سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می‌گویند در زمان‌های نه چندان دور مسلمانی تصمیم می‌گیرد به آیین مسیحیت بگرود. تمام مراحل را از سر می‌گذراند و روزی در یک کلیسا کشیشان مشغول تلقین اوراد مربوط به تشرف به این آیین به او می‌شوند. طبق رسم حین تلقین برق‌های کلیسا را خاموش می‌کنند. منتها با پایان مراسم، همین‌که برق‌ها روشن می‌شود، فرد تازه مسیحی طبق عادت صلوات می‌فرستد و هر چه رشته بوده را پنبه می‌کند. کشیش‌ها مطمئن می‌شوند که یک چنین مسلمانانی را هرگز نمی‌شود مسیحی کرد!

 چنین داستان‌هایی به طور کل از تعصبات ممزوج به جهل نوع بشر حکایت دارند. در همین سال‌های معاصر ما نخبگان جوامع نمونه‌های وافری از چنین رخدادهایی را در ذهن داریم. فکرش را بکنید نخبگان هیچ اعتقادی به هیچ معنویتی ندارند و بلکه مدام در حال ستیز با آن هستند و گذشته از مذهب آن‌ها در ثانیه به ثانیه‌ی عمرشان مشغول وحشیانه‌ترین اعمال هستند. منتها مثلاً وقتی بحث "امامت" پیش کشیده می‌شود و یا وقتی به مسئله‌ی "روح" برخورد می‌کنند و یا در خصوص "خودداری از سکس" و به عبارتی دوری از کارهای بی‌تربیتی (!) عالی‌جنابان، امل و مقدس شده و جانب دین را می‌گیرند!!!

 به خصوص در مورد سکس آن‌ها عجیب اعتقاد به پرهیزگاری دارند. آن‌ها معتقدند اگر کسی در خانه‌ی خودش در طول سالیان و 24 ساعت شبانه روز تحت تماشای خود آن‌ها بوده و آن‌ها هم هیچ رسمیتی به این تماشاگری نداده و حتی خبر رسمی آن را به فرد نداده‌اند و حتی با تمام توان هر روز آن را در نظر او انکار کرده‌اند، با تمام این اوصاف او باید از سکس مطلقاً اجتناب کند!

 از شما می‌پرسم: آیا این عاقلانه است؟


نوشته شده در  پنج شنبه 03/10/6ساعت  8:56 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

بابت رفع فیلتر روز گذشته هیجان عجیبی بر فضای رسانه‌ای فارسی زبان حاکم شده. ماجرا از این قرار است که دو سکوی نسبتاً کم کاربرد به نام‌های واتس‌اپ و گوگل پلی طی یک تشریفات پر سر و صدا برای مردم ایران بازگشایی شده‌اند. از همه بیش‌تر بی‌بی‌سی فارسی ذوق زده به نظر می‌رسد و با آب و تاب زیادی اتفاقات را پوشش می‌دهد.

 روزنامه‌ی محافظه کار جوان همین امروز با اختصاص تیتر یک و بخش عمده‌ی نیم صفحه‌ی خود به این رخداد، شور و شوق خود را مخفی نکرد. جوان با اشاره به تعهد رئیس جمهور به رفع فیلتر، جمله‌ی قدیمی او را بازتاب داد که گویا "گردنش را پای وعده‌هایش می‌گذارد"!

 بله، ماجرا از این قرار است که دو سکو یا پلتفرم آزاد شده‌اند. همه‌ی این‌ها در حالی است که به جرأت می‌توان مدعی بود که 90 درصد فضای اینترنت از قدیم در ایران فیلتر بوده. این شامل محتوای اینترنتی کل مهم‌ترین رسانه‌ی دنیا، یعنی بی‌بی‌سی، هم می‌شود.

 ضمن این‌که اگر بنا بر "پیام رسان" باشد، مهم‌ترین آن‌ها تلگرام و اینستاگرام هستند که گویا در این "قدم اول" برای رفع فیلتر به چشم نیامده‌اند.

 به هر حال مدافعان انقلاب خیلی از این اقدام انقلابی به وجد آمده‌اند و آن را برای بستن دهان ملت معترض ایران ضروری می‌پندارند. به عبارتی ملت معترض است و با اقدامات "مثبت" گویا قرار است التهابش فروکش کند و در نهایت نظام ایرانی این پیچ تند تاریخی را با سلامت طی کند.

