ساعتی پیش شاهد دقایقی از برنامهی "معرفت" در شبکهی 4 تلویزیون بودم. برنامهای که با اجرای آقای منصوری لاریجانی و مهمانی جناب ابراهیمی دینانی دیر سالی است از تلویزیون پخش میشود و احتمالاً همه آن را میشناسند. در این برنامه، این دو بزرگوار در مورد این بیت از حافظ صحبت میکردند:
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند - نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
بزرگواران "نیم شب" را، نیمهی شب معنی میکردند و بیشتر راجع به این بحث میکردند که چرا حافظ نیاز را به شب اختصاص میدهد. این در حالی است که از نظر بندهی حقیر، تلفظ درست، نیم شبی است و نه، نیم شبی، و معنای کلمه هم میشود: "نصف یک شب"، و نه، "نیمهی شب" (به عبارتی تکیهی تلفظ باید روی "شب" قرار گیرد).
این اعتقاد من از آن جهت است که در صورت پذیرش معنی مورد نظر من، واژهی "نیم"، به معنای نصفِ یک، با "صد" که پس از آن آمده و یک عدد دیگر است، ارتباط معنایی لطیفی برقرار خواهد کرد. به عبارتی از نظر من، حافظ میگوید: نیاز نصف یک شب - که مقدار ناچیزی است -، صد بلا را - که خیلی زیاد است -، دفع خواهد کرد.
لازم به توضیح است که علاوه بر آهنگ دلنشین، واژگان زیبا، تعابیر بکر، مفاهیم دلنواز و ...، و بیش از همهی اینها، اساساً این ارتباط دل انگیز بین قسمتهای مختلف یک بیت است که زیبایی غیر قابل مقایسهای به شعر حافظ بخشیده. و در میان سخنوران کمتر پیدا میشود کسی قادر به خلق چنین ارتباطاتی در کلام خود باشد. زیبایی متن بلیغ قرآن کریم هم، بیش از وابستگی به ظواهری که از آن صحبت شد، وابسته به همین عمق معنایی است که فقط بزرگانی چون حافظ قادر به درک آن هستند.
الغرض، "نصف یک شب" برگرفته از آیهی قرآنی: نصفه او انقص منه قلیلا، در سورهی مزمل است و در ادامهی همین آیات هم دلیل تأکید بر "شب" برای نیایش ذکر شده: ان ناشئة الیل هی اشد وطأ و اقوم قیلا، ان لک فی النهار سبحا طویلا.
این نظر بندهی حقیر است. از آنجا که مشاهده کردم در همین برنامهی تلویزیونی، مجری برنامه، آقای لاریجانی، با وجود اطلاع از دیدگاه من در خصوص بیت دیگری از حافظ:
عشقت رسد به فریاد، از خود بسان حافظ - قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
بر برداشت سنتی تأکید کرده و بیت را به این صورت معنی کردند: "حتی اگر مثل حافظ قرآن را از بر بخوانی، این "عشق" خواهد بود که تو را نجات میدهد"، شایسته دیدم بدین وسیله یادآوری کنم که باید با احتیاط بیشتری به معنی کردن متون اصیل پرداخت. و دیدگاه من در مورد معنای بیت اخیر حافظ هم این است: "اگر مانند حافظ قرآن را از بر بخوانی، "عشق" سرانجام تو را نجات خواهد داد".
از قبل احتمال میدادم و وقتی در مسابقهی فینال تکواندو المپیک ورزشکار تونسی با ورزشکار ایرانی حاضر به تبانی نشد، مطمئن شدم که تونس هم جزو کشورهای محور بوده است.
بعد از آن هم احتمال دادم و امروز که تیم والیبال نوجوانان مصر، ایران را برد، مطمئن شدم که مصر هم عضو محور است.
احتمال قوی میدهم سوریه هم از همین دست باشد. به عبارتی حادثهی موسوم به "بهار عربی" در واقع نقشهی خود محور بوده که من اطلاع ندارم با چه هدفی روی داده.
به این سیاهه، سودان (و سودان جنوبی) و عمان را هم اضافه کنید. با توجه به مشارکت در جنگ اول جهانی، باید چند کشور آفریقایی دیگر را هم که البته کم نام و نشان هستند، جزو همین دسته قرار داد.
به نظر نمیرسد در جاهای دیگر دنیا، این گروه همپیمانان بیشتری داشته باشند. البته این در حد فرض است. آنها بسیار اهل مخفی کاریاند و ممکن است گسترهشان از این هم وسیعتر باشد. اما میتوان مطمئن بود که مثلاً آمریکای جنوبی حیاط خلوت علیا حضرت (و اعلی حضرت!) است و همهی کشورهای آن زیر مجموعهی حکومتند.
پی نوشت: عنوان این نوشته برگرفته از دیالوگی در یکی از کتابهای آموزشی زبان آلمانیام است که در مورد مسافرت به تونس عنوان میشود.
