سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یکی دو هفته‌ی پیش برنامه‌ی تلویزیونی "جام جم" از شبکه‌ی یک حاوی بخشی جالب بود. آقای موسوی ِ صمدی، مجری برنامه، با آقای مهدی قلی، یکی از مجریان بنام برنامه‌های سیاسی تلویزیون تماس تلفنی برقرار کرده بود و به قول خودش قصد داشت به یکی از سؤالات بینندگان از زبان آقای مهدی قلی پاسخ دهد. سؤال از این قرار بود که: آقای مهدی قلی، در برنامه‌هایی که شما اجرا می‌کنید، تهیه کننده‌ی برنامه، از طریق گوشی قرار گرفته در گوش شما چه چیزهایی را باهاتان در میان می‌گذارد؟

 همه می‌دانید که این یک سؤال جدی است که همواره بینندگان آن را از خود می‌پرسند. در واقع گوشی گذاشتن توی گوش مجری، درست مثل در گوشی حرف زدن در جمع کار بسیار زشتی است و اکنون در بسیاری کشورهای دموکراتیک منسوخ شده. منتها در ایران هنوز باب است . اما فکر می‌کنید جواب آقای مهدی قلی چه بود؟ ایشان با شنیدن این سؤال از سوی همکارشان، ابتدا کمی در کلام کرشمه کردند و سپس سؤال را بی جهت به خود سؤال کننده تحویل داده، پرسیدند: آقای موسوی ِ صمدی، تهیه کننده‌ی برنامه‌ی خود شما در گوشتان چه می‌گویند؟ این‌جا بود که آقای صمدی هم قدری کرشمه کرده، پاسخ دادند: به من فقط چیزهایی مثل پشت خط تلفنی بودن یک میهمان تذکر داده می‌شود.

 در این لحظه، آقای مهدی قلی با قاطعیتی بی سابقه فرمودند: باور کنید به من هم فقط چیزهایی مثل این گفته می‌شود!

 و در پایان چنین ماجرایی هر دو همکار مجری تلویزیون انتظار داشتند که بیننده‌ی ساده لوح باور کند در گوشی‌های گوش مجریان تلویزیونی چیز به خصوصی گفته نمی‌شود!!!

 من جهت اطلاع کسانی که هنوز خبر ندارند، باید یادآوری کنم که مسئله خیلی بیخ دارتر از گوشی توی گوش مجریان است. در واقع باید به اطلاع برسانم که در برنامه‌های زنده‌ی تلویزیونی، بسیاری از عباراتی که مجری بیان می‌کند، از طریق یک تابلو که به دوربین فیلمبرداری مرتبط وصل است، به شکل نوشته به اطلاع او می‌رسد. به عبارتی عمده حرف‌های مجری از طریق نوشته‌ی مقابل به او دیکته می‌شود. یعنی چیزی مثل برنامه‌ی اخبار تلویزیون که گوینده‌ی خبر اخبار را از روی متن مقابلش می‌خواند.

 در فیلم "شب به خیر و موفق باشید" محصول سال 2005 به تفصیل به این شیوه‌ی کریه رسانه‌ای پرداخته شده. فیلم که تلویزیون دهه‌ی 1950 آمریکا را بررسی می‌کند، بارها دست نوشته‌های تنومند مقابل مجری برنامه را که گفته‌های او را برای روخوانی به اطلاعش می‌رسانند، مورد تأکید قرار می‌دهد.

 این یک شیوه‌ی قدیمی است که در کشورهای پیشرفته، اکنون تا حدی منسوخ شده. ولی شما می‌توانید با قدری آزمون و خطا پی ببرید که در ایران با قوت پیگیری می‌شود.

 بحث بر سر گوشی توی گوش مجری است. باید گفت اساساً مجری به قدر کافی توجیه هست که چه باید بگوید و از چه پرهیز کند. این را از سال‌های نوجوانی به هر عامل حکومتی آموخته‌اند. منتها مطمئن باشید برای جلوگیری از هرگونه اشتباه مطمئناً حرف‌های زیادی از طریق گوشی به گوش مجری محترم می‌رسد.

