سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این متن را در شرایطی می‌نویسم که قادر به یافتن هیچ توضیحی برای اتفاقاتی که در یک مسابقه‌ی فوتبال در حال پخش زنده در جریان است نیستم.

فکر می‌کنم قبلاً در همین وبلاگ اشاره کرده‌ام که به امامت اعتقاد ندارم. به هر حال در متون مذهبی گویا از قول امام اول آمده که: "حکومت را به زنان و کودکان نسپارید؛ چرا که عقلشان ناقص است".

این حدیث را از دکتر عبدالکریم سروش شنیده‌ام. گویا وی در اول انقلاب بحث جامعی در مورد این حدیث به راه انداخته.

به هر حال با هر طرز فکری که به این دیدگاه نگاه کنیم، یک چیز مسلم است و آن هم این‌که حکومت را نباید به افراد بی‌عقل سپرد.


نوشته شده در  شنبه 102/4/31ساعت  12:18 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

پیش از شروع بحث از تمام مداحان و مرثیه‌سرایانی که در طول تاریخ به اشتباه و از سر ناآگاهی سعی در به گریه انداختن مردم می‌کرده‌اند، با تمام وجود پوزش می‌خواهم. ابداً قصد توهین به این بزرگواران را ندارم و از حسن نیت آنان مطلعم.

اما بحث ... . همین دقایقی پیش به برنامه‌ی تلویزیونی اخیر استاد حسن رحیم پور، متفکر جمهوری ایران، حساس شده و آن را از طریق اینترنت تماشا کردم. و ... دهان استاد بیش از هر زمان دیگری به چاه مستراح شبیه بود و ایشان 30 دقیقه‌ی تمام لجن پراکنی کردند.

از طرفی از قبل شنیده بودم که این استاد 90 درصد حرف‌هایش یک گرته برداری صرف و جاهلانه از اندیشه‌های مرحوم شریعتی است. با تماشای این برنامه‌ی ایشان در این خصوص هم مطمئن شدم. استاد حتی وقتی نام "ابوالعلای معری" را می‌برد، دقیقاً همان روایتی از وی را شاهد می‌آورد که شریعتی شاهد آورده. بقیه‌ی مطالب که جای خود دارد. مثلاً می‌توانید حدس بزنید که وقتی از زیارت "وارث" بحث می‌کنند، کدام عبارتش را مورد تأکید قرار می‌دهند: بله، همان عبارتی که قبلاً شریعتی گفته بود.

درست مثل سعدی بی‌شرف که هیچ ابایی از تقلید از حافظ بزرگ ندارد و در تاریخ، خود را حتی از نظر عصر مقدم بر او جا می‌زند، استاد هم بی محابا از شریعتی تقلید می‌کند.

تقلید یکی از ویژگی‌های مهم مبتلایان به شخصیت نمایشی است. آنان به سرعت تحت تأثیر ابتکارات ناب دیگران قرار می‌گیرند (ویژگی تأثیرپذیری مبتلایان) و بی بروبرگرد آن ایده‌ها را به اسم خود مورد تکرار قرار می‌دهند. به این ترتیب از نظر روانی به خود می‌قبولانند که چیزی کم‌تر از آن دیگری ندارند.

یکی دیگر از ویژگی‌های مبتلایان به این شخصیت که اتفاقاً دلیل "لجن پراکنی" امروز استاد هم به آن بر می‌گردد، ایراد گرفتن از دیگری است. این هم ناشی از تأثیرپذیری است. به این معنا که هر گاه کمالی در دیگری می‌بینند، سعی می‌کنند نقصی در او جستجو کرده و بحث را به نقص اختصاص داده، کمال را در نظر بیمار خود خنثی نموده و دیگران را هم در این باره مجاب کنند.

یک مثال می‌زنم: آرایشگری که که به او مراجعه می‌کنم و روحیاتی شبیه به این استاد دارد، روزی تحت تأثیر لباسی که من پوشیده بودم، قرار گرفته بود. قادر هستم از روحیات او این واقعیت را درک کنم. و بلافاصله در حین اصلاح به حالت نق زدن از چربی موی من ایراد گرفت. این در حالی است که میزان چربی موی من کاملاً طبیعی است. به عبارتی بی انصاف یک ایراد جدی و واقعی را هم برجسته نکرده بود.

بگذریم ... این برخی ویژگی‌های استاد یاد شده است. کلیت بحث امروز ایشان که در واقع به منظور ایراد گرفتن از دیگران شکل گرفته بود، بر مبنای توضیح مقوله‌ی "اشک" و گریه استوار بود. البته در این مورد دیگر استاد جرئت نمی‌کردند از شریعتی تقلید کنند؛ بلکه از عرف حاکم بر جامعه تقلید کرده و گریه را می‌ستودند.

