سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخیراً یک فیلم آلمانی به نام Toni Erdmann را دیدم. فیلم نامزد بهترین فیلم خارجی زبان اسکار در سال 2017 شده بود. اول از همه اجازه بدهید توصیه کنم که به هیچ وجه فیلم را نبینید! چرا که، باور کنید، فیلم یک سر خل مشنگ بازی است! و من با توجه به این‌که به فاصله‌ی چند روز دو فیلم آلمانی دیگر، که در همین دهه‌ی 2010 ساخته شده بودند، دیدم و آن دو فیلم هم، البته به میزان قابل توجهی کم‌تر، آکنده از خل مشنگ بازی بودند، نزدیک بود نتیجه بگیرم که فیلم‌های آلمانی همگی خل مشنگ بازی هستند و سیاست حکومت این است.

اما از آن‌جا که در همان برهه‌ی زمانی یک فیلم هالیوودی هم دیدم که آن هم یک خل مشنگ بازی بود، قضاوت کمی سخت شد. با این حال با توجه به این‌که فیلم آمریکایی هم در همین دهه ساخته شده بود، فعلاً نتیجه‌گیری من این است که مشکل از این دهه است. احتمالاً فیلم‌سازان، مثل بسیاری دیگر از حیوانات حکومت، در این دهه، احیاناً به اشتباه، احساس خطر کرده‌اند و حکومتشان را در آستانه‌ی فروپاشی دیده‌اند و بنابراین به منظور بحران سازی رو به خل مشنگ بازی آورده‌اند.

و از آن‌جا که تجربه ثابت می‌کند فیلم هر چه خل مشنگ‌تر به اسکار نزدیک‌تر (!)، فیلم مورد بحث آلمانی هم به اسکار نزدیک شده. و البته استدلال اعضای آکادمی اسکار هم برای انتخاب چنین فیلم‌هایی این است که در آن‌ها یک مسائل پیچیده‌ای در جریان است که افراد عادی قادر به تشخیصش نیستند!

به هر حال من با توجه به تجربیاتم تأکید می‌کنم که هیچ چیز پیچیده‌ای در کار نیست و هر چه هست خل مشنگ بازی است!

بگذریم ... فیلم در ضمن خل مشنگ بازی‌ها سعی می‌کند پایه‌های مراودات اجتماعی در دنیای امروز را مورد اشاره قرار دهد. مراوداتی بر مبنای دروغ و غیبت. هر دو نفری که در فیلم به هم می‌رسند گویی با تمام دنیا بیگانه و از طرفی تنها دوستان یکدیگرند، شروع به انواع قصه‌پردازی‌ها در مورد زندگی شخصی خود و دیگران کرده و این را تحت عنوان راز به دیگری تحویل می‌دهند. و هر یک بلافاصله وقتی به نفر سومی می‌رسند، گویی با فرد قبلی غریبه بوده، شروع به قصه پردازی‌های جدید و البته غیبت از فرد غایب می‌کنند. و این چرخه همین‌طور ادامه پیدا می‌کند. ضمن این که افراد از دروغ پردازی‌ها و فریب یکدیگر برای کسب مراتب اجتماعی، مثل ارتقای شغلی و ...، سود زیادی می‌برند.

با توجه به این عادت گاهی برخی از آن به تنگ آمده و یکی را بابت آن "جانور" می‌نامند. مثلاً در یک دیالوگ می‌آید: "عجب جونوری هستی." و یا "تو اسم خودتی گذاشتی انسان؟".

به هر حال اگر دقت کنیم این اتفاقات در دنیای اطراف ما زیاد می‌افتد. اما بیش از همه این اتفاقات در میان عوامل حکومت است که رخ می‌دهند. مشکل در بین آن‌ها هزار برابر شدیدتر است و در میان مردم عادی خیلی خفیف‌تر.

این تنها نکته‌ی فیلم بود که نیاز به توجه دارد.

پی نوشت: عنوان نوشته (Good Fellas، که در ایران "رفقای خوب" ترجمه شده) در واقع نام فیلمی پر سر و صدا از مارتین اسکورسسی، فیلم ساز آمریکایی، در دهه‌ی 1990 است که به روابط بین اعضای یک گروه مافیایی می‌پردازد.

پی نوشت 2: این پی نوشت اول اردیبهشت 1402 اضافه می‌شود. با بررسی یک دو فیلم آلمانی دیگر مطمئن شده‌ام که متأسفانه سینمای آلمان به هیچ وجه قابل احترام نیست. فیلم سازان با به تصویر کشیدن چیزهای غیر عادی، کثیف، زننده، گیج کننده و حتی شوکه کننده سعی در خراب کردن روحیه‌ی مخاطبشان دارند. برخی صحنه‌ها به وضوح در آدم حالت تهوع ایجاد می‌کنند. از نظر فنی هم فیلم سازان با وجود کار بلد بودن فیلم‌هایشان را به عمد بد و بی کیفیت تولید می‌کنند.

 


نوشته شده در  شنبه 101/12/13ساعت  7:20 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
سیاست داخلی
[عناوین آرشیوشده]