چندی پیش، پانزدهمین سالگرد 9 دی بود. روزی که رژیم ایران، به زعم خود، آن‌چه فتنه‌ی 88 نامیده می‌شد را سرکوب کرد.

تلویزیون طبق معمول در سالگرد این حادثه، برنامه‌های مفصلی پخش کرد. آنان بیش‌تر قصد داشتند در این برهه با پیش کشیدن دعواهای زرگری مثل ماجرای 88 به مخاطب تلقین کنند که بین مقامات هیچ "وفاقی" برقرار نیست!

در یک مستند که تلویزیون روی آنتن برده بود، ادعا می‌شد نتیجه‌ی انتخابات جنجالی 88 درست مطابق با نظرسنجی‌های مؤسسات معتبر آمریکایی بوده است!!! به عبارتی تأکید می‌شد که از نظر خود دشمنان نظام هم انتخابات سالم بوده!!!

بنده‌ی نوعی ذاتاً هیچ دل خوشی از هیچ یک از جریان‌های سیاسی ایرانی ندارم. منتها این ادعاهای عجیب و غریب، آن هم بعد از 15 سال تمام و با وجود آگاهی روز افزون توده از نهایت فساد در ساختار حاکم، مرا به یاد انواع و اقسام ادعاها و شبهه‌های حاکمان و روزی خورانشان در خصوص همین انتخابات ریاست جمهوری 88 انداخت.

واقعیت آن است که آنان در برابر آن‌چه مهندسی واضح و بی‌سابقه‌ی آرا در انتخابات ذکر شده به نظر می‌رسید، در طول سالیان هرگز از رو نرفته و مدام بر صحت انتخابات تأکید می‌کنند!

جالب آن‌که نه بی‌بی‌سی فارسی و نه هیچ یک از دیگر مخالفان و نه حتی خود نیروهای سیاسی معترض به نتایج انتخابات، هیچ کدام جواب درخوری به یک سری ادعاهای همیشگی جناح حاکم نداده و نمی‌دهند.

از سال 88 تا کنون، یک نسل دیگر از مردم ایران هم قربانی مطامع اقلیتی بیمار، تحت عنوان حاکمان شده‌اند. خود من آن زمان بیست و سه چهار سال داشتم و اکنون میانسالم. یادم نمی‌رود که برای همین انتخابات مورد بحث جوانان آن زمان، چه التهاباتی را متحمل شدند. یادم نمی‌رود مثلاً یک هم کلاسی در دانشگاه چگونه از اضطراب مربوط به اتفاقات انتخابات، آن هم در حین برگزاری امتحانات پایان ترم دانشگاه، تعریف می‌کرد. یادم نمی‌رود که می‌گفت حتی نیم ساعت هم نمی‌تواند ذهنش را روی مطالعه‌ی درسی متمرکز کند و مدام پای اینترنت است تا از حوادث تازه اطلاع یابد.

البته ناگفته نماند که اینترنت هم چندان خبری پخش نمی‌کرد. فیلترشکن‌ها با ادعای هجوم بی‌سابقه‌ی مردم به آن‌ها، عمدتاً از کار افتاده بودند؛ به عبارتی فیلترشکن‌هایی که ذاتاً برای کشور چین با یک و نیم میلیارد جمعیت در نظر گرفته شده بودند، توان پاسخگویی به یک جمعیت 70 میلیونی را از دست داده بودند! اینترنت هم عمدتاً تلفنی (دایل آپ) بود و سرعت چندانی نداشت. خلاصه جامعه از هر سو در مخمصه بود. چیزی شبیه همین که اکنون چند سالی است در آن قرار گرفته. دست آخر هم که مثلاً وب سایت مخالف بی‌بی‌سی فارسی را بالا می‌آوردی، چیز خاصی گیرت نمی‌آمد؛ نهایتاً یک خمیازه تحویلت می‌دادند!