 به هر حال امروزه دارد چشم و گوش‌ها باز می‌شود و همه دارند پی می‌برند در تلویزیون کاسه‌ای زیر نیم کاسه است و در پس پرده خبرهایی است. و آقای موسوی ِ صمدی جوان بدین طریق سعی می‌کند همه‌ی آن‌چه را مردم دارند حدس می‌زنند، انکار کند. و "انکار" یکی دیگر از سیاست‌های حکومت است. عوامل او همواره با تمام وجود هرگونه اطلاعات برملا شده را انکار می‌کنند.


نوشته شده در  سه شنبه 103/9/6ساعت  1:49 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

هنوز هم باورش برایم سخت است که محمد اصفهانی، خواننده‌ی محبوب، در برهه‌ای، صرفاً به قصد آزار و ناامیدی شنوندگان، صدای خود را که در اصل ناب و تکرار نشدنی بود، تغییر داده باشد. همان‌طور که نخبگان از من شنیده‌اند، مجاب شده‌ام که این موزیسین، پس از چندی از رونق گرفتن آثارش، عامدانه صدایش را تغییر داده و در آثار بعدی با صدایی که از صدای اصلی‌اش زیبایی کم‌تری داشته، به اجرای آهنگ مشغول شده. این به قصد آزار مخاطب و ایجاد احساسات بد در اوست. و اصفهانی با همین یک شرارتی که انجام داده، یک جنایت بزرگ در حق دوستداران موسیقی مرتکب شده. سایر شرارت‌های او جای خود دارد. فکرش را بکنید: انبوهی افراد هوادارش بوده‌اند و کارهایش را پیگیری می‌کرده‌اند؛ ولی او به جای آن‌که سعی کند مدام آثار جذاب‌تری به آن‌ها عرضه کند، با این ترفندهای سیاسی، تلاش داشته آن‌ها را مأیوس کند. و وقتی که فعالان عرصه‌ی فرهنگ، این‌چنین بی‌پروا، دست به خیانت می‌زنند، از دیگران انتظاری نیست.

 صدای سیاست
همان‌طور که می‌دانید سال 1400 بود که بنده ضمن افشای وسعت حکومت و همدستی بزرگانی مثل میر حسین موسوی خامنه و دول شرقی با حاکمان، از چهره‌های برجسته‌ای مثل محمد اصفهانی هم به عنوان همدست یاد کردم. امیدوارم یادتان باشد که برای اثبات وسعت حکومت، بنده مثال‌هایی از سر کار آمدن محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور در نیمه‌ی دهه‌ی 1370 و هم‌چنین اوج گیری موسیقی روز دنیا در ایران به موازات ریاست جمهوری وی ذکر کردم. می‌دانید که محمد اصفهانی را سرخیل خوانندگان پاپ نامیدم، ریاست جمهوری خاتمی را استارت موسیقی پاپ و باز شدن ناگهانی فضای فرهنگ و سیاست عنوان کردم و تقارن این مسائل را غیر طبیعی و نشانگر همدستی جمع گسترده‌ای از مدعیان مبارزه با حکومت دانستم.

 اوایل سال 1402 به طور اتفاقی با نوشته‌ای در وب سایت ایسنا (خبرگزاری دانشجویان) برخورد کردم.

 همان‌طور که می‌دانید یکی دو روز پیش در نوشته‌ای یادآوری کردم که کوچک‌ترین تحرک نخبگان عامل حکومت، حساب شده و به قصد فریب است. مثلاً می‌توانید مطمئن باشید که هیچ فیلم سینمایی در دوازده سیزده سال اخیر تولید نشده مگر این‌که به طور کاملاً غیر مستقیم در طول دقیقه به دقیقه‌اش سعی در ضربه زدن به مبارزه و شخص بنده داشته باشد.