دقایقی از مشاهدهی فیلمی به نام "سازش"، ساختهی سال 1353، به کارگردانی محمد متوسلانی، توسط من میگذرد. سطح فیلم بالا بود. آنقدر بالا که ردیفی از فیلمها و سریالهای پس از انقلاب که من دیدهام و از جای جای این فیلم ایده گرفتهاند، اکنون دارند در ذهنم رژه میروند. فیلم که در ظاهر کمدی است، در واقع یک فیلم روشنفکری است. بهروز وثوقی، شخص اول فیلم، عالی بازی میکند. آهنگسازی جالب توجه است. ضمن اینکه افراد قبل از انقلاب به هیچ وجه، آنطور که در تلویزیونهای لسآنجلسی به نظر میرسد، عقب مانده نبودهاند؛ بلکه فوقالعاده زیرک هم بودهاند.
ایدهی مستخدم زنی که متهم به دزدی از خانهی ارباب میشود و در ضمن سقط جنین او، در فیلم "جدایی نادر از سیمین"، اثر اصغر فرهادی، تقلید شده. ایدهی زهر خوردن و به کما رفتن یک زن بر اثر مسئلهی عشقی در فیلم "گذشته" از همین کارگردان تقلید شده. ایدهی زن روسپی مشخصاً در فیلم "فروشنده" از فرهادی تکرار شده. ضمن اینکه بازیگر تئاتر بودن شخصیت اصلی فیلم به طرزی ناشیانه از سوی فرهادی در فیلم فروشنده تقلید شده.
سریال "مرد هزار چهره" به ویژه در اپیزود مربوط به پزشک از خارج برگشته، نمونهی بارز سریالی است که از این فیلم تقلید کرده.
در فیلم سینمایی "دل شکسته" به بازیگری شهاب حسینی و خسرو شکیبایی، به وضوح ایدهی مرد ظاهراً زاهدی که در یک باغ به فسق و فجور مشغول است، تکرار شده.
من فیلمهای ایرانی زیادی ندیدهام. مطمئناً افراد بیشتری در فیلمها و سریالهای بیشتری از همین فیلم "سازش" تقلید کردهاند. و با اطمینان بالاتر، باید گفت فیلمهای قبل از انقلاب آنقدر فاخر بودهاند که پس از انقلاب مدام از آنها تقلید میشده.
پی نوشت: من اساساً با فیلم مخالفم و اعتقاد دارم که فیلم در بهترین حالت چیزی جز قصه گفتن برای سرگرم کردن بشر نیست. منتها در یک کشور نسبتاً پیشرفته مثل ایران آنروز، افراد برای همین قصه گفتن هم ایدههای خاص خود را داشتهاند. و در ایران امروز افراد برای قصه سر هم کردن هم از دیگران "تقلید" میکنند.
پی نوشت 2: با قدری بررسی، اکنون احتمال میدهم ایران در زمان رژیم سابق از لحاظ پیشرفت چیزی مثل قطر یا حتی امارات امروز بوده. یعنی نزدیک به پیشرفته بوده. از طرفی با توجه به بررسیها میتوانم به ضرس قاطع بگویم که "هنر نزد ایرانیان است و بس". همین فیلم "سازش" را فردی مثل اسکورسسی یا دیگر آمریکاییها هم نمیتوانند بسازند. این فیلم را مقایسه کنید با فیلم مشهور "راننده تاکسی" از اسکورسسی، چرا که درونمایه و فضاهای مشابه دارند؛ تصدیق میکنید که فیلم ایرانی یک لول بالاتر است.
این سؤال به جا از قدیم الایام همواره بین ابنای بشر مطرح بوده که: "بازی، بازی، با دم شیر هم بازی؟!"
کاری که امروز "نیروهای امنیتی" جمهوری ایران با حمله به یک مرکز آموزش زبان وابسته به کشور آلمان در تهران کردهاند، مصداق بارز یک بازی خطرناک است.
مسلماً چنین بازیهایی هیچ ناظر اکنون آگاه شدهای را مجاب نمیکند که مثلاً آلمان هم جزو همان دستهای است که ایران هست. یعنی با چنین نمایشهایی کسی مجاب نمیشود که آلمان هم همچون ایران یک مستعمرهی بریتانیاست. هنوز هم ممکن است آلمان جزو چنین دستهای باشد؛ منتها چنین بازیهایی آن را اثبات نمیکند.
به هر حال جمهوری ایران در صدد اثبات چنین ایدهای به عوامل خسته و ملول و حیرت زدهی این روزهای خود است.
به هر حال ... ممکن است سران جمهوری ایران اعتقاد داشته باشند، حالا که "کانون زبان ایران" هست، دیگر چه ضرورتی به سایر مؤسسات آموزش زبان هست!
اما من فکر میکنم فعلاً بهتر است ایران به فکر جمع و جور کردن بحث انتقام از اسرائیل و به عبارتی "خونخواهی" اسماعیل هنیه باشد تا انتقام از آلمان. معطل نگه داشتن بیش از این آن بحث چیزی جز بی آبرویی بیشتر برای سران رژیم ایران و "رژیم صهیونیستی" به بار نخواهد آورد.