بله، یک نسل از آن زمان گذشته. یک نسل که شاید اکنون انتظار دارد، دست کم پاسخ مناسبی به انواع و اقسام شبهات حاکمان در خصوص اتفاقات آن دوره داده شود.

و من دست کم به عنوان یکی از هم نسلی‌ها، در این نوشته بر آنم پاسخی مناسب به برخی از سؤالات مغلطه وار حکومت ارائه کنم. پاسخ‌هایی که در واقع باید توسط میر حسین موسوی خامنه و دیگر معترضان، و یا توسط بی‌بی‌سی فارسی و دیگر مخالفان، داده می‌شد.

سؤال اول، بحث بر سر اصل تقلب در انتخابات بود. رژیم با قاطعیتی عجیب و با اصراری عجیب بر صحت انتخابات تأکید می‌کرد. و این را در گوش اندک هوادارن رسمی‌اش (جمعیتی حدود 10 درصد) زمزمه می‌کرد. این در حالی بود که به قول حسین علی منتظری، مرجع تقلید فقید شیعه، هیچ عقل سلیمی نتایج انتخابات را باور نمی‌کرد. موج فراگیر موسوم به سبز را که کنار بگذاریم، با حقایقی بسیار موجه‌تر مبنی بر تقلب بر می‌خوریم. فرد پیروز در انتخابات، محمود احمدی نژاد، در دوره‌ی ریاست جمهوری خود بسیار ضعیف عمل کرده بود و صدای همه را در آورده بود. محبوبیت موسوی اهمیت چندانی ندارد؛ مهم نفرتی بود که از احمدی نژاد در جامعه شکل گرفته بود. با دل پری که مردم داشتند، حتی انتظار نمی‌رفت احمدی نژاد 500 هزار رأی بیاورد. منتها برای او رقم 24 میلیون رأی را در نظر گرفته بودند که در تمام انتخابات‌های حکومت جمهوری رکورد شکن بود!

در میان نخبگان سیاسی هم، احمدی نژاد نفرت زیادی ایجاد کرده بود. هیچ سیاستمداری که سرش به تنش بیرزد، از موجود نکبتی مثل احمدی نژاد، دل خوشی نداشت. او صدای همه را در آورده بود. اصلاح طلب از او بیزار بود؛ اصولگرا بیزار بود. حتی خود خامنه‌ای هم چند بار در طول چهار سال قبل با او در افتاده بود.

دلیل مهم دیگر که خود به تنهایی برای خط بطلان بر انتخابات کشیدن کافی بود، اعتراض تمامی نامزدها به نتایج، به جز فرد پیروز بود. از چهار نامزد، سه نفر نتایج را نپذیرفته بودند و فقط فرد پیروز که مجری انتخابات هم بود، قائل به صحت آن بود.

در مقابل ادعای حکومت، مخالفین رسمی به نتایج نظرسنجی‌ها ارجاع می‌دادند که حاکی از برتری بی ‌چون و چرای  موسوی بود. منتها از همان هفته‌ی اول پس از انتخابات مدام از سوی حکومت اسم مراکز نظرسنجی عجیب و غریبی برده می‌شد که گویا پیش بینی کاملاً منطبق بر نتایج را ارائه داده بودند. این وضع تا همین امروز که صدا و سیما از مراکز نظر سنجی آمریکایی اسم می‌برد، ادامه داشته. اما سؤالی که از همان ابتدا شکل گرفته بود، این بود که این مؤسسات نظر سنجی تا به آن موقع کجا بودند، که کسی خبر نداشت. مثلاً چرا چنین پیش بینی‌هایی از نتایج انتخابات، یک هفته قبل از انتخابات ارائه نشده بود، تا مردم تکلیف خود را بدانند؟!

واقعیت این است که کسانی که نتایج انتخابات به آن گستردگی را مهندسی می‌کردند، برای مهندسی نتایج نظرسنجی‌ها با مشکل رو به رو نبودند.