 نوشته‌ی وب سایت ایسنا ظاهراً در پی یادآوری یک موزیک قدیمی به نام "من و تو، درخت و بارون" با صدای خشایار اعتمادی و تجدید خاطرات مخاطبان با آن بود. ایسنا به طور ضمنی، این آهنگ را که به گفته‌ی او در روزهای پایانی سال 1376 برای اولین بار از تلویزیون پخش شده بود، جزو آغازگرهای موسیقی پاپ نامیده بود. ایسنا مدعی بود که آهنگ یادشده، با پخش از تلویزیون، مردم را "غافگیر" کرده. در ادامه ایسنا طبق ادعای خود، به شکل گیری تدریجی موسیقی پاپ از سال‌های ابتدایی دهه‌ی 1370 پرداخته بود و آن را محصول یک روند زمان بر عنوان کرده بود. و پس از آن او لیستی از خوانندگان پاپ نسل اول شامل هفت هشت نفر ارائه کرده بود که نام محمد اصفهانی در آخر لیست آمده بود.

 همان‌طور که گفتم مخاطب این نوشته‌ها، نوشته‌هایی مثل این نوشته‌ی وب سایت ایسنا، ابداً به ذهنش خطور نمی‌کند که نویسنده به طور غیر مستقیم، از طریق این نوشته دارد با ذهن او بازی می‌کند. مخاطب صرفاً فکر می‌کند با نویسنده‌ای احیاناً دلسوز طرف است که دارد اطلاعات ارائه می‌کند و در این زمینه هم امین است.

 اما همان‌طور که احتمالاً اکنون متوجه شده‌اید قصد وب سایت ایسنا از انتشار چنین نوشته‌ای زیر سؤال بردن روایت بنده‌ی حقیر از شکل گیری موسیقی پاپ است.

 و در طی چنین حوادثی مخاطب بی آن‌که خبر داشته باشد به بنده‌ی حقیر کلاً شک می‌کند!

 ماجرای موسیقی پاپ مربوط به 250 سال پیش نیست که بتوان به این راحتی تاریخچه‌اش را جعل کرد؛ مربوط به همین 25 سال پیش است. و متولیدن دهه‌ی ‌1360 و قبل از آن قادر به یادآوری این رویداد هستند. همه می‌دانند که اگرچه ممکن است آهنگ ذکر شده در متن ایسنا، واقعاً در همان تاریخ از تلویزیون پخش شده باشد، اما کسی را غافلگیر نکرده و سر و صدای به خصوصی در جامعه ایجاد نکرده. همه می‌دانند که این آهنگ به کرات از تلویزیون پخش نشده و مثل آهنگ‌های اصفهانی معروف هم نشده و ورد زبان‌ها هم نشده. همه می‌دانند که سر و صداها از سال 1377 شروع شد. در پاییز آن سال تلویزیون به کرات آهنگی با ترجیع بند "یاد تو در دل من طوفان به پا میکنه" با صدای بیژن خاوری پخش می‌کرد که البته نام پاپ به آن داده نمی‌شد و با این وجود تا حدی ورد زبان‌ها شد. و در زمستان همان سال آهنگ "حسرت" از محمد اصفهانی بود که با پخش متعدد از تلویزیون غوغا به پا کرد.

 از طرفی تا قبل از ریاست جمهوری خاتمی ابداً حرفی از موسیقی روز نبود. خوانندگان نهایتاً از یک کیبورد در آثارشان استفاده می‌کردند و به هیچ وجه خبری از مثلاً درامز (طبل، سازی که در ایران به اشتباه به نام "جاز" هم شناخته می‌شود) نبود. همه یادشان هست که به مجرد ورود خاتمی، انبوهی خواننده شروع به تولید اثر در زمینه‌ی پاپ کردند. همه می‌دانند که آن روزها "هر کسی از ننه‌اش قهر می‌کرد"، خواننده‌ی پاپ می‌شد. و این اصلاً عادی نبود و کاملاً هم بی مقدمه بود.