 یک بار دیگر تأکید می‌کنم که اکنون دست کم دو دهه است که فیلترینگ شامل میلیون‌ها میلیون وب سایت اینترنتی می‌شود. بی‌بی‌سی فارسی در این بین حتی دقت همیشگی خود را در انتقال اخبار از یاد برده بود و بدون اشاره به فیلترینگ خودش، یادآور شده بود که یوتیوب در سال 85 و فیس‌بوک و توییتر در جریان اعتراضات 88 فیلتر شده‌اند. به این افراد خندان یادآوری می‌کنم که یوتیوب و فیس‌بوک به طور هم‌زمان، فردای انتخابات 88 فیلتر شدند و توییتر هم بعدها به آن‌ها پیوست. ضمن این‌که بی‌بی‌سی فارسی سال 84 فیلتر شد.

 ماجرا مرا قدری به یاد مصاحبه‌ی اخیر سرکار خانم معصومه ابتکار در برنامه‌ی Hard Talk بی‌بی‌سی جهانی انداخت. این بانوی محجبه در مقابل اصرار مجری به برخوردهای تند با زنان در ایران، سوزنش روی دو کلید واژه گیر کرده بود: 1. "بررسی می‌شود"؛ 2. "اوضاع بهتر خواهد شد". به عبارتی مجری هر چه می‌گفت، خانم ابتکار جواب می‌داد مورد مورد نظر مجری در ایران از سوی مقامات در دست بررسی است و از طرفی پافشاری می‌کرد که اوضاع رفته رفته رو به بهبود است.

 خانم ابتکار با خونسردی طوری با مسائل برخورد می‌کرد که گویی صرفاً چند ماه از انقلاب در ایران گذشته و فقط تعدادی "افراد خودسر" در این مدت دست به قانون شکنی زده‌اند و همه چیز در حال بررسی است و از این پس همه چیز درست خواهد شد. به ایشان یادآوری می‌کنم اکنون 46 سال است که در ایران همین آش و همین کاسه است؛ آیا ایشان فکر نمی‌کنند برای بررسی و بهبود قدری دیر شده؟! آیا برای جبران دیر نیست؟

 یادآوری می‌کنم که خانم ابتکار طبق معمول یک مجری رسانه‌ی استکبار را در آن مصاحبه فیتیله پیچ کرد و به خوبی او را سر جایش نشاند. و اصلاً فلسفه‌ی چنین مصاحبه‌هایی همین است!

 در پایان ابراز نگرانی می‌کنم که نکند با توجه به وعده‌های معطل مانده‌ی رئیس جمهور، ایشان همین چندی بعد تصمیم بگیرد بدهد گردنش را در میدان 7 تیر بزنند!


نوشته شده در  پنج شنبه 03/10/6ساعت  3:56 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

باب شده که هر وقت از قریب الوقوع بودن یک فروپاشی صحبت به میان می‌آید، کاسه لیس‌های حکومت‌ها به منظور لوث کردن این رخداد عظیم، از طول کشیدن آن انتقاد می‌کنند.

 هنوز مشخص نیست دنیا در چه وضعی قرار دارد. علایم متنوعی به نفع و بر ضد احتمال یک فروپاشی بزرگ وجود دارد. سیاستمداران گروه محور مانند بلوک شرق تو زرد از آب در آمده‌اند. وضعیت بسیار به هم ریخته‌ای بر دنیا حاکم است. به وضوح مشخص نیست که حکومت با یک بحران واقعی رو به روست یا فقط وانمود می‌کند که در بحران است.

 به هر حال اگر بحران واقعی باشد، باید کوشش دیرینه‌ی مبارزان واقعی، فارغ از سیاستمداران، ارج نهاده شود. باید تلاش آنان مورد سپاسگزاری قرار گیرد. این‌که چرا تلاششان دیر به بار نشسته، نباید از اهمیت آن بکاهد.

 و باید توجه کرد که امکانات مبارزان، اگر به راستی مبارزانی وجود داشته باشند، در مقابل حکومت ناچیز بوده. حتی اگر فرض کرد آنان نخبگان 20 درصد مردم دنیا بوده‌اند، باید توجه داشت که در حالت واقع بینانه از حمایت مطلق تمامی این 20 درصد برخوردار نبوده‌اند. تمام این 20 درصد از تمام حقیقت مطلع نبوده‌اند و دربست مشغول پیگیری سیاست‌ها نبوده‌اند.

