سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همین اواخر مطلبی در مورد انتخابات اخیر ترکیه در این وبلاگ نوشتم. اما روز بعد از آن روزنامه‌ی حکومتی "جوان" مقاله‌ای به قلم فردی به نام "حسن رشوند" منتشر کرده که در آن باز هم بحث انتخابات ترکیه پیش کشیده شده.

رشوند ابتدا به طور تلویحی دلیل اهمیت این انتخابات را برای جناح‌های حکومت جمهوری ایران برشمرده: "انتخابات ریاست جمهوری ترکیه که به جهت تأثیر در سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی نزدیک به یک سال بود بر سر زبان‌ها افتاده بود ...".

و در ادامه او با ذکر دلایلی انتخابات در ترکیه را "اجباری" نامیده. دلایلی که او ذکر می‌کند جریمه‌ی مالی "300 لیری" است که اگرچه به اعتراف خود نویسنده سمبلیک است و تا کنون اجرایی نشده، ولی "ترس ... [از آن] مثل شمشیر داموکلس بالای سر مردم قرار دارد"!

لازم به ذکر است که من با وجودی که یک شهروند اهل مطالعه در جمهوری ایران هستم، تا به حال اسم "داموکلس" را نشنیده‌ام. این را از این جهت گفتم که یادآوری کنم چنین نویسندگانی برای بیش‌تر کردن پیاز داغ مسائل از یک طرف و بستن راه نقد به نظراتشان به دلیل ناآشنایی عمده‌ی مخاطبان با اصطلاحات آن‌ها از سویی دیگر و تحت تأثیر قرار دادن مخاطب با عبارات ثقیل از دیگر سو و دلایلی دیگر که حتماً با قدری اندیشه قادر به تشخیص آن هستید، از کلمات نامأنوس در گفتارشان استفاده می‌کنند.

به هر حال در نوشته‌ی بنده از قول مسعود آذر، از کارکنان وب سایت بی بی سی فارسی، آمده بود که جریمه‌ی مالی عدم شرکت در انتخابات ترکیه حدود 22 لیر است. در واقع نویسنده‌ی بی بی سی جریمه‌ی 300 لیری مورد ادعای نویسنده‌ی روزنامه‌ی جوان را به تصریح رد کرده بود و هم‌چنین تصریح کرده بود کمیته‌ای ویژه برای هر دوره‌ی انتخابات میزان جریمه را صرفاً برای آن دوره اعلام می‌کند که این جریمه برای آخرین انتخابات ترکیه 22 لیر بوده.

اما "حسن رشوند" ادعا کرده: "طبق ماده‌ی 25 قانون شماره‌ی 298 احکام اساسی انتخابات در ترکیه، جریمه‌ی مالی رأی ندادن در انتخابات این کشور 300 لیر به همراه محرومیت احتمالی از خدمات عمومی در دوره‌ی انتخابات مربوطه است".

تصدیق می‌کنید که هر جوری به قضیه نگاه کنیم، با یک جریمه‌ی ناقابل و تشریفاتی طرفیم. اما تفاوت اطلاعات ارائه شده از سوی بی بی سی و روزنامه‌ی جوان "از زمین تا آسمان است"! و جالب آن‌که هر دو هم به قوانین کاملاً قابل رجوع استناد می‌کنند.

البته رشوند "انتخابات اجباری" در چند کشور دیگر من‌جمله سوئیس و بلژیک را هم شاهد آورده که با اطلاعات ارائه شده از سوی او مجازات‌های به مراتب سنگین‌تری هم دارند.

اجازه بدهید روی انتخابات ترکیه تمرکز کنیم که بیش‌تر "بر سر زبان‌ها افتاده". چیزی که در نوشته‌ی رشوند از قلم افتاده، حتی اگر فرض را بر راستگویی او بگیریم، نظر قانونگذاران کشورها در مورد چرایی اجباری بودن انتخابات آن هم به شکل تشریفاتی است. رشوند مثل دیگر عوامل حکومت جمهوری ایران پاسخ آن‌ها را منعکس نکرده. و انتظار به‌جای او هم این بوده که با این اطلاعات ناقصی که ارائه داده، اطلاعاتی که درستی آن‌ها هم مورد تردید است، مخاطب نتیجه بگیرد که در کشورهایی مثل سوئیس و بلژیک و البته ترکیه با یک دیکتاتوری بی‌سابقه طرفیم و در جمهوری ایران صرفاً به دلیل "اجباری نبودن" انتخابات با یک دموکراسی تمام عیار که انتخابات آزاد برگزار می‌کند!