 به هر حال افراد می‌توانند با رجوع به خاطراتشان، حقیقت را درک کنند. مسئله مربوط به 25 سال پیش است. با این وجود به همین راحتی و به شکل کاملاً غیر مستقیم از سوی یک رسانه‌ی حکومتی جعل می‌شود.

 در پایان یادآوری می‌کنم که در چنین مواردی این شنونده است که باید عاقل باشد و به محض این‌که سؤالی در ذهنش شکل گرفت، مداقه و تحقیق کند و از دهن بینی و زودباروی بپرهیزد.


نوشته شده در  سه شنبه 103/9/6ساعت  1:47 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

و کذلک جعلنا فی کل قریة اکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون الا بانفسهم و ما یشعرون

و بدین ترتیب در هر آبادی بزرگ‌ترین تبهکارانش را قرار دادیم تا در آن حیله کنند، و جز به خودشان حیله نمی‌کنند و درک نمی‌کنند

(سوره‌ی انعام – آیه‌ی 123)

هیچ می‌دانید نخبگان عامل حکومت به طرزی حیرت انگیز و غیر قابل تصور "سیاسی" هستند؟ هیچ می‌دانید آن‌ها در تک تک ثانیه‌های عمرشان در حال پیاده سازی سیاست‌های حاکمان هستند؟ هیچ می‌دانید آن‌ها از هیچ مراوده‌ای با سایرین چشم پوشی نمی‌کنند و در هر رو در رو شدن، سعی در اعمال سیاست دارند؟

در واقع آن‌ها به شکل کاملاً غیر مستقیم و با نهایت فریبکاری همواره در حال پیاده کردن یک سری نقشه هستند. تک تک کلماتی که از دهان آن‌ها بیرون می‌آید و تک تک حرکاتی که از اندام آن‌ها سر می‌زند، نه تنها خیر‌خواهانه نیست، نه تنها بی حساب و کتاب نیست، که حتی بی هدف هم نیست و تنها و تنها شرورانه است.

آن‌ها را دست کم نگیرید. با دقت بیش‌تری با آنان برخورد کنید. درخواهید یافت که آنان از هر تک جمله‌ای که بیان می‌کنند، نه تنها قصد پیگیری یک سیاست که گاهی قصد پیگیری چندین سیاست متنوع را دارند.

با یک تیر 5 نشان زدن
می‌توانید رسانه‌ها را مرور کنید. می‌توانید تلویزیون نگاه کنید. می‌توانید وب سایت‌ها را رصد کنید. آن‌ها به شکلی کاملاً غیر مستقیم در حال جهت دادن به افکار مخاطب هستند. همان‌طور که گفتم، و تکرارش خالی از لطف نیست که، آن‌ها هیچ جمله‌ای را بی هدف بیان نمی‌کنند و حتی هیچ تصویری که در رسانه قرار می‌دهند، بی دلیل نیست. و جالب آن‌که گاهی با هر حرکت، آنان توأمان چندین هدف را نشانه می‌گیرند. مثلاً در تلویزیون ایران آنان با یک عبارت از یک سو سعی می‌کنند به "اسرائیل" حمله کنند، از یک سو سعی می‌کنند سیاست حکومت را در زمینه‌ای خاص مورد تبلیغ قرار دهند، از یک سو سعی می‌کنند بنده‌ی ناچیز را مورد هجمه قرار دهند، از یک سو سعی می‌کنند یک واقعیت به سختی اثبات شده را زیر سؤال ببرند، از سویی دیگر سعی می‌کنند ملت را فریب دهند و ... .

و توجه کنید که آن‌ها هیچ به روی خود نمی‌آورند که در حال یک عملیات روانی هستند. آن‌ها وانمود می‌کنند در بدترین حالت در حال خدمت به مردم هستند!

آن‌ها خیلی خیلی غیر مستقیم عمل می‌کنند و در مورد روش خود، بسیار خود را باهوش فرض می‌کنند. و تدبیر آن‌ها در اکثر موارد هم به وضوح تشخیص داده نمی‌شود؛ چرا که اصلاً کسی به مخیله‌اش هم نمی‌رسد که با چنین افراد دودوزه باز و پفیوزی طرف باشد.