 در حالی که حکومت از تبعیت بی چون و چرای 80 درصد مابقی سود می‌برده. و همین‌طور، آن‌گونه که در این نوشته بدان خواهم پرداخت، از حمایت نخبگانی مطیع و فوق العاده حیله‌گر. افرادی که برای حیله گری و در واقع وحشی‌گری هیچ حد و مرزی نمی‌شناسند.

مهران مدیری هم در فیلم طنز معروفش اشاره می‌کند که "اگر در مقابل حکومت از بزرگ کننده استفاده کنید، او در مقابل از سفت کننده‌ی نهادهای اجتماعی استفاده می‌کند". و به این ترتیب تأکید می‌کند که چنین حکومتی، با این ویژگی‌ها و با این امکانات، بیکار ننشسته تا او را ساقط کنند.

امشب شاهد دو مسابقه‌ی فوتبال هم‌زمان از دو شبکه‌ی تلویزیون بودم. یک مسابقه بین دو تیم از کشورهای عربی از شبکه‌ی ورزش و یک مسابقه بین دو تیم اسپانیایی از شبکه‌ی 3. و حکومت با پیش بینی این‌که بنده به این مسابقات توجه می‌کنم، دست به طراحی نقشه‌هایی بی‌سابقه برای هر دو رویداد زده بود. ماجرا، که من به سختی و با بهت زدگی بدان پی بردم، این بود که بازی دو تیم عرب را که مربیانی حکومتی داشت، طوری تعیین کرده بود که به نظر برسد یکی مبارز است؛ به عبارتی بازی را تا حدی جدی تنظیم کرده بود.

اما بازی دو تیم اسپانیایی، یک سویش آقای هانس دیتر فلیک (هانزی فلیک) را به عنوان سرمربی در خود می‌دید و در سوی مقابل، یک مربی اسپانیایی. و می‌دانید که آقای فلیک تا به امروز مبارز بوده.

و بازی طوری تعیین شده بود که یک تبانی جلوه می‌کرد! به عبارتی رفتار دو تیم به گونه‌ای بود که به نظر می‌رسید هر دو حکومتی هستند.

چه شده بود؟ آیا آقای فلیک هم دست به خیانت زده بود و در این برهه در خدمت حکومت، رو به نقشه‌ای برای وارد آوردن شوک به شخص من آورده بود؟

من بلافاصله پس از تشخیص نقشه‌ی دو تیم عربی، از تماشای ادامه‌ی بازی آن‌ها خودداری کردم و به خیال خودم حکومت را رها کردم تا با حیواناتش، علف زیر پایشان سبز شود!

شبکه را عوض کردم و با این‌که اکراه دارم فوتبال تیم‌های محور را تماشا کنم، قدری به تماشای مسابقه‌ی دو تیم اسپانیایی نشستم. و نتیجه دیوانه وار بود! تازه فهمیدم که آنان چنان نقشه‌ای، که در بالا به آن اشاره کردم، برای این مسابقه در نظر گرفته‌اند. اما سؤال این‌جاست که آن‌ها با چه مکانیسمی توانسته بودند بازی تیم آقای فلیک با یک تیم کاملاً اسپانیایی دیگر، مایورکا، را تبانی جلوه دهند. آیا آقای فلیک با آن‌ها همکاری کرده بود؟

پاسخ منفی است. در واقع بازیکنان تیم مایورکا با رفتارهای مبالغه آمیز و نمایشی در سراسر بازی وانمود می‌کردند که در حال تبانی هستند. و بخش تأسف بارتر ماجرا از این قرار بود که بازیکنان اسپانیایی بارسلونا، تیم آقای فلیک هم بدون اطلاع سرمربی، به همین روش یکسره نقش بازی می‌کردند!

پس مسئله از این قرار بود که بیش‌تر بازیکنان داخل زمین، که اسپانیایی بودند، با حرکات نمایشی سعی داشتند وانمود کنند که بنده با یک مسابقه‌ی تعیین شده طرفم؛ آن هم در شرایطی که یک طرف ماجرا آقای فلیک بود.

مربی، که فرد زیرکی است، اما به سرعت از نقشه‌ی دولت اسپانیا در این رابطه مطلع شده بود و از آن‌جا که آن‌قدر خوب تیمش را تمرین داده که می‌تواند با شایستگی هر نتیجه‌ای را به دلخواه در مقابل هر تیمی کسب کند، از بازیکنان خواست نتیجه‌ی تازه‌ای رقم بزنند. به عبارتی نقشه‌ی آقای فلیک تغییر کرد. بازیکنان به درخواست او نتیجه‌ی مورد علاقه را رقم زدند؛ اما دست از حرکات نمایشی بر نداشتند. تیم مایورکا هم با وجود غافلگیری از این تغییر همچنان وانمود می‌کرد که در حال تبانی است.

