سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://porharfi.parsiblog.com/Files/f36e4aefc971cf0f4cae4631961568c4.jpg

یک هفته است که جام جهانی فوتبال با زرق و برق خاص خود شروع شده. فوتبال‌ها آن‌قدر وقت مرا گرفته که فرصت به روز کردن وبلاگم را هم نداشته‌ام. اما امشب اتفاقاتی افتاد که مجبورم کرد چیزی بنویسم.

بعید است متوجه نشده باشید که نماد تیم ملی ایران در این جام جهانی یوزپلنگ ایرانی (یوز آسیایی - نام علمی آن را نمی‌دانم) است. حیوانی که گفته می‌شود صرفاً ممکن است یک زمانی نسلش منقرض شود. و اگر قدری به دنیای دور و برمان نگاه کنیم می‌بینیم با انقراض نسل این حیوانک چه فاجعه‌ای ممکن است رخ دهد. آخر در این دنیای به این زیبایی - در حالی که همه چیز عالی است - چرا باید همچین مسئله ی ناراحت کننده‌ای روی دهد؟ فقط یک لحظه به زیبایی‌های این دنیا فکر کنید. مثلاً همین جام جهانی را ببینید. همه چیز در آن طبیعی و زیباست. جمع بسیار بزرگی از آدم‌ها بدون هیچ چشم داشتی به زخارف دنیایی (این دنیا خیلی خوب است؛ ولی بالأخره زخارف هم دارد) و صرفاً فی سبیل الله شبانه روز تلاش می‌کنند تا وسیله‌ی تفریح ما بشریت را فراهم کنند. باور کنید ذره‌ای فساد هم در کارشان نیست. آدم‌های به این خوبی ... دنیای به این زیبایی ... به بازی‌های این جام نگاه کنید. هلند را ببینید که چه قدر ماهرانه - بدون این که ذره ای تقلب کند - اسپانیا را گل باران کرد. آن هم چه گل‌های عجیبی ... ببخشید، هیچ چیز عجیبی در کار نبود؛ چه گل‌های فنی و تاکتیکی. استرالیا را ببینید که از همین هلند حتی جلو هم افتاد (یکی از دو گل استرالیا اصلاً غیر طبیعی نبود و بسیار تکنیکی بود) و دوباره هلند بازی را برد. شما فرانسه‌ی امشب را ببینید در برابر سوئیس. به طرزی کاملاً طبیعی هر موقعیت نصف و نیمه‌ای را به گل تبدیل می‌کرد. به ویژه سرعت فرانسوی‌ها اصلاً عجیب نبود. به قول آقای خیابانی آن‌ها "تاکتیک" بسیار قوی داشتند. جای دوری نرویم؛ همین تیم ملی والیبال کشورمان را ببینید. ببینید دنیا چه قدر خوب است. تا پنج سال پیش به زحمت می‌توانستیم در والیبال حتی یک ست را از تیمی مثل ژاپن ببریم. ولی حالا "بچه‌ها" (سرو قامتان تیم ملی والیبال کشورمان) ایتالیا، قهرمان هشت دوره‌ی لیگ جهانی را، با اختلاف امتیاز فاحش شکست می‌دهند. مبادا فکر کنید چیز عجیبی اتفاق افتاده. این روند معمول این دنیای زیباست که به هر کس بیش‌تر تلاش کند، پاداش بیش‌تری می‌دهد.

چند روز پیش یک گناه نابخشودنی مرتکب شدم: یک اظهار نظر بسیار زشت، دور از ادب و خلاف عرف در یک وب سایت متعلق به یک کشور آزاد متمدن ارئه دادم. بیچاره‌ها مسئولان نازنین آن وب سایت مجبور شدند علی‌رغم میل باطنی و صرفاً به دلیل رعایت حال دیگر کاربران سایت، نظر مرا سانسور ... ببخشید، حذف کنند. آخر بقیه‌ی کاربران باتربیت هستند و آن اظهار نظر زشت ممکن بود خاطر حساسشان را مکدر کند. متوجه شدم که وب سایت، برای رعایت آزادی بیان، حتی واژه‌ی F را هم سانسور ... ببخشید، حذف نمی‌کند. ببین چه قدر حرف من بی‌تربیتی بوده که آن را حذف کرده‌اند. از عذاب وجدان دارم می‌میرم.