اما گریه همواره یک استراتژی مهم تمام حاکمان برای کنترل جوامع بوده. و در جامعه‌ی کنترل ناپذیر ایران بروز آن به مراتب بیش‌تر بوده.

حاکمان هر جا در بحث کم می‌آورند، سعی می‌کنند با گریه دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. به عنوان مثال باز هم برد 7 بر 1 تیم فوتبال آلمان برابر برزیل را که خیلی، به خصوص این اواخر، از آن بحث کرده‌ام، یادآوری می‌کنم. برزیل به طرز بی‌سابقه‌ای باخت. و فکر می‌کنید در آن شرایط عجیب و غریب و بی‌سابقه آن‌ها چه کردند؛ در حالی که یک فاجعه‌ی بی مانند را از سر می‌گذراندند؟ بله، آن‌ها گریه کردند.

یک کارشناس فوتبال در مورد آن جام جهانی گفته بود: برزیلی‌ها عجیب بودند. مدام در طول بازی‌ها گریه می‌کردند. می‌بردند، گریه می‌کردند، می‌باختند، گریه می‌کردند.

ایراد از برزیل نیست. ایراد از کل حکومت است. می‌دانید وقتی آنان به آن شیوه می بازند، روان‌شناسان حکومت که مسئول تعدیل اوضاع هستند، چه چیزی را در گوش یکدیگر پچ پچ می‌کنند؟ چیزی شبیه این: "به بازیکنان بگویید گریه کنند. گریه همیشه جواب می‌دهد. حتی در بدترین شرایط"! و به این ترتیب این آبروریزی هم تا حدی از بارش کاسته می‌شود.

چند ماه پیش مراسم اسکار سال را از اینترنت دانلود کرده و تماشا نمودم. پیش از تماشا فرض را بر این گرفتم که بالأخره بعد از مدت‌ها تماشای تلویزیون جمهوری ایران، قرار است یک برنامه‌ی تلویزیونی سطح بالا و سنگین تماشا کنم و چه بسا یکی از سطح بالاترین‌ها. چشمتان روز بد نبیند؛ تنها چیزی که در برنامه موج می‌زد، گریه بود و گریه. به این معنی که برنامه که شامل اهدای جوایز به هنرمندان می‌شد، یک سر مملو از گریه بود. به این معنی که هر هنرمندی که اسمش خوانده می‌شد، با هیجانی عجیب روی سن آمده و بلافاصله می‌زد زیر گریه و مدت مدیدی حسابی گریه می‌کرد. یک دل سیر گریه می‌کرد. و باور کنید نود درصد هنرمندان همین وضع را داشتند. تا جایی که یادم هست، فقط هنرمندان هندی بودند که گریه نکردند؛ و البته هنرمندان جمهوری آلمان. که این هم خود معلول سیاستی دیگر است. این هم از بهترین برنامه‌ی تلویزیونی جهان!

به هر حال یکی نبود به این هنرمندان بی‌شرف بگوید گیرم که جایزه‌ی سال اسکار مهم‌ترین اتفاق برای نوع بشر باشد، که تنها در این صورت آن همه ابراز احساسات توجیه پیدا می‌کند، ولی مگر شما حداقل از چند روز پیش اطلاع پیدا نکرده بودید که قرار است در مراسم چه اتفاقی بیفتد و چه کسانی قرار است به عنوان برنده جایزه بگیرند؟! امروزه هر کودک دبستانی هم می‌داند که چنین برنامه‌هایی، درست مثل برنامه‌ی خندوانه و استندآپ کمدی‌هایش که از قبل برنامه‌ریزی شده بود، پیشاپیش مورد مهندسی قرار گرفته‌اند.