فقط 4 روز پیش بود که آنان با انواع حقه‌ها مرا وادار به تماشای تکان دهنده‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران کردند.

و همین دیشب بود که من با کنجکاوی در خصوص از سرگیری گزارشگری از سوی عادل فردوسی پور، یک گزارش ناقص از او را گوش دادم که در آن او، به طور تلویحی، موفقیت‌های اخیر مرا با واژه‌ی غافلگیرکننده‌ی "تُرکتازی" توصیف کرد تا شوک تازه‌ای به من وارد نماید.

و من دست کم با 13 سال نقشه کشیدن از این نوع رو به رو بوده‌ام. و سایر مبارزان با یک تاریخ نقشه رو به رو بوده‌اند.

و آنان شبانه روز نقشه می‌کشند. و هیچ ابایی از هیچ وحشی‌گری ندارند. هیچ ابایی هم از هیچ انگی و هیچ ننگی ندارند.

امیدوارم پی برده باشید که با یک ساختار ضعیف، یک ساختار معمولی، یک ساختار قوی، فوق العاده قوی یا هر چیز دیگری رو به رو نیستیم. ما با یک مشت هیولای درنده طرفیم.

من از آقای هانزی فلیک، مربی محترم بارسلونا به خاطر ابراز لطفش در بازی امشب نسبت به بنده تشکر می‌کنم. اما ممکن است ایشان از این پس و در ادامه‌ی هدایت تیمشان با یک مشت اسپانیایی طرف شوند که حرف شنوی ندارند.

و به همه یادآوری می‌کنم که اسپانیا از برزیل ضعیف‌تر است. چه در ورزش، چه در اقتصاد و چه در سیاست. و یادآوری می‌کنم که بازیکنان غیر اسپانیایی بارسا، امشب با عدم اطلاع از چنین نقشه‌ای با آن همراهی نمی‌کردند. بازیکنانی مثل رافینیا از برزیل.


نوشته شده در  چهارشنبه 03/9/14ساعت  10:9 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزلةَ الساعةِ شیء عظیم
(سوره‌ی حج – آیه‌ی 1)

سال 1400 بود که در یک نوشته، کیومرث پور احمد را به عنوان یک سینماگر با کفایت معرفی کردم. چرا باید از او تعریف می‌کردم؟ چون احساس کردم فردی کاردان است و از این رو سزاوار تمجید است. از طرفی آن‌چنان در آثارش دست به شرارت نزده. بنابراین شایستگی تحسین را از دست نداده.

از طرفی من اگر حرف می‌زنم، اگر تلاش می‌کنم حقیقتی را با زبان اثبات کنم، بیش از همه به خاطر این است که احساس تعهد می‌کنم. تعهد به آگاه کردن. تعهد به تلنگر زدن. از وقتی خود را شناخته‌ام، حتی فارغ از این سال‌هایی که رسماً مشغول مبارزه بوده‌ام، عقیده داشته‌ام که اگر از حقیقتی آگاهم، حقیقتی که می‌تواند برای دیگری راهگشا باشد، باید آن را در میان بگذارم. اگر معتقدم، حتی به اشتباه، که چیزی می‌دانم که دیگری نمی‌داند، باید به اطلاع او برسانم تا خود را اصلاح کند.

و پور احمد فردی بود که به خاطر سن و سال نسبتاً بالا، خواه ناخواه یک پایش لب گور بود. من دوست داشتم با ابراز احساسات به او، چه بسا به او مسیری تازه را نشان دهم. چه بسا او را به دوستی فراخوانم. چه بسا به او تلنگر بزنم. کسی که گمان می‌کردم استحقاقش را دارد.

و یک سال بعد همین کارگردان سینما با ساخت فیلمی، درست به درخواست اربابان، خواه ناخواه درصدد پاسخ به من بر می‌آید. و من اکنون می‌فهمم که به این ترتیب، به عبارتی آب پاکی را روی دست من می‌ریزد.

