شب گذشته، مسعود ده نمکی، یکی از چهره‌های فرهنگی حکومت، مهمان تلویزیون بود. وی که آشکارا از اهانت‌های اخیر من به رهبر معظم انقلاب عصبانی به نظر می‌رسید، سعی می‌کرد با تکرار یک سری عیب و ایراد نخ نما در مورد من، خشم گروه خود را، خشم "قوم" را التیام ببخشد.

ده نمکی در دهه‌ی 1370 روزنامه نگار بود و مجلات زرد حزب ا...ی را اداره می‌کرد. با ظهور دکتر احمدی نژاد بر تارک دنیا، او در اواخر دهه‌ی چهارم زندگی‌اش، ناگهان تصمیم گرفت فیلم بسازد. فیلم‌های او عمدتاً آبکی و زپرتو از آب در می‌آمدند. تا حدی که حتی مذاق عوام هم به آن شیرین نمی‌شد و من از وفادارترین افراد به رژیم هم شنیدم که انتظارات را برآورده نمی‌کرد. منتها همواره به عنوان پرفروش‌ترین فیلم سال معرفی می‌شد!

به هر حال وی در برنامه‌ی دیشب تلویزیون اتهامات تکراری را علیه شخص من مطرح کرد که بد نیست برای بار چند هزارم مورد بررسی قرار گیرد. شاید این‌بار و با آشنایی بیش‌تری که من از آن‌ها پیدا کرده‌ام، اتهامات بالأخره جواب داده شود.

در این‌جا بیش‌تر سعی می‌کنم نسبتی که خود این افراد، نسبتی که افرادی مثل مسعود ده نمکی با این سیل اتهامات آشکار و نهان دارند را مورد بررسی قرار دهم.

با نمکی: ظاهراً آقای ده نمکی از لحن طنزی که من گاهی برای حرف زدن و مطلب نوشتن به کار می‌برم، سرخورده است. و به همین دلیل و از آن‌جا که نام فامیلی‌اش اشاره به "نمک ریختن" هنگام حرف زدن دارد، به این برنامه دعوت شده بود. اگر ایشان از لحن طنز بدش می‌آید، باید یادآوری کنم که فیلم‌های خودش همگی طنز بوده‌اند و در نشریاتش هم فکاهی موج می‌زده. از او بعید است از طنز اظهار بیزاری کند.

ده: نام فامیلی آقای ده نمکی هم‌چنین اذهان را متوجه ده و روستا می‌کند. گویی افرادی مثل ایشان هنوز هم مصر هستم که من روستایی هستم. قبلاً گفته‌ام که جایی که من در آن زندگی می‌کنم، روستا به حساب نمی‌آید. ضمن این‌که روستایی بودن را هرگز بد نمی‌دانم و حتی گاهی فضیلت هم می‌دانم. حتی اگر روستایی را معادل همان هرزه زبانی‌های باب شده در نظر بگیریم، باز سگ یک روستایی به خود آقای ده نمکی شرف دارد. از طرفی جایی که من در آن زندگی می‌کنم بسیار آبرومند و ارزشمند است. حتی با طرز نگاه آقای ده نمکی هم یک محیط نسبتاً مدرن در میان آبادی‌های ایران محسوب می‌شود. از لحاظ اقتصادی و صنعتی از بسیاری مراکز استان هم پیشرفته‌تر است. با این‌که عمداً تلاش می‌شود در مضیقه نگه داشته شود. در بزرگی این سرزمین همین بس که تنگ نظری و کم تحملی نسبت به آن باعث شده در دو دهه‌ی اخیر آن را از نظر جغرافیایی تکه تکه کرده و به شش هفت شهرستان، تقسیم کنند. هم‌چنان که قبل از آن، کل استان مربوط به او را که باز محل فخر بود، ناشیانه تقسیم بندی کرده و از رونق انداختند.
اما بحث اصلی بر سر این است که مگر خود آقای مسعود ده نمکی اهل کجا بوده که این چنین از تهرانی نبودن من ایراد می‌گیرد. قدری جستجو در اینترنت نشان می‌دهد وی زاده‌ی شهرستان ابهر از توابع استان آذربایجان شرقی است. پدر ایشان هم اهل روستای ده نمک از توابع شهر اراک در استان مرکزی است.