بله، مخاطب فکر می‌کند با افرادی طرف است که فقط سعی در خدمت به او دارند. و آن‌ها در لفافه‌ی خدمت به مخاطب مدام در حال تغییر ذهنیت او هستند.

بگذریم ... بالأخره ثابت شد که ائتلاف به رهبری آلمان هم در پهنه‌ی سیاست یک بازی دیگر از سوی حکومت بوده. اما هنوز به نظر می‌رسد برخی نیروهای این ائتلاف به مبارزه به روش خاص خود ادامه می‌دهند. این ادامه‌ی مبارزه در این برهه، دور از انتظار نیست؛ نیروهای روسیه، به ویژه رسانه‌های آن هم تا مدتی پس از افشای خیانت پیشگی حاکمانشان به مبارزه ادامه می‌دادند. این طبیعی است. منتها سؤال این است که این روش‌ها تا چه حد کارایی دارد.

همین هفته‌ی پیش بود که یک فوتبالیست ژاپنی به سرعت غیر طبیعی تیم فوتبال چین تحت هدایت برانکو اشاره کرد. منظور او دوپینگ بود؛ اما باید توجه داشت که چنین روش‌هایی برای بیان حقایق، در میان هجمه‌ی رسانه‌ای حکومت، گم است. فریب را نمی‌توان با فریب جواب داد. من فکر می‌کنم باید به شکل مستقیم‌تر پته‌ی حکومت را روی آب ریخت.

یکی از نتایج این تاکتیک به خصوص ژاپنی‌ها، همین امروز در فوتبال ایران از این قرار بوده که ظاهراً یک دروازه بان 21 ساله، با رکورد شکنی موفق به دفع 5 ضربه‌ی پنالتی در یک بازی شده (به عبارتی ایرانی‌ها از این طریق آشکارا به دوپینگ اعتراف کرده‌اند)؛ و این بدین معنی است که تاکتیک ژاپنی‌ها در مورد ایرانی‌های گستاخ، کم‌ترین اثری نداشته. نمی‌دانم در مورد چینی‌ها چه قدر مؤثر بوده.

به هر حال من مبارزه‌ی غیر مستقیم را نمی‌پسندم.

آن‌ها صورت ندارند
طی سال‌های درگیر شدن بنده در مبارزه و همین‌طور آگاهی روزافزون نخبگان، شاهد بوده‌ام که برخی افراد چندین بار از این رو به آن رو شده‌اند و چندین بار رنگ عوض کرده و به دوست یا دشمن بدل شده‌اند. ظاهراً در سیاست به این اتفاق نام استحاله می‌دهند. به عنوان مثل، آقای کوروش علیانی، مجری تلویزیونی فعلی برنامه‌ی "وضعیت جنگی" در شبکه‌ی 4، سال‌ها پیش به عنوان یک عامل حکومت به برنامه‌ی آقای دیانی، روحانی جوان مجری برنامه‌ی "سوره" که در نهایت با ابتلا به سرطان درگذشت، دعوت می‌شد. عملیات طوفان الأقصی که پیش آمد، آقای علیانی دوباره در تلویزیون آفتابی شد و این‌بار وجهه‌ی یک مبارز را به خود گرفت. تا این‌که از چند هفته پیش همین آقا دوباره شروع کرده به توطئه چینی و حالت یک عامل حکومت را از خود بروز می‌دهد.

و جالب آن‌که چنین افرادی هرگز شرمنده نمی‌شوند.

انهم یکیدون کیدا
و اکید کیدا
فمهل الکافرین امهلهم رویدا

آن‌ها به شدت حیله می‌ورزند
و به شدت حیله می‌ورزم
پس به کافران مهلت بده؛ به آنان، اندکی، فرصت بده

(آیات پایانی سوره‌ی طارق)


نوشته شده در  یکشنبه 103/9/4ساعت  11:7 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

افسانه‌ی "حسین فهمیده" در نوشته‌ی پیشین به سمع و نظر همه رسید. همه دیدند چه چاخان بزرگی از سوی حکومت سر هم شده. و این فقط جزء ناچیزی از آن چاخان‌هایی است که هر روزه تحویل خلق می‌شود.