همان‌طور که مخاطب فهیم قادر به تشخیص است، اجبار به انتخابات در برخی کشورها چیزی بیش از تشریفات نیست و از طرفی دلیل آن هم توسط حسن رشوند ذکر نشده. اما در ایران هم انتخابات آن‌چنان غیر اجباری نیست و ترس از خفقان حاکم همواره شایعات بسیاری در مورد برخوردهای شدید غیررسمی با کسانی که شناسنامه‌شان مهر انتخابات ندارد، بر سر زبان‌ها می‌اندازد.

فراومش نکنیم که در ترکیه مجازات اعدام وجود ندارد و در جمهوری ایران اعدام‌های بسیاری در خیابان اجرا شده و حتی تصاویر برخی اعدام‌ها در تلویزیون جمهوری هم پخش می‌شود و ایران پس از چین دومین آمار بالای اعدام و نسبت به جمعیت خود بیش‌ترین میزان اعدام را در جهان دارد.

البته گفته‌ام که اعدام اساساً واقعیت ندارد و یک نمایش برای ترس مردم است؛ ترسی فراتر از "شمشیر داموکلس". اما مهم این است که این ساز و کار ترس در ترکیه وجود ندارد.

آزادی بیان و مطبوعات در ایران وضعی شرم‌آور دارد و فیلترینگ اینترنتی امروزه حتی صدای وفادارترین حامیان حکومت جمهوری را هم در آورده. چیزی که هرگز در ترکیه رواج ندارد.

بحث حقوق زنان مطرح شد. چیزی که به گواهی هر زن در ایران سرسام آور است. و در ترکیه وضع به مراتب بهتر است.

حقوق اقلیت‌ها و سایر موارد هم خارج از حوصله‌ی بحث است.

البته قطعاً در این فضای هوچی گری و شارلاتان بازی که سگ‌های نویسنده و سایر فعالین وابسته به حکومت جمهوری در ایران به راه انداخته‌اند، هر یک از ادعاهای این‌جانب در مورد وضع اسفبار زندگی در ایران ممکن است با ارائه‌ی مدارک حیرت انگیز به چالش کشیده شود. اما در این بین باید مخاطب باهوش باشد و درست قضاوت کند.

به هر حال در دنیایی هستیم که مجازات عدم شرکت در انتخابات ترکیه از زبان دو رسانه‌ی رسمی در دنیا کاملاً متناقض اعلام می‌شود و معلوم نیست حقیقت را در این مورد باید از چه کانالی پیگیری کرد. آیا، در ایران نه، در چنین دنیایی می‌توان نفس کشید؟ به هر حال بحث بر سر تفاوت ایران و ترکیه است که هر کودک دبستانی هم می‌‎‌تواند تشخیص دهد وضع کدام بدتر است. البته هر کودک دبستانی در این زمینه از استدلا‌های افرادی مثل حسن رشوند شاخ در خواهد آورد! استدلال‌هایی که ماست را سیاه نشان می‌دهند!

جالب است بدانید در مورد همین اعدام، تعریف حکومت جمهوری از اعدام شدگان همواره به شکلی است که گویی تبهکارترین افراد تاریخ بشر بوده‌اند و تعریف رسانه‌هایی مثل بی بی سی فارسی از آن‌ها تقریباً به این شکل است: آن‌ها را سر چهارراه دیده بودند، گفته بودند برویم برای اعدام!!!

همین طور بی بی سی فارسی بارها از جعل مستقیم اخبار توسط رسانه‌‌های حکومت جمهوری ایران سخن رانده. به عنوان مثال در بحث آسیب جسمی نظامیان آمریکایی در حمله‌ی تلافی جویانه‌ی جمهوری در قبال قتل سلیمانی، بی بی سی فارسی عیناً اعلام کرد که تلویزیون جمهوری ایران به وضوح یک صفحه‌ی اینترنتی را در این زمینه جعل کرده و به تصویر کشیده!

اجازه بدهید در پایان یک مثال بزنم. در مسابقات فوتبال یورو 2008 برای بازی دو تیم هلند و ایتالیا در تلویزیون جمهوری بحث داوری داغی شکل گرفت. بحث بر سر گل اول هلند بود. کارشناس دعوت شده به برنامه، مسعود مرادی، با وجود غفلت بسیاری پی به تصمیم صحیح داور برده بود. در حالی که کارشناسان داوری پشت خط تلفن اصرار داشتند که گل به دلیل آفساید مردود بوده، افرادی مثل محمد فنایی و هوشنگ نصیرزاده. این دو حتی اصرار داشتند که تلویزیون جای اظهار نظرهای نسنجیده‌ی مرادی نیست.