هر دم از این رهگذار رهگذری میرود – از صف مردان مرد پیسپری میرود
عرصه نگردد تهی، گرچه ز همسنگران – گه جگری میدرند گاه سری میرود
(حمید سبزواری)
در ابتدا شهادت یکی دیگر از عناصر مقاومت را خدمت امام عصر (ارواحنا له الفداء) تبریک و تسلیت عرض میکنم.
وقتی به چهلمین سالگرد انقلاب 57 رسیدیم، سؤال اصلی این بود که بعد از 40 سال مردم ایران به چه رسیدهاند. این انقلاب برای آنان چه دستاوردی داشته. چه تغییر مفیدی در ایران رخ داده و ... .
اما همه شاهد بودیم که مقام معظم رهبری بدون اینکه تمایل نشان دهد که چنین سؤالاتی اصلاً مطرح گردد، با خونسردی و طیب خاطر، به طور تلویحی گذشته را گام اول نامیده و از آغاز "گام دوم" انقلاب سخن راند!
و این یعنی فرار به جلو! معظم له با این ترفند همهی سؤالات ناظران را در خصوص کارآمدی حکومت خود، در نطفه خفه کردند. ایشان به جای اینکه حتی به روی خود بیاورند که ایران را در طی 40 سال به چه کثافتی اداره کردهاند و نسبت به قبل از آن به چه منجلابی فرو بردهاند، وانمود کردند که همه چیز اوکی است و ایشان در مسیر اعتلای کشورشان از این پس گام دوم را بر خواهند داشت.
به هر حال سؤالی که پس از بیانیهی گام دوم رهبر معظم انقلاب در ذهن هر ایرانی ممکن بود نقش ببندد، این بود که با این سرعتی که ایشان قدم بر میدارند، چند هزار سال دیگر زمان لازم است که ایران به مقصد برسد؟!
از طرفی یادم هست در زمان حسن روحانی، دولت چندین "گام" در راستای کاهش تعهدات برجامی برداشت. ظرف چند ماه، ما تلویزیون را که روشن میکردیم، میشنیدیم که مثلاً دولت تصمیم گرفته گام چندم کاهش تعهدات برجامی را هم بردارد. سؤال این بود که دولت در آن مسیر کذایی قرار است چند قدم بردارد. به هر حال کرونا شد و آقای حسن روحانی و کابینه از مسیر خطرناک کاهش تعهدات برجامی قسر در رفتند. به عبارتی برای سه سال به بهانهی کرونا دیگر بحثی از کاهش آن تعهدات به میان نیامد.
از طرفی اکنون سالهاست که مقام معظم رهبری نام سال جدید هجری شمسی را "تولید" میگذارند. من فکر میکنم ایشان در این زمینه خیلی گستاخ هستند و اگر پایش بیفتد، با وجود مسخرگی این رفتار دور از شأن یک حاکم، تا 36 سال بعد هم نام سال نو را "تولید" خواهند گذاشت. و ککشان هم نخواهد گزید.
از همهی اینها بگذریم. در مقطعی قرار داریم که صحبت از عملیات "وعدهی صادق 2" ایران را در بر گرفته. و این عملیات هم در ادامهی سایر مراحل انتقام گیری از ایادی استکبار اکنون موضوعیت یافته. و سؤال اینجاست: قرار است چند عملیات انتقامی صورت پذیرد. یعنی در شرایطی که تا دری به تخته میخورد، به جای آنکه سران حکومت سعی کنند حتی تا حدی مسئله را توضیح دهند، بلافاصله دم از "انتقام" میزنند، اصلاً معلوم هست این عملیاتهای خسته کننده کی قرار است به یک سرانجام مشخص برسد؟
شخصاً یک توصیه برای سران جمهوری ایران دارم. ببینید: مرگ یک بار و شیون هم یک بار. اگر قرار است جنگ راه بیندازید، این قدر لفتش ندهید و ناز و ادا نکنید. این قدر افکار عمومی و خصوصی را با تابوی جنگ تهدید نکنید. میدانید که جنگ آخرین اشتباه شماست. اکنون دههی شصت نیست که شما بتوانید ملت قهرمان خود را برای جنگ بسیج کنید. ولی اگر میخواهید اشتباه کنید، این گوی و این میدان. با افکار بازی بازی نکنید. این ترفند تکراری شده. اگر میخواهید اسرائیل را بزنید، با موشک، با بمب اتم، با بمب شیمیایی یا هر چیزی دیگر، دیگر دست دست نکنید. یک بار برای همیشه عمل کنید. باور کنید قصهی عملیاتهای نظامی محدود خیلی حوصله سر بر شده. اگر میخواهید کاری بکنید، یک اقدام جدی بکنید. و البته، مرد باشید و پای لرزش هم بنشینید.