حالا حکایت ماست. افرادی که ثابت شده در زمینهی مسائل جنسی در دنیا به شدت رسوا هستند، همچنان از آن انتقاد میکنند!
جالبتر آنکه وقتی بحث رواج سکس در میان عوامل حکومت از سوی من مطرح شد، آنها حتی کمترین تلاشی نکردند که آن را انکار کنند! به عبارتی اینقدر اوضاع بیخ دار بود که آنها خود به آن معترف بودند!
و همینها با گذشت 6 سال همچنان از یک مورد به مراتب جزئیتر اینچنین بی پروا ایراد میگیرند.
من برای اذهان فهمیدهتر و حق جوتر، در اینجا یک بار دیگر تکرار میکنم که در مورد اصل قضیه، یعنی زشت بودن سکس در مقابل دیگران، من و ما هیچ بحثی با دیگران نداریم. من از بهروز افخمی و مجلهی سپاه بیشتر اعتقاد دارم که سکس باید مخفیانه صورت گیرد. و اصلاً اگر بنا باشد کسی در این زمینهها ادعایی داشته باشد، من خیلی صلاحیت بیشتری دارم - نسبت به افرادی مثل افخمی. از طرفی من فردی شناخته شده هستم. فکر میکنم پاکدامنتر از من در دنیا کسی نیست. شما میتوانید شهادت دهید که من حتی از لباس عوض کردن در مقابل سایرین، شرم و حیا دارم؛ به هر حال مرام من مشخص است.
به هر حال من در این مورد که سکس باید خصوصی باشد، بحثی ندارم. منتها بحث اینجاست که آیا وضعی که من در آن قرار دارم، اصطلاحاً همان "ملأ عام" است یا نه. بحث این است که آیا من به واقع در مقابل دیگران سکس کردهام.
اگر بنا باشد وضع من، در معرض دید قرارگیری تلقی شود، من باید زندگی را به کل تعطیل کنم و 24 ساعت شبانه روز یک دست "کت و شلوار" بپوشم و دست به سینه روی صندلی راحتی بنشینم!
در این مورد زیاد حرف زده شده. به هر حال من عقیده دارم که مسائل خصوصی حتی در این وضع من نباید مورد هجمه قرار گیرد. فعالیت جنسی من، یک مورد کاملاً شخصی است و تماشاچیان نباید به آن حساسیت نشان دهند. در واقع باید آن را نادیده بگیرند. همانطور که توالت رفتن مرا نادیده میگیرند!
در پایان یک دیالوگ معروف فیلم سینمایی "مارمولک" را که میتواند تمام بحثها را در این خصوص خلاصه کند، در اینجا میآورم:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!
بسم الله الرحمن الرحیم . أ لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . أ لم یجعل کیدهم فی تضلیل . و ارسل علیم طیرا ابابیل . ترمیهم بحجارة من سجیل . فجعلهم کعصف مأکول
ساعتی از تحویل سال پر آشوب 1403 و فرا رسیدن سال نو، سال 1404 میگذرد. از هر جهت که به گذشته نگاه کنیم، مملو از سرافکندگی برای دشمن بوده. منتها این دشمن سرسخت و قدرتمند کوتاه نیامده، تسلیم نشده و به نظر میرسد از رو هم نرفته.
عملیات تحویل سال در رسانههای حکومت آکنده از رجزخوانی غیر مستقیم توسط انواع و اقسام بوزینههای وی بود. قطعاً یک ناظر ناآگاه قادر نخواهد بود چنین شیطنتی را که دست کم از ماهها پیش برای آن برنامه ریزی شده بود، درک کند. اما به هر حال بنده با توجه به تجربیاتم پی به کنه قضایا بردم.
اجازه بدهید سر راست با شخص بیمار آقای ولادیمیر پوتین، رئیس موهوم این حکومت خیال پرداز صحبت کنم. نامههای من هم مثل نامههای دونالد ترامپ، قاطر زحمت کش آقای پوتین که به مقام معظم رهبری نامه نوشتهاند، دستنوشته نیستند و با واسطه و پس از طی مراحل مبتذل و مضحک سیاسی به مقصد نمیرسند. نامهی من سرگشاده است و بیشتر از شخص پوتین، حیواناتش را مخاطب قرار میدهد. در کسری از ثانیه هم به اطلاع همگان میرسد. ما از آقای ترامپ قدری پیشرفتهتریم! ما با کامپیوتر نامه نگاری میکنیم.