از برنامه‌های تلویزیونی سطح بالا صحبت شد. همان برنامه‌هایی که ما مردم ایران، از نظر من در نتیجه‌ی یک توفیق اجباری، از تماشایشان محرومیم. و اصلاً به این دلیل محرومیم که آن‌ها برایمان اهمیت پیدا کنند و پدید آورندگانش را ستایش کنیم و این سیاست مقامات جمهوری ایران است که "بیگانگان" را در نظر مردم نجیب ایران مهم جلوه دهند. به هر حال باز هم در همین چند ماه پیش یک برنامه‌ی تلویزیونی ورزشی از تلویزیونی مطرح در بریتانیا را به صورت دانلود از اینترنت تماشا کردم. برنامه مربوط به فینال جام جهانی فوتبال 1966 بود و یکی از بازیکنان انگلستان در آن مسابقه به نام سِر (!) جف هرست دعوت شده بود. ما که از حرف‌هایشان چیزی نمی‌فهمیدیم. اما رنگ و لعاب برنامه حسابی جلب توجه می‌کرد. تا به جایی رسیدیم که سِر جف (!) خاطره‌ای از رختکن تیمشان در آن مسابقه تعریف کرد و در نتیجه به طور مشهود بغض کرده و چشمانش هم پر اشک شد. یا للعجب! 50 سال تمام از آن روز می‌گذشت! نمی‌دانم کودکان دبستانی این شوها را باور می‌کنند؟ اما به هر حال این شوها دنیایی را به کنترل درآورده‌اند. و جف هرست البته بابت احساساتی شدنش از مجری عذرخواهی کرد و مجری هم ابراز اطمینان کرد که از احساساتی شدن او خبر دارد!

در ایران ... به مثالی از خود استاد رحیم پور اکتفا می‌کنم. خود در خواهید یافت فاجعه تا چه حد عمیق است. در سالیان بسیار دور ایشان در خصوص گریه بر سید الشهدا، حدیثی از امام صادق را نقل می کردند. حدیث از این قرار بود که گریه خیلی خوب است و شیعیان باید تا می‌توانند گریه کنند. اگر گریه‌شان نیامد، به زحمت گریه کنند. و اگر باز هم گریه‌شان نیامد، دستشان را طوری مقابل صورتشان بگیرند، که دیگران فکر کنند دارند گریه می‌کنند!!!

به من بابت این نقل قول خواهید خندید؛ اما باور کنید حدیث امام صادق است و یک استاد هم آن را نقل کرده.

همه‌ی این‌ها در شرایطی است که عقل سلیم حکم می‌کند، آدمی تا حد ممکن از بروز احساساتش در جمع خودداری کند.


نوشته شده در  جمعه 102/4/30ساعت  6:42 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

هرگز شجاعتی را که یوآخیم لو، سرمربی وقت تیم ملی فوتبال آلمان، در برد 7 بر 1 برابر برزیل به خرج داد، فراموش نمی‌کنم. با این وجود انتقادهایی هم نسبت به او دارم که در این‌جا لیست می‌کنم:

1. او بیش از حد تیمی بازی می‌کرد؛ چرا که از بازیکنان نه چندان با کیفیتی استفاده می‌کرد. بازیکنانی مثل خدیرا و ... . فوتبال در تیم او تا حدی کامپیوتری شده بود. از نظر من به‌کارگیری بازیکنان مستعد آلمانی بهتر بود.

2. دوستان او هنوز شجاعت به خرج نداده‌اند و پاسگاری‌های مزخرف و خنده‌دار کنار دروازه را که اکنون تیم ملی افغانستان هم به آن مبادرت می‌کند، منسوخ نکرده‌اند (در بازی جمهوری ایران و افغانستان که اخیراً برگزار شد، با تعجب شاهد استفاده از این "تاکتیک" از سوی افغانستان هم بودم!).

3. من هنوز مجاب نشده‌ام. هنوز دوستان او به این بد ایتالیایی‌ها (wops) حالی نکرده‌اند که یک من ماست چه قدر کره دارد.


نوشته شده در  دوشنبه 102/4/19ساعت  5:4 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

مقام معظم رهبری سخنرانی امروزشان در خصوص قوه‌ی قضاییه را خیلی جدی شروع کردند. ایشان درست مثل یک حاکم، اخم و تخم داشتند. صحبتشان هم جدی بود. شاید برای اولین بار در تاریخ جمهوری، ایشان از فساد در قوه‌ی قضاییه سخن گفتند؛ که البته با وجود اهمیت، وب سایت بی بی سی فارسی آن را منعکس نکرده بود.

به هر حال رهبر معظم انقلاب رفته رفته در طی سخنرانی ملایم‌تر شدند و لبخند هم بر صورت مبارکشان متجلی شد. تا آن‌جا که در پایان صحبت‌ها ایشان خاطره‌ای خنده‌دار از مرحوم آیت ا... موسوی اردبیلی تعریف کردند که خنده‌ی حضار را هم به دنبال داشت. به عبارتی سخنرانی جدی و اخم آلود ایشان با خنده پایان یافت.

