فیلم "ناشناس"، محصول سال 2011 بریتانیا، تصویرگر روایتی متفاوت و البته خیالی از نویسنده ی محبوب این کشور یعنی شکسپیر است. حتماً می دانید که وی از نمادهای تفاخر بریتانیاست. به هر حال فیلم روایت می کند که نام اصلی این نویسنده شکسپیر نبوده و شکسپیر واقعی یک فرد لاابالی بوده که فقط داستان های نویسنده را به اسم خود منتشر کرده.
در فیلم، نویسنده ی واقعی یک فرد ولدالزناست که با بی اطلاعی با کسی که او را به دنیا آورده، به عبارتی مادرش، رابطه ی جنسی دارد و با دختر پدری که او را به دنیا آورده، به عبارتی خواهر ناتنی اش هم با بی اطلاعی ازدواج می کند!!! جالب آن که از هر دو رابطه ی جنسی اش بچه دار هم می شود!!! نمی دانم اسم چنین بچه هایی را دیگر چه می توان گذاشت! و تمام این اتفاقات درون خانواده ی سلطنتی روی می دهد.
داستان خیالی است و قهرمان داستان هم بی اطلاع. ولی به هر حال نظر فیلم ساز این است که افرادی این چنین شوم و منحوس هم در دنیا وجود دارند.
پی نوشت: با کمی کنکاش در مورد فیلم متوجه شدم که فیلم رازآلودتر از آن چیزی است که به نظر می رسید. فیلم اگرچه در مورد بریتانیاست، ولی در واقع محصول مشترک آمریکا و آلمان بوده و کارگردان آلمانی اش هم به شکل بی پرده گِی است (گِی = فردی که به طور مرتب با هم جنس رابطه ی جنسی دارد). فقط می توانم بگویم: دود از کله ی آدم بلند می شود!
به این نتیجه رسیده ام که رئیس جمهور رئیسی هنوز نیامده، برایش نقشه ی شوم رفتن را کشیده اند. فکر می کنم قرار است او را در همان چهار سال اول از صندلی پایین بکشند. و فقط حسن روحانی می داند سقوط از روی صندلی چه قدر بد است!
حاکمان واقعی با حذف زودهنگام رئیسی قصد دارند امیدهای واهی به اصلاحات را هم چنان زنده نگه دارند. هم چنین آن ها علاقه دارند بحث های بی فایده در این رابطه در میان جامعه و نخبگان هم چنان ادامه پیدا کند. به هر حال کیست که نداند که آن ها با وادار کردن افراد به بحث کردن است که تا به حال سرپا مانده اند.
به هر حال از من به آقای رئیسی نصیحت: صندلی ات را سفت بچسب که باد نبرد.
(توضیح: نکاتی که در این جا مورد اشاره قرار می گیرند، نظر شخصی این جانب هستند که با توجه به دانش قرآنی و به ویژه دانش عربی بسیار محدود استنباط شده اند. احتمال اشتباه در آن ها بسیار زیاد است و من ادعایی در مورد صحت آن ها ندارم. از خوانندگان محترم تقاضا دارم قصور احتمالی این جانب را ببخشند و با طرح دیدگاه اشتباهات مرا گوشزد کنند. هم چنین لازم به ذکر است به دلیل تجربه ی پایین در این زمینه ممکن است توضیحات من به خوبی مفهوم نباشند. باز هم از خواننده ی محترم پوزش خواسته و درخواست می کنم با مرور چندین باره ی نظرات من مقصود مرا بهتر درک کند.)
1. سوره ی فلق (113) آیات 1و 2: آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم . قل اعوذ برب الفلق . من شر ما خلق
(ترجمه ی غالب: به نام خدای بخشنده ی مهربان . بگو به پروردگار بامدادان پناه می برم . از شر هر آن چه آفریده)
نظر بنده این است که آیه ی دوم می تواند به صورت: "از شر آن چه خود او آفریده" ترجمه و تفسیر شود. در واقع از نظر این جانب در این آیه با تأکید بر این که خداوند خود خالق همه چیز است (حتی شرور)، به پیامبر و هر خواننده ای اطمینان داده می شود خود او هم بر آن سیطره داشته و قادر به کنترل آن است. به عنوان یک مثال در همین رابطه آیه ی 9 سوره ی مزمل (73) را در نظر بگیرید: رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا. در این آیه به پیامبر اطمینان داده می شود که پروردگار شرق و غرب که جز او خدایی نیست، قادر به پشتیبانی ایشان است.
2. سوره ی تین (95) آیات 7 و 8 (آیات پایانی): آمده است: فما یکذبک بعد بالدین . الیس الله باحکم الحاکمین
(ترجمه ی غالب: با این همه چه چیز باعث می شود تو آیین را تکذیب کنی؟ . آیا خدا بهترین حکم کننده نیست؟)
در سوره ی اول قرآن کریم "دین" به معنی "عقوبت" آمده و من فکر می کنم در این سوره هم بهتر است از همین معنی استفاده شود. معنا ندارد که از پیامبر خواسته شود آیین را تکذیب نکند. ارتباط معنایی با آیات قبل و بعد هم مؤید صحت استفاده از معنای "عقوبت" برای واژه ی "دین" است. در آیات قبل از پاداش و کیفر صحبت شده (اسفل سافلین - اجر غیر ممنون) و در آیه ی بعد هم از حکم کردن بحث شده. من فکر می کنم بهتر است این طور معنی کنیم: با این همه چه چیز تو را نسبت به عقوبت به تکذیب وا می دارد؟ . آیا خدا بهترین حکم کننده نیست؟
3. سوره ی ماعون (107) آیات 1 و 2: آمده است: بسم الله الرحمن الرحیم . ا رایت الذی یکذب بالدین . فذلک الذی یدع الیتیم
(ترجمه ی غالب: به نام خدای بخشنده ی مهربان . آیا آن که را آیین را تکذیب می کند، دیدی؟ . او کسی است که یتیم را از خود می راند) من فکر می کنم بهتر است این گونه ترجمه شود: آیا آن که را عقوبت را تکذیب می کند، دیدی؟ همان که یتیم را از خود می راند.