به هر حال در سال‌های اخیر چشم و گوش مردم بازتر شده و مثل گذشته به سادگی فریب نمی‌خورند. و جای تعجب نیست که داستان حسین فهمیده هم با تردیدهایی مواجه شود. و درست در این شرایط است که "معاندان نظام" روایتی تازه از شهادت حسین فهمیده ارائه می‌دهند. آن‌ها این "احتمال" را مطرح می‌کنند که عملیات استشهادی در کار نبوده و محمد حسین فهمیده به شکل طبیعی کشته شده.

و به این ترتیب آن‌ها سعی می‌کنند مخاطبان را از تردید در کل ماجرا بر حذر دارند. و به نوعی بخش اعظم داستان را تأیید کنند.

اجازه بدهید برای لحظاتی اصل افسانه را کنار بگذاریم و فقط به این تلاش تازه‌ی حکومت برای واقعی جلوه دادن داستان توجه کنیم. هم‌چنین بیایید برای لحظاتی فرض کنیم در تمام طول تاریخ بشر فقط و فقط همین یک شیطنت رخ داده است. فرض کنیم در تمام دوران حیات فقط یک مفسده روی داده و آن هم عبارت بوده از طبیعی جلوه دادن افسانه‌ی حسین فهمیده. و بیایید سؤال کنیم: به راستی کسانی را که فقط چنین شرارتی را مرتکب شده‌اند، چه می‌شود نامید؟

جالب است بدانید که ظاهراً "خواهر" حسین فهمیده، در پاسخ به روایت منتقدان از شهادت او، جانب حکومت را گرفته و یک بار دیگر روایت رسمی را در مورد شهادت او مورد تأیید قرار داده!


نوشته شده در  شنبه 103/8/26ساعت  1:40 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

محمد حسین فهمیده یکی از کم سن و سال‌ترین شهدای نظامی دوران دفاع مقدس است. او زاده‌ی 1346 قم است؛ ولی موقع اعزام به مناطق عملیاتی، همراه با خانواده ساکن کرج بود.

محمد حسین مبارزات سیاسی را از همان اوان کودکی آغاز کرد. او در حالی که 11 سال بیش‌تر نداشت، در راهپیمایی‌های زمان پیرزوی انقلاب شرکتی فعال داشت و به کار پخش اعلامیه‌های امام راحل هم مبادرت می‌ورزید.

31 شهریور 1359، محمد حسین 13 ساله با اطلاع از حمله‌ی نظامی رژیم بعث به خاک مقدس ایران بسیار متأثر شد. فردای آن روز، یک مهر بود و او قاعدتاً باید به مدرسه می‌رفت؛ منتها خبر حمله‌ی عراق دل و دماغ مدرسه رفتن را از او گرفته بود. به هر حال با اصرار خانواده چند روزی به مدرسه رفت؛ ولی دلش در مناطق عملیاتی جنوب بود. ساعاتی هم که در مدرسه نبود، توی خانه بند نمی‌شد، یک جا بند نمی‌شد و مدام در مساجد و تکایا حاضر بود تا برای رزمندگان دعا کند و از طرفی با سایر برادران در خصوص جنگ رایزنی کند.

بالأخره حسین تصمیم خود را گرفت. هنوز یکی دو هفته از شروع جنگ نمی‌گذشت. اما مگر می‌شد حسین در جنگ شرکت نداشته باشد؟ او باید به هر ترتیب به جنوب می‌رفت. او راهی شد. دم در حیاط منزل، مادرش برای آخرین بار تلاش کرد این غنچه‌ی نوشکفته را باز دارد. او با بغض به حسین گفت: "پسرم، نرو ...".

