بسم الله الرحمن الرحیم . أ لم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل . أ لم یجعل کیدهم فی تضلیل . و ارسل علیم طیرا ابابیل . ترمیهم بحجارة من سجیل . فجعلهم کعصف مأکول
ساعتی از تحویل سال پر آشوب 1403 و فرا رسیدن سال نو، سال 1404 میگذرد. از هر جهت که به گذشته نگاه کنیم، مملو از سرافکندگی برای دشمن بوده. منتها این دشمن سرسخت و قدرتمند کوتاه نیامده، تسلیم نشده و به نظر میرسد از رو هم نرفته.
عملیات تحویل سال در رسانههای حکومت آکنده از رجزخوانی غیر مستقیم توسط انواع و اقسام بوزینههای وی بود. قطعاً یک ناظر ناآگاه قادر نخواهد بود چنین شیطنتی را که دست کم از ماهها پیش برای آن برنامه ریزی شده بود، درک کند. اما به هر حال بنده با توجه به تجربیاتم پی به کنه قضایا بردم.
اجازه بدهید سر راست با شخص بیمار آقای ولادیمیر پوتین، رئیس موهوم این حکومت خیال پرداز صحبت کنم. نامههای من هم مثل نامههای دونالد ترامپ، قاطر زحمت کش آقای پوتین که به مقام معظم رهبری نامه نوشتهاند، دستنوشته نیستند و با واسطه و پس از طی مراحل مبتذل و مضحک سیاسی به مقصد نمیرسند. نامهی من سرگشاده است و بیشتر از شخص پوتین، حیواناتش را مخاطب قرار میدهد. در کسری از ثانیه هم به اطلاع همگان میرسد. ما از آقای ترامپ قدری پیشرفتهتریم! ما با کامپیوتر نامه نگاری میکنیم.
اما اصل مطلب، جناب آقای پوتین، شما پشتوانهی قوی دارید. انبوهی حیوان درنده در هیبت انسان و اجنه در خدمت شما هستند. اینان هیچ چشم داشتی هم به مقام و منصب ندارند. آبرو هم ندارند. چیزی هم برای از دست دادن ندارند. هوش و حواس هم ندارند. دربست در خدمتند. من در اینجا به صراحت به آقای پوتین عرض میکنم که اگر دلخوش به لشگر میمونهایش است، سخت در اشتباه است. قدری انتظار هم ثابت خواهد کرد حق با چه کسی بوده.
اما در اینجا لازم میدانم برای رفع برخی سوء تفاهمات احتمالی روی دو نکتهی کلیدی جهت اطلاع مخاطب فهمیده تأکید کنم:
1- فعالیتهای بنده، منجمله فعالیتهای چند روز اخیر قطعاً جهت خوشامد هیچ فرد یا گروه خاصی نیست. من به دلیل احساس وظیفه دست به کار میشوم و اهمیت چندانی به استقبال ظاهری از فعالیتهایم هم نمیدهم. درک کنید که من پس از طی مراحل متعدد تردید و پس از مشورت صریح با قرآن کریم، صرفاً جهت آگاه سازی و کمک به پیشبرد مبارزه به فعالیتهایی به زعم خود، محدود میپردازم. فعالیتهایی که در موقعیتهایی مثل امروز تازه پی میبرم چه اندازه کاری بوده و چه بلوایی در سیستم حاکم به پا کرده. به عبارتی مثل آب بوده که توی سوراخ مورچهها ول کرده باشم. خوشامد احدی مد نظر من نیست. عمدتاً هم از خوشامد احدی اطلاع پیدا نمیکنم. ضمن اینکه برای من خیلی سادهتر است که زمان پیش رو را به استراحت و تماشا بگذرانم. منتها تحریک مداوم حکومت در راستای فعالیت من مزید بر علت است.
2- مطمئن باشید من تا در زمینهای دانشمند نباشم، ادعایی را مطرح نمیکنم. البته اشتباهات بسیاری از خود من سر زده؛ ولی هرگز ناآگاهانه حرف نمیزنم. بهتر است به جای آنکه مدام دیگری را به عدم تخصص در مورد حوزهی مورد ادعایش متهم کنیم، از ادعاهای خود بگوییم و بحث کنیم و اجازه دهیم مخاطب نتیجه گیری کند. به عبارتی اگر مصر هستید که من در موردی اشتباه کردهام، به جای بحث نخ نمای تخصص داشتن یا نداشتن من، اشتباه مرا گوشزد کنید. در این صورت ممکن است برای بار چند میلیونم ثابت شود اشتباه از خودتان بوده.
اینها توضیحاتی بود که لازم دانستم به اطلاع عموم برسانم. از طریق یک نامهی سرگشاده به پوتین. امیدوارم روزهای آتی آرامتر سپری شود. به هر حال نفسهای آخر است. هر چه هم لاپوشانی شود و هر چه هم در این برهه از سلاح طنازی برای بالا نشان دادن روحیه سود برده شود، باز هم "به چشم عقل در این رهگذار پر آشوب - جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است" (شعر از حافظ).