اما خاطره‌ی وی از موسوی اردبیلی عبارت بود از گلایه‌ی آن مرحوم از رسانه‌ها که چرا به اخبار قوه‌‌ی قضاییه اهمیت نداده و مثلاً آن اخبار را بعد از خبر مربوط به کیفیت راه‌های شهرستان "جیرفت" اعلام می‌کنند!

معظم له بالأخره قصد داشتند دغدغه‌ی شخصی را در خصوص اهمیت ندادن به دستگاه قضا به این نحو پررنگ کنند. اما به هر حال به طور تلویحی اهمیت "جیرفت" را کم نشان دادند.

به عنوان یک شهروند از ایشان انتظار دارم در چنین مواقعی یادی هم از شهر محل تولد خود یعنی شبستر بکنند.

زمانی یکی از شعرا به نام سیمین بهبهانی به احمدی نژاد که از بزغاله صحبت کرده بود، توصیه کرد:

چو از بزغاله کردی یاد، ای کاش – سلامی هم به میمون می‌رساندی

یادآوری می‌کنم که امروز مصادف با 42مین سالگرد مصدومیت دست راست مقام معظم رهبری بوده.

پی‌نوشت: روش سخنرانی معظم له را در نظر بگیرید: اخم، جدیت، ملایمت و ... خنده. ناگفته پیداست که این یک عملیات روانی است.

 


نوشته شده در  سه شنبه 102/4/6ساعت  4:29 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

در کتاب "تاریخ جنون"، نوشته‌ی میشل فوکو، اندیشمند فرانسوی، خوانده‌ام که از قول فردی دیگر نقل شده بود: "دیوانگی بشر آن‌چنان ضروری است که دیوانه نبودن خود شکل دیگری از دیوانگی است."

شاید تجربه کرده باشید که در عادی‌ترین روابط بین انسانی هم این گزاره تا حد زیادی صدق می‌کند. افراد، هر یک خود را عقل کل می‌دانند و کل دیگران را غیر منطقی، و یا با صراحت بیش‌تر، دیوانه قلمداد می‌کنند. استفاده از واژه‌هایی مثل "خل" و مشتقات آن، به مجرد این‌که از یکی از اطرافیان اشتباهی سر می‌زند، نمود دیگر این دیدگاه است.

اما در عالم سیاست دیوانگی و جنون ابزاری بسیار کاربردی‌تر برای حذف هر دیدگاه مخالف دیدگاه حاکم است.

اجازه بدهید ابتدا یادآور شوم که حکومت، چه حکومت جهانی که مقر آن در بریتانیاست و چه خرده حکومت‌های مزدور آن من‌جمله جمهوری ایران، اساساً مخالف طرح دیدگاه‌های خارج از چارچوب تعیین شده، و به عبارتی هر دیگاه تازه و بکر هستند. آن‌ها تا جایی بر دیدگاه‌های سنتی تأکید می‌کنند که حتی دیدگاه تازه‌ای که حکومتشان را تقویت می‌کند را هم برنمی‌تابند. این در حاکمیت یک اصل است که نباید اجازه داد بر خلاف جمع‌بندی‌های دیکته شده از سوی حکومت حرف زد.

در این بین عمده‌ی نظریه پردازان با آگاهی از این حساسیت حاکمان رو به خود سانسوری آورده و در طی اعصار صرفاً به طور مداوم همان حرف‌های قدیمی را تکرار می‌کنند. البته با قدری ابتکار و ذوق و سلیقه در به‌روز کردن آن حرف‌ها. اگر آن‌چه از تریبون‌ها منتشر می‌شود را دنبال کنید درمی‌یابید که در هر جامعه به فراخور آموزه‌های پیشینیان، صرفاً به اندازه‌ی یک برگه‌ی A4 حرف برای گفتن وجود دارد.

به هر حال حاکمان حرف نو را برنمی‌تابند. این برای حکومتشان خطرناک است.

اگر هم در این بین کسی شجاعت به خرج داد و سعی کرد از نگفته‌ها سخن بگوید، با تمام توان او را مورد هجمه قرار داده و بی اعتبار می‌کنند.

یکی از انواع این هجمه‌ها که از گذشته‌ی دور مرسوم بوده، "تکفیر" یا کافر خواندن گوینده است. به این معنی که تا صدای کسی بلند شود، او را به کفر متهم می‌کنند. و همان‌طور که می‌دانید حاکمان مثل خیلی چیزهای دیگر، دین را هم مصادره کرده و مورد سوءاستفاده قرار داده‌اند. به عبارتی خودشان به طور خود خوانده "دین" هستند و هر کس بر خلاف نظر آن‌ها حرف بزند، لاجرم "کافر" خواهد بود!