صبح روز بعد خبر آمد که رئیس کمیته‌ی داوران فدراسیون فوتبال ایتالیا که به واسطه‌ی این گل متضرر هم شده بودند، گل را صحیح اعلام کرده و عیناً استدلال مسعود مرادی را تکرار کرده!

اما حتی این اظهار نظر صریح هم نمی‌توانست فنایی و دیگران را مجاب کند. فنایی در مقابل مدعی شد رئیس کمیته‌ی داوران فدراسیون فوتبال ایتالیا صرفاً برای کاستن از تنش‌ها چنین اظهار نظری کرده و به عبارتی دروغ گفته!!!

پیدا کنید پرتقال فروش را و توجه داشته باشید که در آن بازی ایتالیا به عمد باخته بود!


نوشته شده در  دوشنبه 102/3/1ساعت  5:53 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

اگر از "اصلاح طلبان" بپرسید: شما انقلاب را قبول دارید یا نه؟ بی درنگ پاسخ خواهند داد: خدا پدرت را بیامرزد؛ اصلاً این ما بودیم که انقلاب کردیم.

اگر بپرسید: نظام فعلی را چه طور؟ باز هم با تمام وجود از آن دفاع می‌کنند. و اگر بپرسید: رابطه‌تان با اصل ولایت فقیه چه طور است؟ جواب خواهند داد: ما از معتقدین جدی این اصل هستیم.

اگر بگویید: تا چه حد به خمینی پایبند هستید؟ جواب خواهید شنید که: ما مرید او هستیم. و حتی اگر در مورد خامنه‌ای سؤال بپرسید، باز هم دیدگاه آن‌ها را مثبت خواهید یافت.

به هر حال به تأکید محمد خاتمی آن‌ها هرگز برانداز نیستند و "معتقدند" تنها چاره، اصلاحات است. ولی این‌که از نظر آن‌ها چه چیز باید اصلاح شود، بر من هم پوشیده است.


نوشته شده در  جمعه 102/2/29ساعت  6:54 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

وب‌سایت بی بی سی فارسی روز گذشته متنی به قلم فردی به نام "مسعود آذر" منتشر کرده و در آن به مقایسه‌ی "انتخابات" در ایران و ترکیه پرداخته.

خوب می‌دانید که از قدیم گفته‌اند: "میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است".

با این حال برخی نکات در متن آذر جلب توجه می‌کرد. او تأکید داشت که شرکت در انتخابات ترکیه مانند پنج شش کشور دیگر دنیا "اجباری" است. و در ادامه میزان مشارکت را در انتخابات اخیر این کشور 88.8 درصد اعلام کرد. به عبارتی، از دید آذر، "دستگاه قضایی" ترکیه اکنون موظف است 11.2 درصد جمعیت این منطقه را برای امتناع از شرکت در انتخابات مورد پیگرد قرار دهد؛ که قطعاً شدنی نیست. و مجازات تعیین شده برای آن‌ها هم طبق گفته‌ی آذر حدود 22 لیر است! من نمی‌دانم تأکید وی بر اجباری بودن انتخابات در ترکیه چه دلیلی داشته.

از طرفی این نویسنده به اختلاف نظر شکل گرفته بین جناح‌های حکومت در ایران، یعنی "اصلاح طلبان" و "اصولگرایان"، مبنی بر پیروزی و شکست ایدئولوژی خاص هر یک در انتخابات ترکیه پرداخته. این را هم نمی‌دانم که چرا این دو جناح، انتخابات ترکیه را گواه گرفته‌اند.

به هر حال با نگاهی اجمالی به متن نوشته شده توسط مسعود آذر می‌توان مطمئن شد که او به طرز عجیبی سعی دارد آمار مربوط به میزان مشارکت در انتخابات ایران را مورد تأکید قرار دهد. او بارها عدد مربوط به مشارکت در دو انتخابات گذشته و هم‌چنین عدد مربوط به مشارکت در انتخابات سال 88 را در نوشته‌اش تکرار کرده. به نظر می‌رسد او می‌خواهد خواننده را مطمئن کند که اعداد اعلام شده توسط حکومت واقعی است.