وقتی شروع به تماشای فیلم او کردم، با انواع عناصر جهت داری که او در اثر تعبیه کرده بود، متقاعد شدم که قصد داشته رو در رو با من حرف بزند. و به تماشای فیلم ادامه دادم. هر چند با یک "داستان" مهوع دیگر رو به رو بودم؛ در این تردید نداشتم.

فیلم مملو از اتفاقات و صحنه‌های تکان دهنده بود و اگر حرفی برای گفتن داشت عبارت از این بود که مجازات در هر صورت کریه است. و من از گذشته‌ی دور به همین نتیجه رسیده بودم. منتها با برخورد 13-14 ساله با افرادی غیر عادی مثل عوامل حکومت کاملاً در نتیجه گیری تجدید نظر کرده بودم و مجازات را روا می‌دانستم.

القصه، پور احمد با یک "فیلم" تکان دهنده ظاهراً قصد داشت پوزش بخواهد و مرا، دست کم مرا، از مجازات منصرف کند. پوزشی بزرگ به خاطر هر آن‌چه هر کسی مرتکب شده. پور احمد دار و دسته‌ی خود را به کودکانی تشبیه کرده بود که تازه پشت لبشان سبز شده و ناخواسته و کاملاً اتفاقی دست به بزه می‌زنند و به ناگه تبدیل به قاتل می‌شوند. پور احمد با هر آن‌چه هنر بلد است، به داستان پر و بال می‌دهد و آن را تبدیل به شاهکاری دیگر از خود می‌کند و آن را تأثیرگذار می‌کند.

فیلم را که دیدم، برای چند ساعت کاملاً تحت تأثیر بودم. آن هم فرد با تجربه‌ای مثل من. برای چند ساعت مجاب شده بودم که حتی با "اژدها" هم می‌توان دست داد1. مجاب شده بودم که فردای فروپاشی، می‌توان به جای قتل عام، عفو عمومی اعلام کرد. مجاب شده بودم که حتی حاکمان هم شایسته‌ی ترحمند! مجاب شده بودم که آن‌ها به معصومیت و لطافت "فرهاد" و یا حتی "قنبر" هستند. مجاب شده بودم که آن‌ها هم "احساس" می‌کنند! مجاب شده بودم که کشتن آن‌ها کار یک فرد خشن، بی منطق و ستمگر، مثل "آقای سرابی" است و بس.

مجاب شدم که "فردا" برای عفو دست به دامان خلایق شوم.

ولی صد افسوس که با اندکی به خود آمدن پی بردم که این هم یک بازی کثیف دیگر بود که این بار از یک فرد موجه‌تر سر زده بود.

در واقع اگر بنا به عذرخواهی است، می‌شد 10 سال پیش این‌کار را کرد. اگر بنا به عذرخواهی است، می‌توان با لطافت بیش‌تری این‌کار را کرد. می‌توان از ساخت یک فیلم تکان دهنده خودداری کرد و دست کم شرارت را متوقف کرد. می‌توان از در آشتی درآمد. می‌توان سعی در اصلاح اشتباهات بر آورد. نه این‌که با یک جادو، شعبده و شامورتی دیگر به دشمنی ادامه داد.

در واقع پور احمد فرد با احساسی نیست. او احساس را در درونش کشته. وقتی که از کودکان قصه‌اش هم خردسال‌تربوده. او درک و فهم را در خود از بین برده. اصلاً این شرط ورود به این سیستم مخوف است. این قدم اول است.

و اگر در فیلم از احساسات حرف می‌زند، فقط یک ترفند دیگر است. او احساس ندارد؛ اما به خوبی قادر است احساسات یک خلق را به بازی بگیرد. به خوبی قادر است با احساسات بازی کند. و این جای تأسف دارد. و شرم آور است.

در واقع پور احمد با چنین روش‌های هوشمندانه‌ای صرفاً قصد دارد در آخرین لحظات هم در مورد مبارزه تردید ایجاد کند.

به هر حال مجاب شده‌ام که پور احمد هنوز هم در پی دشمنی است. حتی در این آخرین لحظات. او مثل دشمن در فیلم‌هایی می‌ماند که درست زمانی که مورد بخشش قرار گرفته، تصمیم می‌گیرد از پشت خنجر بزند و خیانت کند. متأسفم که سعی کردم به او تلنگر بزنم.

یک بار دیگر به آیات ابتدایی سوره‌ی ص توجه کنید. حکایت چنین افرادی است.