به هر حال در غرب امروز دین اهمیت خود را تا حد زیادی از دست داده و در نتیجه تکفیر هم از رونق افتاده. اما یکی دیگر از روش‌های حکومت در مواجهه با منتقدین که حتی مؤثرتر و پرکاربردتر هم هست، استفاده از واژه‌ی "دیوانه" برای آنان است. حکومت، بی‌پروا، برای بی‌اعتبار کردن مخالفان از این ترفند سود برده و می‌برد. البته واضح است که مثلاً رئیس حکومت به مخالفش نمی‌گوید: دیوانه؛ ولی رسانه‌های حکومت طوری در مورد دیدگاه‌های تازه جبهه می‌گیرند که مخاطب مجاب می‌شود از نظر آنان منتقدین مشکل روانی دارند!

یادم می‌آید زمانی که در بحبوحه‌ی اتفاقات سال 88 ایران مهدی کروبی از تجاوز جنسی به زندانیان سخن گفته بود، یکی از روزنامه‌های وابسته به سپاه پاسداران انقلاب حتی از مصاحبه با "روانشناس" او و تأکید روان‌شناس بر مشکل روانی جدی کروبی سخن گفته بود!!!

در عمل افراد کمی هستند که حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشند. اما در همین موارد نادر تمام تمرکز سیاستمداران حول محور "دیوانه" جلوه دادن آن‌ها است. این یک ابزار اساسی است که مخاطب را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. البته حکومت از قبل دیوانگی را خود تعریف کرده، خود تقبیح کرده و خود در جایگاه قضاوت در این مورد نشسته است.

اما دیوانگی در روان‌پزشکی عبارت از بیماری توهم، یا چند شخصیتی، یا روان‌گسیختگی و اسکیزوفرنی است. منتها اگر فردی به یک روان‌پزشک دوره دیده در سیستم حاکم، هر روان‌پزشکی و در هر جای دنیا، مراجعه کند و اعلام کند که تحت تعقیب حکومت است و یا مثلاً افکارش شنود می‌شود، بی بروبرگرد دیوانه نام می‌گیرد.

توجه کنید که این فرد از مسائل غیر ممکن حرف نزده. فقط از مسائلی حرف زده که برای روان‌پزشک با توجه به اطلاعات محدودی که از زندگی او دارد، عجیب است. مثلاً می‌توان مطمئن بود که هیچ روان‌پزشکی در دنیا هنوز خبر ندارد که حکومت ابزارهایی برای شنود افکار دارد و یا حکومت به طرزی غیر عادی و نه آن‌گونه که تبلیغ می‌کند، مخالفانش را تحت تعقیب قرار می‌دهد.

و با این اطلاعات ناکافی، روان‌پزشک بدون تحقیق بیش‌تر مراجعه کننده را دیوانه می‌خواند. او همه‌ی احتمالات را از قبل رد می‌کند؛ احتمال این‌که فرد واقعیت را بگوید، احتمال این‌که فرد دچار یک خطای برداشت و سوء تفاهم معمولی شده باشد، احتمال این‌که فرد فقط به دلیلی، مثلاً به دلیل شیاد بودن و در میان بودن سود شخصی، صرفاً دروغ گفته باشد، احتمال این‌که مثلاً فرد تحت تأثیر مصرف الکل یا امثالهم باشد و هزار و یک احتمال دیگر ... او همه را رد می‌کند. در دنیای نیازمند به بحث دیوانگی، در موارد ناشناخته، تنها احتمال دیوانگی است.

این در حالی است که حتی اگر چیزی به نام دیوانگی وجود داشته باشد، حاکمان و عواملشان بیش از همه برازنده‌ی چنین عنوانی هستند. در فیلم مهم "جزیره‌ی شاتر" محصول آمریکا، جایی یک زن روان‌پزشک به پلیس مسئول تحقیق می‌گوید که در آن جزیره که نمادی از سیستم حاکم است، افراد را به یک مشت شبح تبدیل می‌کنند؛ اشباحی که کارهایی می‌کنند که مرد عاقل، مرد عاقل نمی‌کند.

توجه داشته باشید که اگر یک هزارم از آن‌چه را هر عامل حکومت در روز انجام می‌دهد، برای یک فرد عادی تعریف کنید، دود از کله‌اش بیرون می‌آید!

 


نوشته شده در  دوشنبه 102/3/22ساعت  12:3 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
املای درست
Here
ملا محمد
وارد آتش شوید
اقدام پاکستان
[عناوین آرشیوشده]