فقر: ده نمکی با ذکر نام یکی از فیلم‌هایش یک بار دیگر ادعا کرد من فقیر هستم! بارها گفته‌ام که مطابق با هیچ معیاری من فقیر به حساب نمی‌آیم. ضمن این‌که فقر را نه تنها بد نمی‌دانم، بلکه برای آن احترام هم قائلم. به هر حال من از نعمت فقر فعلاً بی بهره‌ام. البته ثروثمند به حساب نمی‌آیم. اما به آن علاقه مند و محتاج نیستم. سؤال این‌جاست که آیا افرادی مثل مسعود ده نمکی ثروتمند هستند. یادمان نرود که افرادی مثل وی با جیره‌ای معین و احیاناً محدود امرار معاش می‌کنند. این نباید آنان را مغرور کند.1
از طرفی خود مسعود ده نمکی همواره از حامیان فقرا بوده و اشرافیت را نقد می‌کرده. این هم از تناقضات موضع گیری‌های این افراد است. یادم می‌آید در سال 1378 که اصلاح طلبان برنده‌ی انتخابات مجلس شورا اعلام شدند، یک نشریه به سردبیری آقای ده نمکی مدام از نماینده‌های انتخاب شده، در مورد میزان ثروتشان سؤال می‌کرد. یک بار یکی از نماینده‌ها جواب سربالا داده بود و گفته بود: ده نمکی فقط به دنبال نماینده‌هاست.2

... و فحشا: ایشان هم‌چنین مصرانه فعالیت جنسی مرا مورد انتقاد قرار می‌دادند. من نمی‌دانم از کی تا حالا خودارضایی، فحشا به حساب می‌آمده. ولی باید از ده نمکی پرسید: دیگر از امثال تو فاحشه‌تر؟

رسوایی: با یاد کردن از این فیلم، وی بار دیگر مدعی بود که یک عمل جنسی کوچک، باعث رسوایی است! من یادآوری می‌کنم که حتی اگر افراد وسط خیابان هم سکس کنند، زشتی کارشان به مراتب کم‌تر از هر لحظه وحشی‌گری افرادی مثل ده نمکی است. ضمن این‌که باید کم‌تر امل بود و قدری هم روشنفکر بود. و باید باشعور بود و به مسائل شخصی افراد حساسیت نشان نداد.

خالکوبی: با اسم بردن از این کلمه، ده نمکی ادعا می‌کرد من گرایش جنسی ناصوابی دارم! یادآوری می‌کنم که از تک تک اجزای ساختار حکومتی محبوب این افراد "بچه بازی" (که در محاورات فارسی به معنی همان هموسکسوالیته در کل است) می‌بارد. حتی می‌توان شاهد آن را در فیلم‌ها و نوشته‌های خود مسعود ده نمکی یافت. آن‌ها بچه بازی را معرفی و ترویج کرده و آموزش می‌دهند. و کسی به اندرونی آن‌ها راه ندارد که ببیند آن را تجربه هم می‌کنند یا نه. من فکر می‌کنم از آن صرف نظر نمی‌کنند. به هر حال آن‌ها نباید در این خصوص مدعی باشند.

زندان: با نام بردن از فیلم "اخراجی‌ها"، آقای ده نمکی مدعی بود که حکومتش شخص مرا در حبس خود دارد. یادآوری می‌کنم که محدودیت‌های آقای ده نمکی تحت لوای همین حکومت بسیار فراتر از محدودیت‌های من است. هم‌چنین این تناقض را هم خاطر نشان می‌کنم که آن‌ها از یک سو رنج مرا ناچیز و قابل تحمل قلمداد می‌کنند و از دیگر سو مرا زندانی و تحت رنج شدید یاد می‌کنند. یک جای کار می‌لنگد!
به هر حال، گویا ده نمکی در حین یک حمالی طاقت فرسای شبانه روزی، هم‌چنان احساس آزادی می‌کند! شاعری به نام روزبه بمانی می‌گوید: این حس آزادی این‌جا نمی‌ارزه - زندون بی دیوار، سلول بی مرزه

1 جیره‌ها به این دلیل محدود است که اگر بیش‌تر باشد، اگر شلوار افراد دو تا شود، ممکن است برای حکومت خطرناک شوند!

2 این هم مشخص نیست که چرا افرادی مثل ده نمکی اصرار دارند به همه چیز از زاویه‌ی اقتصاد نگاه کنند.


نوشته شده در  سه شنبه 04/4/17ساعت  9:11 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ورزشکاران
سوابق مسعود
زبان قومیت ها
حضور
شامورتی
[عناوین آرشیوشده]