سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اولین بار این تعبیر را از یک دختر هم دانشگاهی شاعر شنیدم. ماجرا از این قرار بود که در یک جلسه ی نقد شعر در دانشگاه در میانه ی یک مباحثه یکی از حاضران اشاره کرد که: "به هر حال شعر هم یک هنر است؛ شعر زیر مجموعه ی هنر است". این جا بود که آن هم دانشگاهی با قاطعیت حرف او را نقض کرد که: "من فکر می کنم هنر زیر مجموعه ی شعر است". سکوت جلسه را فرا گرفت.

در ابتدا به نظر من می رسید که این گفته صرفاً نظر یک فرد متعصب به شعر، به قول معروف یک فرد عشق شعر، است و چندان قابل اعتنا نیست. واقعیت هم همین بود. در واقع آن شاعر خودش هم اطلاع نداشت به چه نکته ی مهمی اشاره کرده و فقط می خواست اهمیت هنرش را که همان شعر باشد، به طرز مبالغه آمیزی بالا جلوه دهد. ولی من اخیراً متوجه شده ام که سخن او پر بیراه هم نیست. در واقع اگر دقت کنیم می بینیم همه ی اقسام هنر به نوعی روش هایی برای زیبا حرف زدن هستند؛ روش هایی برای زیباتر انتقال دادن آن چه در درون ما می گذرد. به بیان دیگر فکر می کنم هنر با شعر شروع شده. هنر زمانی شروع شده که بشر قصد داشته پیام خود را به گونه ای زیبا به دیگران انتقال دهد. و این جا بوده که شروع به شعر گفتن کرده. با گذشت زمان و ایجاد ابزارهایی مثل نقاشی، موسیقی، تئاتر، رادیو، سینما، تلویزیون و ... او قادر بوده روش های متنوع تری را برای انتقال پیام به زیبایی، به کار گیرد.

اگر با این بینش به جهان نگاه کنیم، می توانیم اهمیت قرآن را به عنوان یک هنر متعالی در زمانه ی خودش بهتر درک کنیم. در واقع قرآن، که به تعبیر خودش فراتر از شعر، به عنوان روشی برای سرگرمی صرف، است و با نگاه من همان شعر، به عنوان روشی برای انتقال زیباتر حقیقت، است، در زمانه ای فرو فرستاده شده که تنها هنر بشر شعر بوده. و قرآن معلم شعر و هنر برای بشر بوده. در تصدیق این ادعا می توانم خواننده ی محترم را به این حدس خود ارجاع دهم که این قرآن بوده که برای نخستین بار با قافیه حرف زدن را به بشر آموخته.

به هر حال در دنیای امروز هنر به وسیله ای برای زیباتر جلوه دادن قصه ها، افسانه ها و دروغ های بی شرمانه ی ساخت دست بشر، یا همان بت های دنیای مدرن، تبدیل شده. در واقع در حال حاضر هنر حقیقت را روایت نمی کند.

در مقابل، اندیشمندان شرقی معتقدند که اساساً حقیقت آن چنان مهمی در دنیا وجود ندارد که لازم باشد آن را به طرزی هنرمندانه برای دیگران روایت کرد. من فکر می کنم، فارغ از دروغ های علیا حضرت، ارزش ها و حقایق عینی قابل اعتنایی در جهان هست که نیاز به مطرح شدن به گونه ای زیبا دارند. فقط باید توجه کرد که با هنر باید خود حقیقت را، مرّ حقیقت را، بدون کاستی و البته بدون مبالغه به دیگران انتقال داد. هنر نباید وسیله ای پر زرق و برق برای ایجاد احساسات منفی یا بی فایده در بشر باشد. هنر نباید بشر را با تحریک عواطفی مثل هیجان، ناامیدی، نشاط بی مورد، ترس، خشم و ... عملاً بیمار کند. هنر باید با نقل حقیقت بشر را درمان کند.

پی نوشت: اکنون فروردین 99 است. اعتقاد دارم هیچ چیز قدرت "کلمه" را ندارد. هیچ هنری.


نوشته شده در  شنبه 98/9/23ساعت  5:19 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]