اما اصل مطلب، جناب آقای پوتین، شما پشتوانهی قوی دارید. انبوهی حیوان درنده در هیبت انسان و اجنه در خدمت شما هستند. اینان هیچ چشم داشتی هم به مقام و منصب ندارند. آبرو هم ندارند. چیزی هم برای از دست دادن ندارند. هوش و حواس هم ندارند. دربست در خدمتند. من در اینجا به صراحت به آقای پوتین عرض میکنم که اگر دلخوش به لشگر میمونهایش است، سخت در اشتباه است. قدری انتظار هم ثابت خواهد کرد حق با چه کسی بوده.
اما در اینجا لازم میدانم برای رفع برخی سوء تفاهمات احتمالی روی دو نکتهی کلیدی جهت اطلاع مخاطب فهمیده تأکید کنم:
1- فعالیتهای بنده، منجمله فعالیتهای چند روز اخیر قطعاً جهت خوشامد هیچ فرد یا گروه خاصی نیست. من به دلیل احساس وظیفه دست به کار میشوم و اهمیت چندانی به استقبال ظاهری از فعالیتهایم هم نمیدهم. درک کنید که من پس از طی مراحل متعدد تردید و پس از مشورت صریح با قرآن کریم، صرفاً جهت آگاه سازی و کمک به پیشبرد مبارزه به فعالیتهایی به زعم خود، محدود میپردازم. فعالیتهایی که در موقعیتهایی مثل امروز تازه پی میبرم چه اندازه کاری بوده و چه بلوایی در سیستم حاکم به پا کرده. به عبارتی مثل آب بوده که توی سوراخ مورچهها ول کرده باشم. خوشامد احدی مد نظر من نیست. عمدتاً هم از خوشامد احدی اطلاع پیدا نمیکنم. ضمن اینکه برای من خیلی سادهتر است که زمان پیش رو را به استراحت و تماشا بگذرانم. منتها تحریک مداوم حکومت در راستای فعالیت من مزید بر علت است.
2- مطمئن باشید من تا در زمینهای دانشمند نباشم، ادعایی را مطرح نمیکنم. البته اشتباهات بسیاری از خود من سر زده؛ ولی هرگز ناآگاهانه حرف نمیزنم. بهتر است به جای آنکه مدام دیگری را به عدم تخصص در مورد حوزهی مورد ادعایش متهم کنیم، از ادعاهای خود بگوییم و بحث کنیم و اجازه دهیم مخاطب نتیجه گیری کند. به عبارتی اگر مصر هستید که من در موردی اشتباه کردهام، به جای بحث نخ نمای تخصص داشتن یا نداشتن من، اشتباه مرا گوشزد کنید. در این صورت ممکن است برای بار چند میلیونم ثابت شود اشتباه از خودتان بوده.
اینها توضیحاتی بود که لازم دانستم به اطلاع عموم برسانم. از طریق یک نامهی سرگشاده به پوتین. امیدوارم روزهای آتی آرامتر سپری شود. به هر حال نفسهای آخر است. هر چه هم لاپوشانی شود و هر چه هم در این برهه از سلاح طنازی برای بالا نشان دادن روحیه سود برده شود، باز هم "به چشم عقل در این رهگذار پر آشوب - جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است" (شعر از حافظ).
من همه را به آرامش فرا میخوانم. تنش مثل یک تیغ دو لبه میماند که هر چند فردی مثل مرا هم آزرده میکند، اما دودش بیشتر به چشم خصم میرود. بیایید اندکی بیشتر منتظر بمانیم. و یادتان باشد اگر همه چیز به همان زیبایی که به نظر میرسد، پیش برود، همه مطمئن باشند که در پایان، ما "نمیبخشیم و فراموش میکنیم".