4. سوره ی نحل (16) آیه ی 71: خواهش می کنم آیه و ترجمه ی آن را خود مطالعه کنید. اما این آیه شباهت عجیبی به ایده ی کمونیسم دارد. در واقع ایده ی کمونیسم شباهت عجیبی به این آیه دارد. در آیه از برتری مالی یک عده بر دیگران بحث شده، رابطه ی ارباب و خدمتکار در آن یادآور رابطه ی کارفرما و کارگر در کمونیسم است و در نهایت از تساوی مالی صحبت شده. از نظر من بعید نیست ایده ی اولیه ی کمونیسم از همین آیه ی قرآنی گرفته شده باشد.
هفت سال پیش، سال 93، در حین برگزاری مسابقات جام جهانی فوتبال در برزیل متوجه شدم تیم فوتبال هلند دوپینگ می کند. نتیجه ی عجیب آن ها برابر اسپانیا به خاطر دوپینگ بود. آن ها پنج گل به اسپانیا زدند. سرم داشت سوت می کشید. از قبل مطمئن شده بودم فساد در فوتبال زیاد است؛ اما اصلاً احتمال نمی دادم دامنه ی فساد تا معتبرترین مسابقات، یعنی جام جهانی هم گسترده باشد.
از سر عصبانیت، به عنوان یک دیدگاه، در وب سایت گل (گل دات کام)، به حقیقت اشاره کردم. و ... واکنش سایر کاربران وب سایت به دیدگاه من حیرت انگیز بود. آن ها با عصبانیتی بیش تر از من دیدگاهم را رد می کردند و حتی بدتر، آن را مسخره می کردند!
همه ی این ها در شرایطی بود که این کاربران خود عامل حکومت بودند و بهتر از هر کسی می دانستند در پس پرده مسائل هولناکی در جریان است. واکنش آن ها، از این منظر، عجیب تر هم به نظر می رسید.
به هر حال آن ها با اطمینانی عجیب به من حمله می کردند. آن چه برای من بدیهی بود، برای آنان غیرممکن می نمود. تو گویی آن ها با وجود آگاهی نسبی از وضعیت دنیا، هم چنان در la la land زندگی می کردند. حتی به ذهن آن ها هم خطور نمی کرد که ممکن است "توطئه" فراتر از آن چیزی باشد که تا آن زمان فکر می کرده اند. آن ها مثل کبک سر خود را در برف فرو برده بودند.
یکی از کاربران خطاب به من نوشته بود: "با این ادعاها خودت را احمق نکن". من به او پاسخ دادم: "کسانی خود را احمق می کنند که گمان می کنند همه چیز اُکِی است".
به هر حال اکنون به این نتیجه رسیده ام که در مسابقه ی مورد بحث، دوپینگ هلند فقط بخش کوچکی از واقعیت بوده. واقعیت از این قرار است که اسپانیا بدون اطلاع هلند عمداً آن مسابقه را به آن ها واگذار کرده!!! و آن چه آن را "باخت عمدی" می نامم، در ورزش یک روتین است!
در شرایط عادلانه باید اسپانیا هلند را با پنج گل شکست می داد. دود از کله ی آدم بلند می شود.
ماجرای انتخاب ابراهیم رئیسی برای ریاست جمهوری یادآور موارد متعدد از رشد و افول در حکومت جمهوری ایران است. در این موارد اغلب فرد از مناصب بسیار پایین به تدریج خود را به بالاترین منصب ممکن می رساند و ناگهان ... مورد غضب واقع می شود و سقوط می کند؛ یک سقوط آزاد! شما ببینید: حسن روحانی اول نماینده ی مجلس است، بعد دبیر شواری عالی امنیت ملی، بعد رئیس جمهور و بعد ... سقوط! احمدی نژاد اول شهردار خوی و ماکوست، بعد شهردار تهران، بعد رئیس جمهور و بعد سقوط! خاتمی هم سرگذشت مشابهی دارد. مقام معظم رهبری از روی منبرهای روضه ی ابوالفضل به این مقام نائل شده. البته هنوز سقوط نکرده ولی با توجه به موارد مشابه می توان حدس زد که دیر یا زود ...! رضاخان پهلوی ابتدا خدمتکار اصطبل بوده، کم کم به شاهی رسیده و ناگهان با اراده ی علیاحضرت سقوط کرده. اوضاع تقریباً همواره به همین منوال بوده.
و ابراهیم رئیسی از سمت های نه چندان مهم در قوه ی قضاییه شروع کرده و کم کم که مهرش در دل علیاحضرت افتاده به ریاست این قوه رسیده و حالا هم قرار است رئیس جمهور شود.
من ضمن تبریک به وی یادآوری می کنم این صندلی ها به کسی وفا نمی کند. و پیش بینی می کنم او هم حداکثر هشت سال بعد به سرنوشت سایرین دچار شده و سقوط کند!