بسم الله الرحمن الرحیم . ص و القرآن ذی الذکر . بل الذین کفروا فی عزة و شقاق . کم اهلکنا من قبلهم من قرن فنادوا و لات حین مناص ...

بالاتر از اعدام
آلبر کامو، فیلسوف مخالف اعدام، در کتاب بیگانه از زبان قهرمان می‌نویسد: "هیچ چیز بالاتر از اعدام نیست". منظورش این است که هیچ چیز جدی‌تر از آن نیست. هیچ چیز مثل آن نمی‌تواند باعث شود یک فرد آزاده، مو به تنش سیخ شود. هیچ چیز نمی‌تواند مثل آن او را ذره ذره ذوب کند. هیچ چیز نمی‌تواند مثل اعدام او را مچاله کند.

اعدام چنین قدرتی دارد! و البته افراد ناآگاه‌تر هم تحت تأثیر آن قرار می‌گیرند. بیش از هر چیز دیگری. آن‌ها به وسیله‌ی اعدام هیجان و حتی شهوتی بی نظیر را احساس می‌کنند!

و اعدام چنین قدرتی دارد. اما خود کامو در همان کتاب به نقل از همان قهرمان می‌نویسد که وقتی اولین بار عکس یک اعدام را دیده، قدری ناامید شده. او فکر می‌کرده اعدام شامل یک سن، یک استیج باشکوه است که قربانی از آن بالا می‌رود و سایر جزئیاتی که قلم من از آن شرم دارد ولی در جمهوری ایران هم باب بوده. کامو می‌گوید چنین تصوری از اعدام داشته. و وقتی عکس اعدام را می‌بیند، ناامید می‌شود. در عکس، اعدام در یک کوچه‌ی دو سر باز کاملاً هم سطح زمین به اجرا در آمده. و گیوتین، صرفاً یک وسیله‌ی فسقلی بوده که موقتاً آن‌جا روی زمین گذاشته‌اند!

فارغ از هر نتیجه‌گیری ، معتقدم "عشق" از اعدام هم بالاتر است. عشق فردی مثل مرا وادار می‌کند فیلم پور احمد را تا آخرین دقیقه تماشا کنم. فیلمی که از همان ابتدا می‌دانم قصد دارد یک اعدام دیگر را روایت کند.

1 برگرفته از شعر مولوی: در محل قهر این رحمت ز چیست - اژدها را دست دادن کار کیست


نوشته شده در  یکشنبه 03/9/11ساعت  11:44 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

(این یک گفتگوی خصوصی بین من و آقای کیومرث پور احمد، کارگردان سابق سینمای ایران است)

و جزاء سیئة سیئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله انه لا یحب الظالمین

(سوره‌ی شوری – آیه‌ی 40)

جناب آقای پور احمد، اگر می‌خواستید با من حرف بزنید، لازم نبود با تولید یک فیلم سینمایی عریض و طویل مثل این، روح انبوهی مخاطب را در کنار روح من بیازارید.

من چند نکته را به اطلاع شما می‌رسانم. اول این‌که مرگ آن‌چنان که شما سینماگران به تصویر می‌کشید، پر طمطراق نیست. حتی "اعدام" طبق روایت آلبر کامو، فیلسوف مخالف، یک سِن بالاتر از سطح زمین و سایر جزئیات وابسته را شامل نمی‌شود. خیلی ساده‌تر از این حرف‌هاست. خدا عذاب آخرت را از بشر دور کند.

گفته بودم که "نمی‌بخشیم و فراموش می‌کنیم"؛ هنوز بر سر حرفم هستم. و من آدم ستمگری نیستم. اما قتل عامی هم در کار نخواهد بود. و مرگ فقط یک گوشمالی است.

در نهایت من به شما اطمینان می‌دهم که کودکان "کار" به اندازه‌ی شما و یا به اندازه‌ی "فرهاد" و یا حتی به اندازه‌ی "قنبر" با احساس نیستند. خیلی‌ها ثابت کرده‌اند که مثل پسر نوح، تا آخرین لحظات استکبار می‌ورزند.

در پایان آیات ابتدایی سوره‌ی ص را جهت توجه گوشزد می‌کنم:

بسم الله الرحمن الرحیم . ص و القرآن ذی الذکر . بل الذین کفروا فی عزة و شقاق ...


نوشته شده در  جمعه 03/9/9ساعت  8:16 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شامورتی
سرّ دلبران
ساخت ایران
قمار ترامپ
توهمات آقای رئیس
توبه
[عناوین آرشیوشده]