دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت - ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
(حافظ)
همانطور که همه میدانند اکنون ده دوازده روزی میشود که با توجه به خیانتهای گسترده در تشکیلات محور، عملاً پرده از همدستی آنان با حکومت برداشته شده.
قبل از هر چیز لازم میدانم یادآوری کنم که این تشکیلات خیلی پیچیده عمل میکرد و تشخیص فساد در آن بسیار دشوارتر از هر مورد دیگری بود. بارها رفتارهای متناقض از آنها مشاهده شد؛ اما همهی این رفتارها نوعی مبارزه معرفی میشد و بر لزوم آن تأکید هم میشد. تا اینکه بالأخره یک مدرک قوی به دست آمد. این مدرک عبارت بود از همکاری یک فوتبالیست ترکیهای با حکومت برای تعیین نتیجهی یک مسابقهی نسبتاً مهم فوتبالی. احتمالاً میدانید که نگاه بهت زدهی نیروهای سالمتر محور به دنبال هر توضیحی برای این خیانت آشکار بود، به جز اینکه کل سیستم فاسد باشد. اما ...
آنها ابتدا در رسانههایشان احتمال پیشنهاد یک مبلغ پولی نجومی به بازیکن خاطی را مطرح کردند. چیزی که ابداً منطقی به نظر نمیرسید؛ چرا که در این دنیا پول فقط میتواند مردم عادی را فریب دهد، نه یک مبارز حرفهای را. یک عضو الیت جامعه نیازی به پول ندارد و با پول هم نمیتوان او را فریفت. الیت با حرف زور، با فشار و تهدید است که خود را میبازند.
در مرحلهی بعد رسانههای محور اعتراف کردند که به سرعت نمیتوان توضیح قابل قبولی برای این سانحه ارائه داد. و پس از یکی دو روز ادعا شد که حکومت از طریق تهدید به قتل نامزد اریک دمیرال، فوتبالیست ترکیهای مورد بحث، او را با خود همراه کرده. چیزی که فقط در فیلمها و سریالهای جنایی رخ میدهد! به هر حال چنین ادعایی هرگز نمیتوانست واقعی به نظر آید.
اینجا بود که همه پذیرفتند که خانه از پایبست ویران است. همه پی بردند که خیانت با مکانیسم پیچیدهتری صورت گرفته و به چند نفر و یک گروه هم محدود نیست.
خیانت دمیرال فقط میتوانست با دستور مستقیم یک مقام سیاسی بلند پایه در تشکیلات محور امکان پذیر شود؛ مقامی به بلندپایگی حداقل رئیس فدراسیون فوتبال ترکیه. و خیانت چنین فردی هم حاکی از حقیقت تلخ همراهی کل تشکیلات با حکومت بود.
به ویژه از این منظر باید به مسئله دقت داشت که مسئولین رده بالا در محور با موجودات غیر عادی که قادر به پیشبینی تمام جزئیات آینده از پس حداقل دهها سال هستند، مراوده دارند. و عدم پیش بینی حادثهی شوم مربوط به خیانت یک فوتبالیست، خود گواه مخفی نگه داشتن پیش بینیها از سوی سران محور است و از همین طریق خیانت آنان را افشا میکند.
یک سؤال باقی بود و آن هم اینکه چرا حکومت در این برههی خاص رو به چنین رفتارهایی آورده. یعنی چرا حالا اقدام به رسوا کردن گروهی دیگر از همپیمانانش کرده. پاسخ این است که آنان در این خصوص خیلی تدریجی و مرحله به مرحله عمل کردند. آنان در طول 14 سال برجسته شدن شخص بنده، رفته رفته اطلاعات هولناکی در خصوص گسترهی حاکمیت خود ارائه دادند تا بدین ترتیب فشار را بر شخص من مضاعف کرده و فرسودگی مرا تشدید کنند. از طرفی آنها همواره مطلع بودهاند که بنده به فراخور وظیفهای که مبنی بر آگاه سازی برای خود قائلم، تمام حقایق مربوط به گستردگی حکومت را بدون استثنا با نخبگان در میان میگذارم. و این دقیقاً چیزی بود که آنها به دنبالش بودند. قصد آنها از مانیتور شدید و مزاحمت مداوم در طول 14 سال این بود که حقایق از طریق فرد مورد اعتمادی مثل من به گوش تک تک زیردستانشان در طبقهی الیت برسد. باید گوشزد کرد که آگاهی الیت از وسعت حکومت آنها را مطیعتر از پیش میکرد. سران حکومت که دندانهای عوامل خود را شمردهاند، خوب میدانند که آگاهی این عوامل خطری که برای آنها ندارد هیچ، حتی پایههای حکومتشان را بیش از پیش قوی میکند.
من از حقایق هولناکی حرف میزنم. این واقعیت که حکومت تا این اندازه شرور است که 14 سال تمام برای همهی این اتفاقات نقشه بکشد، خیلی ناامید کننده است. ولی باید آن را پذیرفت.
با این حساب فقط یک کورسوی امید باقی میماند و آنهم نیروهای عضو محور فارغ از حاکمانشان بود. یعنی بالقوه میشد امیدوار بود که این اعضای محور به سرعت حساب خود را از اربابانشان جدا کنند و یک مبارزهی عینی و مفید را در پیش بگیرند. مبارزهای که عبارت بود از آگاه سازی مستقیم و بی پردهی کل توده. منتها با گذشت زمان و عدم همراهی این نیروها، این امید هم نقش بر آب شده. من مستقیماً از این افراد تقاضای ایستادگی و تلاش کردم؛ اما جواب سر راست آنها را که در واقع آب پاکی را روی دست من میریخت، در یکی از تیترهای وب سایت ZDF ملاحظه کردم. آنان در جواب من و در یک تیتر برجسته آشکارا اعتراف کردند که: ?Was kann ich denn dafür (چه کاری از دست من ساخته است؟).
البته که من معتقدم کارهای زیادی از این عده بر میآید؛ منتها ظاهراً آنها حاضر به همراهی نیستند. آنها نمیخواهند هزینه بپردازند.
همین دیشب با همگان از امکان فروپاشی قریب الوقوع حکومت به طور اتوماتیک و با توجه به آگاهی ایجاد شده در توده حرف زدم. اما باید این حقیقت را هم پذیرفت که حاکمان دندانهای توده را بهتر از نخبگانش شمردهاند و خطری از جانب توده هم احساس نمیکنند. من خیلی سعی کردم با خوشبینی به این آخرین امیدها در واپسین دقایق مبارزه و شاید واپسین زمانهای عمر نگاه کنم؛ منتها حقیقت چیز دیگری است.
علایم شدیدی که حاکمان مبنی بر سقوط عنقریب خود بروز میدهند، شمهی دیگری از موذیگری و شیطنت صرف آنهاست. آنها همه را به بازی گرفتهاند.
من امشب اینجا نشستهام تا با همه به تلخی وداع کنم. دیدار ما احتمالاً به قیامت خواهد بود. امید دیگری برای اصلاح این کرهی پر فساد باقی نمانده. باید حقیقت را پذیرفت. باید با آن کنار آمد.
در پایان همه را به خدای یکتا میسپارم. از این که فرصت یک مبارز واقعی بودن را داشتهام، به خود میبالم. این افتخاری است که نصیب کمتر کسی میشود. و از اینکه کسی مرا همراهی نکرد، بسیار متأسفم.