یک نکته‌ی جالب توجه دیگر در این نوشته تکرار پیشنهادات از سوی تندروترین اصلاح طلبان برای حکومت ایران است. احتمالاً می‌دانید که آن‌ها در طول 25 سال گذشته همواره از این دست پیشنهادات برای برون رفت از "بن بست" ارائه می‌کرده‌اند. به هر حال یک اصلاح طلب تندرو پیشنهاد تازه‌ای داده: "پیشنهاد خوبی است که ایران هم مثل ترکیه شرکت در انتخابات را اجباری کند و آقای خامنه‌ای به عنوان نفر اول کشور نامزد شود و با رقیب یا رقبایش در انتخابات شرکت کند تا معلوم شود مردم به چه کسی رأی می‌دهند".

به نظر می‌رسد این گروه افراد دچار این توهم هستند که "آقای خامنه‌ای" فقط و فقط منتظر این هستند که آن‌ها این پیشنهادات را به ایشان ارائه کنند.

همین الآن به یاد انتخابات 88 افتادم؛ انتخاباتی که مسعود آذر نشان می‌دهد خیلی به آن علاقه مند است. در آن زمان هم مدام به خامنه‌ای پیشنهاداتی ارائه می‌شد؛ اما کو گوش شنوا؟ مثلاً مهدی کروبی، از نامزدهای آن انتخابات، چند بار پیشنهاد داد که به تجمعات معترضان همپای تجمعات طرفداران خامنه‌ای "مجوز" داده شود تا همه ببینند کدام یک بیش‌تر استقبال می‌شود. ولی متأسفانه خامنه‌ای این پیشنهاد را هم نادیده گرفت. و اکنون بعد از 14 سال هنوز که هنوز است به وی پیشنهاد می‌شود.


نوشته شده در  جمعه 102/2/29ساعت  6:42 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

این روزها خیلی در این وبلاگ از فوتبال می‌نویسم. به هر حال خواننده‌ی محترم از علاقه‌ی من به این ورزش و از اطلاعاتم در این زمینه آگاه است.

در این‌جا یکی از صحنه‌های جنجالی تاریخ فوتبال را مورد واکاوی بیش‌تر قرار می‌دهم. صحنه مربوط است به جام جهانی فوتبال سال 2006 در جمهوری (فدرال) آلمان و بازی نهایی آن مسابقات.

در فینال دو تیم ایتالیا و فرانسه به مصاف هم رفته بودند. اما صحنه‌ی مورد نظر من در وقت اضافی این دیدار رخ داد. بگو مگویی بین زیدان بازیکن اسطوره‌ای فرانسوی‌ها و یک بازیکن نه چندان نام آشنای ایتالیایی‌ها رخ داد. تصاویر دهن به دهن شدن آن‌ها را پخش می‌کرد که ... ناگهان زین الدین زیدان با فرق سر ضربه‌ی محکمی به شکم بازیکن ایتالیا وارد کرد. و ... این آغاز جنجالی بزرگ در فوتبال بود. جنجالی که حتی مقامات سیاسی دو کشور را هم به واکنش واداشت.

رسانه‌ها پیاز داغ قضیه را زیاد می‌کردند. مهم‌ترین سؤال این بود که مگر آن بازیکن ایتالیا به زیدان چه گفته بود که او را تا این حد عصبانی کرده بود. رسانه‌ها گمانه‌های متفاوتی را مطرح می‌کردند. بعضی پای اعتقادات را پیش می‌کشیدند و مدعی بودند حرف‌های بازیکن ایتالیایی را لب خوانی کرده‌اند و دریافته‌اند او زیدان را به خاطر مسلمان بودنش "تروریست" نامیده! و همین خشم زیدان را برانگیخته! به ویژه که زیدان به روش مرسوم در دعواهای خیابانی جوانان مسلمان الجزایری به شکم آن ایتالیایی ضربه زده بود.

به هر حال دو بازیکن تا مدتی سکوت کردند و از بازگوکردن حقیقت طفره رفتند. تا این‌که بازیکن ایتالیا سکوت را شکست. او گفته بود: بین ما بحث درگرفته بود. من جملاتی در مورد خانواده‌اش به او گفتم. جملات جالبی نبودند؛ ولی این حرف‌ها بین فوتبالیست‌ها رایج است. و این واکنش تند زیدان را به دنبال داشت.

به عبارتی بازیکن ایتالیا توهین نژادی یا مذهبی به زیدان نکرده بود و فقط، به تعبیر ما ایرانی‌ها، به او فحش خواهر و مادر داده بود.

بازیکن ایتالیایی حتی در این زمینه یک کتاب طنز هم تحت عنوان "290 جمله‌ای که می‌توانستم به زیدان گفته باشم" منتشر کرد و در آن عین عبارت به زبان رانده را منعکس نمود.