خلاصه کنم ... فقط خواستم قدری از زیبایی‌های این دنیا گفته باشم. می‌بینید؟ همه چیز طبیعی است؛ همه چیز خوب است. جنگ و کشتار و غارت و فقر و رنج‌های این‌چنینی را هم می‌توان زیبا دید. همه‌اش را می‌توان از زیبایی‌های دنیا دانست. اصلاً چیزهایی مثل ورزش و جام جهانی برای این هستند که ما را از این مسائل ظاهراً ناراحت کننده فارغ کنند (!). چیزی برای غصه خوردن وجود ندارد. یادش به خیر بلبل سرگشته. به خاطر دارم که گاهی گفته بود: در یک بهشت اقتصادی زندگی می‌کنیم. حق داشت. اضافه می‌کنم که برخی مقامات مسئول هم احتمالاً فرشتگان این بهشت هستند. در این دنیای زیبا، خوب و طبیعی فقط چند تایی مسئله‌ی ناراحت کننده وجود دارد. یکیش مسئله‌ی همین یوزپلنگ بیچاره است (یوزپلنگ ایرانی، یوز آسیایی). از من به شما نصیحت: اگرچه در این دنیا همه چیز خوب است ولی به خاطر مسائل انسانی هم که شده - از آن‌جا که غرق شدن در لذات دنیایی بسیار غیر انسانی است - گاهی به خودتان ناراحتی بدهید. مثلاً به خاطر همین یوزپلنگ ایرانی (یوز آسیایی) کمی غصه بخورید. کمی خودتان را ناراحت کنید. برایش دعا کنید. شکارچیانش را نفرین کنید. اگر دیدیدشان امر به معروفشان هم بکنید.


نوشته شده در  شنبه 93/3/31ساعت  3:16 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

بسیاری از مصلحان اجتماعی در مقابل بی عدالتی‌های حاکم بر جهان، بشر را به عصیان فراخوانده‌اند. ضمن این‌که باید بگویم با این ایده بسیار موافق هستم، در این‌جا می‌خواهم متذکر شوم که باید از مفهوم عصیان - فارغ از معنایی که خود آن روشنفکران برای آن قائل بوده‌اند - برداشت درستی داشت. نباید آن را با هر نوع سرکشی و، به تعبیر من، طغیان اشتباه گرفت. بسیار پیش می‌آید که وقتی از دنیای اطرافمان ملول و دلزده می‌شویم، تمایل پیدا می‌کنیم همه چیز را به هم بریزیم. دوست داریم پا روی هر قاعده و قانونی که به آن برخورد می‌کنیم، بگذاریم. دوست داریم به گناه، لاقیدی، ناشکری و ناامیدی رو بیاوریم. این همان چیزی است که من به آن نام طغیان می‌دهم؛ ولی بسیاری به غلط همین شیوه‌ی برخورد را معادل عصیان در نظر می‌گیرند. این دو مفهوم، تفاوت معنایی و همین‌طور نتیجه‌ی بسیار متفاوتی دارند. عصیان، به نظر من، یک اعتراض بسیار هدفمند نسبت به ظلم‌ها و بی عدالتی‌هاست. در حالی که طغیان صرفاً ضربه زدن بیش‌تر به خود است (و بدیهی است که ظالمان از آن بیش‌ترین سود را می‌برند). عصیان متوجه جهان و قواعد ظالمانه‌ی ساخته‌ی دست بشر است. در حالی که طغیان متوجه خدا و قوانین الهی است. به کارگیری هر یک از این دو شیوه نشان دهنده‌ی جهان بینی مورد قبول انسان است. با عصیان ما جهان بینی الهی و دین باور را بروز خواهیم داد. ولی با طغیان دین ستیزی و پوچ گرایی را. و باید یک بار دیگر یادآور شوم این دومی بهترین خدمت به همان ظالمان است و در واقع حرکت کردن در مسیر خواست آن‌هاست. کسانی که طغیان و ولنگاری را شیوه‌ی خود قرار می‌دهند، در حقیقت خداوند را مسئول رنج‌های بشری می‌دانند. در حالی که در عصیان به طور مشخص خود بشر مسئول به بارآمدن وضع موجود در نظر گرفته می‌شود. سؤالی که در این جا مطرح می‌شود این است که، در صورت صحیح بودن جهان بینی الهی، چرا به طور کل امکان بروز بی عدالتی‌ها در جهان هستی پدید آمده است. پاسخ شخص من همان چیزی است که توسط مصلحان دین مدار بسیار تکرار شده: بی عدالتی‌ها باعث حرکت و در نهایت رشد و تعالی بشر می‌شوند. نکته ی دیگر این که گاهی بشر در برابر بی عدالتی‌ها راه حل سومی را جستجو می‌کند و آن واگذار کردن بی عدالتی‌ها به خود خدا، امام زمان، آخرت و ... است. پاسخ را به بهترین شکل در این بخش از آیه‌ی 11 سوره ی رعد می‌توان یافت:

... انَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم ...

و یا به قول حافظ:

قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست - قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند


نوشته شده در  دوشنبه 93/3/12ساعت  8:57 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

در مقامات طریقت هر کجا کردیم سیر - عافیت را با نظربازی فراق افتاده بود

ساقیا جام دمادم ده که در سیر طریق - هر که عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود

(حافظ)


نوشته شده در  پنج شنبه 93/3/8ساعت  4:37 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]