یکی دو هفته از تحویل چند تن از گروگان‌های اسرائیلی و سایر کشورها به شکلی پر سر و صدا از سوی حماس می‌گذرد. آن‌طور که گزارش شده، تحویل گروگان‌ها با صحنه‌های "فاجعه بار" همراه بوده. حماس حسابی گروگان‌ها را برای برگزاری یک شو پیروزمندانه تحت فشار قرار داده. بی‌بی‌سی فارسی کل ماجرا را سانسور کرده بود. تلویزیون ایران هم مدام بر نظامی بودن گروگان‌ها تأکید داشت و از تایلندی بودن نیمی از گروگان‌های آزاد شده، مطلقاً حرفی نزد.

تأکید بر نظامی بودن گروگان‌ها در حالی است که افراد مورد تأکید صرفاً "سرباز" بوده‌اند و حدود 20 سال سن داشته‌اند. نمی‌دانم با این طرز پوشش رخدادها از سوی رسانه‌های حامی ایران، دیگر کم‌ترین اعتباری برای آن‌ها باقی می‌ماند یا نه. البته این رسانه‌ها در این خصوص یک تز قدیمی دارند. آنان شدیداً معتقدند مخاطبانشان چیزی جز یک عده الاغ نیستند که به راحتی می‌توان از آنان سواری گرفت.

از طرفی با توجه به محدودیت‌های بی‌سابقه‌ی اینترنتی، به عبارتی از کار افتادن معدود فیلترشکن‌های باقی مانده، ممکن است اصلاً هیچ تصوری از اصل ماجراها برای مخاطب ممکن نباشد.

به هر حال این شیوه‌ی آزادسازی گروگان‌ها با این هدف طراحی شده بود که حماس بیش از پیش سرکش، وحشی و غیر قابل مهار معرفی شود و شکست اخیر اسرائیل در نابودی آن نزد مخاطب بین المللی توجیه شود.

از طرف دیگر حکومت در هفته‌های اخیر بنده‌ی حقیر را شدیداً تحت فشار قرار داده. وضع زندگی من به شدت نابسامان است. من فقط قادرم نفس بکشم و عقب افتادن برنامه‌ها هم، خود بیش از پیش مرا افسرده می‌کند. آن‌ها نه تنها بیماری‌های مرا برطرف نمی‌کنند که مدام بر آن می‌افزایند. خرابی مداوم وسایل کامپیوتری (کامپیوتر، لپ تاپ و تلفن همراه) هم مرا کلافه کرده. ساعتی پیش پرسشی را با وب سایت ZDF  مطرح کردم و وقتی برای دریافت پاسخ سعی کردم وب سایت را بالا بیاورم، مسدود شده بود (لازم به یادآوری است که رسانه‌های گروه محور به طور غیر مستقیم به سؤالات من جواب می‌دهند). گوشم اکنون حدود دو سال است گرفته و من با شنوایی محدود مشغول گذران زندگی هستم. بحران‌های خانوادگی هم مزید بر علت هستند.

خلاصه که از همه طرف بدبیاری. سال 1394 که به موردی از کارشکنی‌های حاکمان اعتراض کردم، نخبگان در مقابل فصل تازه‌ای از هجمه به بنده را آغاز کرده و مرا کم تحمل نامیدند! بدین ترتیب اعتراض به مزاحمت‌ها هم برای من هزینه بردار شده بود. هر بار اعتراض مساوی بود با سیلی از اتهامات به بنده با محوریت "کم تحملی". در آن موقع من زیاد با فرهنگ ویژه‌ی نخبگان آشنایی نداشتم. من گمان می‌کردم آن‌ها مسئله را بد فهمیده‌اند. بنابراین سعی در تصحیح نگرش آن‌ها داشتم. من مدام به آن‌ها گوشزد می‌کردم که من به مزاحمت‌ها صرفاً اعتراض می‌کنم؛ این وظیفه‌ی هر انسان است. من می‌گفتم واکنش نشان ندادن به معنای "ببو" بودن است. اگر در مقابل ستمگری سکوت شود، ستمگر جری‌تر می‌شود. در این صورت او فرد را ساده لوح فرض می‌کند. خلاصه حرف‌هایی از این دست می‌زدم. حرف‌هایی که بدیهی بود.

اکنون که با نخبگان آشناتر شده‌ام، پی می‌برم که انتظار آنان در چنین مواردی چیزی حتی خیلی بیش‌تر از سکوت محض است. آنان خود به گونه‌ای بار آمده‌اند که اگر از کسی یک سیلی خوردند، بلافاصله طرف دیگر صورتشان را برای سیلی بعدی به او نشان می‌دهند! و نخبگان این‌گونه هستند. و توده هم آن‌گونه. آیا امیدی باقی می‌ماند؟

 


نوشته شده در  یکشنبه 03/11/21ساعت  6:48 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
رسوایان جهان
ببو
سیمئونه دوپینگ کرد!
یک پیروزی دیگر
جواب هایی که داده نشد
[عناوین آرشیوشده]