بارها و بارها گفته شده که مسئول تنش‌های پس از انتخابات، میر حسین موسوی خامنه بوده که درست بعد از ظهر انتخابات به طور رسمی از پیروزی خود سخن رانده. مدعیان معتقدند که موسوی حق نداشته انتخابات را پیش بینی کند! این در حالی است که مطرح کردن حدس خود از انتخابات به هیچ وجه غیر قانونی نیست. هیچ قانونی در هیچ جای دنیا حدس و پیش بینی یک نامزد از نتایج را ممنوع نکرده و این حتی در بسیاری کشورها رایج است. ضمن این‌که موسوی، در ظاهر، با این حدس زدن قصد داشته از اعلام یک نتایج غیر مترقبه جلوگیری کند. او قصد داشته دست خامنه‌ای را توی پوست گردو بگذارد و او را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و مانع از مهندسی انتخابات شود. این یک سیاست دقیق و شایسته‌ی تحسین به نظر می‌رسد. ضمن این‌که هرگز غیر قانونی نیست.

بحث بعدی آن چیزی است که به آن نام "کف خیابان" داده شده. مدعیان معتقدند موسوی حق نداشته هوادارانش را به تظاهرات خیابانی فرا بخواند. این بحث برانگیزترین ادعاست. واقعیت این است که طبق قانون اساسی تظاهرات نیاز به مجوز از هیچ جایی ندارد. موسوی کاملاً محق است افراد را به تظاهرات فرا بخواند؛ هم‌چنان‌که محق است آنان را به تلاش مسالمت جویانه برای تغییر کل رژیم فرا بخواند. و همه‌ی این‌ها عین قانون است. اصلاً با چنین استدلالی خود رژیم فعلی بر سر کار آمده.

تظاهرات طبق قانون اساسی نیاز به مجوز ندارد و نیازمند کردن آن به مجوز یک بدعت است. افراد حق دارند تظاهرات کنند و رژیم هم مسئول است امنیت آن را تأمین کند و از بروز خشونت پیشگیری کند.

موسوی بلافاصله پس از انتخابات طی نامه‌ای به شورای نگهبان خواستار ابطال آن شد. عده‌ای معتقد بودند که او با وجودی که از تقلب در انتخابات سخن می‌گفته، در نامه‌اش صرفاً از تخلفات بحث کرده و این را یک تناقض می‌دانستند. واقعیت این است که با توجه به سازوکار انتخابات، موسوی و دیگران هرگز قادر نبوده‌اند دلایل محکمه پسند بر تقلب ارائه دهند؛ بنابراین به عنوان یک سیاست دیگر، در نامه به شورای نگهبان تخلفاتی را بر شمرده‌اند که هر کدامش برای ابطال انتخابات کافی بوده. آنان در پی ابطال انتخابات بوده‌اند و این روش مناسبی بوده. به هر حال شورای نگهبان این تخلفات را هم پیگیری نکرد.

در یکی از همین شلوغی‌های چند سال اخیر، یکی از وب سایت‌های زرد حامی رژیم، برای تأکید بر ضرورت کسب مجوز برای تجمعات، ادعا کرده بود که در طی سال قبل از آن 800 تجمع قانونی در سراسر کشور صورت گرفته! منظورش تجمعاتی محدود مثل کارگران هپکو و غیره بوده؛ وگرنه تجمعاتی که رژیم را به خطر بیندازد، هرگز مجوز نمی‌گیرند!

سؤال پایانی این است که همان‌طور که می‌بینیم دم به دقیقه هواداران حکومت با اعلام سازمان تبلیغات غیر اسلامی دست به تجمع می‌زنند و مجوز هم نمی‌گیرند! با این تناقض چه می‌کنید؟


نوشته شده در  سه شنبه 03/10/18ساعت  7:42 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
رسوایان جهان
ببو
سیمئونه دوپینگ کرد!
یک پیروزی دیگر
جواب هایی که داده نشد
[عناوین آرشیوشده]