به هر حال این پرونده‌ی جنجالی فوتبال هم بسته شد. اما طنز تلخ ماجرا این بود که اصلاً بازی فینال بین دو تیم از قبل تعیین شده بود؛ یعنی تبانی!

 


نوشته شده در  چهارشنبه 102/2/27ساعت  3:15 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

یک خاطره
سال 84 که دانشگاه قبول شدم، خبری منتشر شده بود مبنی بر ورود معجزه‌آسای یک سگ به حرم مطهر امام هشتم شیعیان جهان. در آن زمان سی دی خیلی رواج داشت. یادم می‌آید که سی دی‌های فراوانی در جامعه منتشر شده بود که فیلم ورود سگ را به حرم به تصویر کشیده بود. شایعات زیادی مطرح بود و خلاصه سعی می‌شد تا حد ممکن این حادثه را با آب و تاب به جامعه منتقل کنند. مثلاً شایعه شده بود که سگ با وجود جمعیت انبوه به طرزی معجزه وار از میان جمعیت راه خود را به سمت ضریح منور باز نموده؛ راه او به طور معجزه وار باز شده؛ جمعیت خود به خود کنار می‌رفته!

در خوابگاه دانشجویی سر این موضوع با هم اتاقی‌ها بحثمان شد. من با توجه به عقل ناقص خودم سعی ‌کردم در این رابطه ان قلت بیاورم و هم اتاقی‌ها را از خرافه پرستی در این خصوص بر حذر دارم. اما هم اتاقی‌ها خیلی به مسائل دینی متعصب بودند و هر سانحه را که به زعم آن‌ها از دینشان دفاع می‌کرد، بی برو برگرد می‌پذیرفتند و در مورد این یکی هم ذره‌ای تردید به خود راه نمی‌دادند. یکی از ایرادات من این بود که مگر مطابق آیین خود شما سگ نجس نیست؟ پس چه طور به محیط مقدس و پاک راه می‌تواند یافت؟

این را که گفتم هم‌اتاقی‌ها بر آشفته و نزدیک بود از سر غیرت مرا بکشند!

به هر حال یکی از هم اتاقی‌ها برای اثبات ماجرا به امام جمعه‌ی مشهد، آیت ا... علم الهدی استناد می‌کرد که گویا در یکی از خطبه‌های نماز جمعه‌ی آن سال با هق هق گفته بود: "برادران و خواهران! می‌بینید که حتی یک سگ هم به زیارت این آقا می‌آید؛ من و شما از سگ کم‌تریم اگر ارزش زیارت را درک نکنیم".

پدر و مادر
یکی از فیلم‌های دهه‌ی 1990 که در مورد سیستم مخفی است و سعی در ترساندن مخاطب دارد، فیلم Sneackers است. جایی در فیلم یکی از دیگری می‌پرسد: "تو قبلاً در CIA بوده‌ای؟" و او تقریباً جواب می‌دهد: "مرا می‌خواستند؛ اما وقتی فهمیدند پدر و مادر داشته‌ام، منصرف شدند". به عبارتی کارگردان فیلم معتقد است شرط ورود به این سازمان مخوف نداشتن پدر و مادر است!

استعداد
این اواخر در فضای مجازی بحث زیادی راجع به یک استعداد خردسال نوظهور در فوتبال کشورمان در گرفته. وی "آرات حسینی" نام دارد و ویدیوهای پا به توپ شدن او هم منتشر شده. گفته می‌شود او بازیکن خردسال تیم سپاهان اصفهان است.

فقط لازم می‌دانم یادآوری کنم که حدود ده سال پیش هم کودکی دیگر به شکلی حتی گسترده‌تر زبانزد شد و تلویزیون هم خیلی راجع به او برنامه تولید کرد و مدیران باشگاه‌های مطرح ایران هم سعی کردند برای پرورش او وی را به خارج از کشور منتقل کنند؛ ولی معلوم نیست الآن به کجا افتاده.

ضمن این‌که کشور ما هم‌اکنون استعدادهای زیادی دارد و نیازی به این بحث‌های منحرف کننده نیست. اگر همین هفته‌های آخر لیگ برتر را که به قول آقای خیابانی "حساس و نفسگیر" پیگیری می‌شود، دنبال کنید، وفور استعداد را تشخیص می‌دهید. خودم دیدم که در همین تیم سپاهان "امید نورافکن" یک گل به یاد ماندنی زد.

و مطمئن باشید، تأکید می‌کنم: مطمئن باشید، همین‌ها این بار ایران را قهرمان آسیا می‌کنند.

 


نوشته شده در  دوشنبه 102/2/25ساعت  4:55 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]