[سعی کنید این قسمت از داستان را با آهنگ پس زمینه‌ی هندی در ذهن مجسم کنید]

محمد حسین برگشت و جواب داد: "نمی‌شود مادر، باید بروم. پای ناموس در میان است".

مشغله‌ی مبارزه به محمد حسین اجازه نمی‌داد مطالعات فلسفی زیادی داشته باشد؛ منتها او گاهی عمیق و فلسفی حرف می‌زد. مثل همین‌جا که گفت: "پای ناموس در میان است".

حسین به جنوب رسید. فضای جنگ او را بیش از پیش منقلب کرد. خرابی و بمباران اندک آرامش را هم از او سلب کرد. چند روز زندگی در میان رزمنده‌ها و مشاهده‌ی خلوص و صفای آن‌ها هم انگیزه‌ی شهادت را در حسین دو چندان کرد.

حسین رأساً یک تصمیم بزرگ گرفت. به خود گفت: گیرم صدام دو هزار تانک مجهز داشته باشد. ولی حتی اگر یکی از آن‌ها را هم منهدم کنم، برای شروع بد نیست. بله، باید یک تانک را بزنم. باید به امام و انقلاب خدمت کنم.

او تا حدی با مسائل نظامی آشنایی داشت. خوب می‌دانست که با یک نارنجک نمی‌شود یک تانک به آن بزرگی را منفجر کرد. شب قبل از حادثه، او هفت هشت نارنجک از پادگان جنوب کش رفت.

بالأخره روز واقعه فرا رسید. این یک عملیات انفرادی بود. هیچ کس از آن خبر نداشت. ولی به هر حال محمد حسین آن‌قدر بالغ بود که بتواند برای آن تصمیم بگیرد و از عهده‌ی آن هم بر بیاید. حسین خود را به خط مقدم رساند. نارنجک‌ها داخل کوله پشتی‌اش بودند. سعی کنید مجسم کنید: یک کودک 13 ساله، تعدادی نارنجک، یک تانک. اصلاً می‌دانید 13 سالگی یعنی چه؟ کمی به اطراف نگاه کنید. 13 ساله‌ها خیلی جوانند. یا اصلاً می‌دانید نارنجک یعنی چه؟ و یا اصلاً می‌توانید تصور کنید تانک چیست؟

محمد حسین همه‌ی این چیزهای جدی را درک می‌کرد. او خود را به تانکی رساند و پس از ادای شهادتین، نارنجک‌ها را به کمرش بست و زیر تانک رفت ... .

خبر کوتاه و تکان دهنده بود. یک نوجوان دست به عملیات استشهادی زده. امام بلافاصله او را رهبر نامید. بله، هنوز 40 روز از حمله‌ی عراق نگذشته بود که محمد حسین فهمیده، با این عملیات متهورانه، "در باغ شهادت" را برای یک جنگ طولانی 8 ساله به روی هزاران هزار جوان ایرانی گشود. بله، او به تنهایی سرآغاز شهادت انبوهی ایرانی شد.

برای این رهبر خردسال قبری در بهشت زهرا در نظر گرفته‌اند که احتمالاً امروزه میعادگاه عاشقان و دلدادگان امامت و ولایت است.

قصه‌ی ما به سر رسید، کلاغه به خونه‌ش نرسید. بالا رفتیم ماست بود، پایین اومد دوغ بود، هر چی گفتیم دروغ بود.

پی نوشت: برخی دشمنان کوردل انقلاب در سال‌های اخیر قصد داشته‌اند ماجرای شهادت حسین فهمیده را زیر سؤال ببرند. آن‌ها اعتقاد دارند وی به طرز طبیعی و نه در یک عملیات شهادت طلبانه به شهادت رسیده است. این نادان‌ها با چنین ادعاهایی از یک طرف اصل وجود خارجی داشتن حسین فهمیده را تأیید می‌کنند و از طرفی شهادت او را مورد تأکید قرار می‌دهند.


نوشته شده در  شنبه 103/8/26ساعت  1:21 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

   1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
انکار واقعیت
تغییر صدا
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
[عناوین آرشیوشده]