من همه را به آرامش فرا میخوانم. تنش مثل یک تیغ دو لبه میماند که هر چند فردی مثل مرا هم آزرده میکند، اما دودش بیشتر به چشم خصم میرود. بیایید اندکی بیشتر منتظر بمانیم. و یادتان باشد اگر همه چیز به همان زیبایی که به نظر میرسد، پیش برود، همه مطمئن باشند که در پایان، ما "نمیبخشیم و فراموش میکنیم".
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود - بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود
بنوش جام صبوحی به نالهی دف و چنگ - ببوس غبغب ساقی به نغمهی نی و عود
به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ - که همچو دور بقا هفتهای بود معدود
شد از بروج ریاحین چو آسمان روشن - زمین به اختر میمون و طالع مسعود
ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم - شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل - ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود
به باغ تازه کن آیین دین زردشتی - کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود
چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار - سحر که مرغ در آید به نغمهی داوود
بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد - وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود
بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش - هر آنچه میطلبد جمله باشدش موجود
چند ماه پیش، نهادی به نام دیوان بین المللی کیفری، حکم جلب نتانیاهو و گالانت، نخست وزیر و وزیر دفاع وقت اسرائیل را به منظور تحقیقات در مورد احتمال نسل کشی در جنگ غزه صادر کرد. هم زمان حکم جلب فردی به نام محمد ضیف از سران حماس هم در همین ارتباط صادر شد.
جای تعجب نیست که این رویداد در رسانههای حامی جمهوری ایران، سر و صدای زیادی به پا کرد و آنان مطابق روایت خود، از آن به شدت استقبال کردند.
و جای تعجب هم نیست که خبر مربوط به محمد ضیف در ایران به کل سانسور شد.
اما در این بحبوحه، مقام معظم رهبری، طی نطقی، حکم جلب نتانیاهو را ناکافی دانسته و فرمودند: باید حکم "اعدام" او صادر شود.
به هر حال کیست که نداند مراحل قضایی بسیاری باید طی شود تا منجر به مجازات شود. فعلاً باید نتانیاهو دستگیر شود؛ سپس مورد بازجویی قرار گیرد؛ بعد از آن به او اتهام وارد شود؛ سپس در مهمترین مرحله محاکمه شود؛ در نهایت محکوم شود و ... تازه آن وقت باید نشست و دید که از نظر عرف بین الملل، مجازات محبوب مقام معظم رهبری، یعنی اعدام، جایگاه دارد یا خیر. که پاسخ صد در صد منفی است!
اما معظم له به همین راحتی برای دیوان مزبور تعیین تکلیف میکند و نسخه میپیچد. جالبتر آنکه ایشان هرگز از لفظ اعدام در سخنرانیهایشان استفاده نمیکردهاند و این بار به نظر میرسد که هوا خیلی پس است که سعی کردهاند با نام بردن از آن کلی بحث تکراری را در این خصوص از نو در اذهان به جریان بیندازند. به نظر میرسد اصلاً هدف معظم له از این نطق هم نام بردن از "اعدام" بوده.
همهی اینها در حالی است که اساساً ایران خود عضو دیوان بین المللی کیفری نیست و این طنزآمیزترین بخش ماجراست!
تیم فوتبال رؤیایی بایرن در فصل 09-2008 را به خاطر میآورید؟ تیمی که زیر نظر اوتمار هیتسفلد، با جا به جایی بعضی رکوردها توانست بوندسلیگا و جام آلمان را ببرد. و در حالی که در جام یوفا، در جایگاه واقعی خود در عرصهی اروپایی قرار نداشت، تا نیمه نهایی صعود کرد.
اما فارغ از آمارها، قدرت واقعی ورزشکاران ملاک ارزیابی است و بندهی حقیر تا حد زیادی قادر به تشخیص این پارامتر هستم. از این منظر، من تیمهای زیر نظر هیتسفلد را فوق قدرتمند میدانم و آن تیم بایرن هم همین گونه بود.
در عالم ورزش دست بالا دست خیلی زیاد است. من فصل پیش بازیهای تیم فوتبال دورتموند را زیر نظر یک مربی آلمانی کمتر شناخته شده دنبال میکردم. شاهد بودم که آن تیم با بازیکنانی سخت کوش اما چهره نشده چه طور قادر بود تیم دوپینگ شده و سرشناس فوتبال اروپا یعنی اتلتیکو مادرید را در یک بازی دو بار ببرد. به این ترتیب که بار اول دو هیچ از آنها جلو افتاد، سپس دو گل به اتلتیکو آوانس داد تا بازی مساوی شده و از صفر شروع شود، و در نهایت در مدت کوتاه باقی مانده و با وجود تلاش تیم اسپانیایی، بار دیگر دو گل وارد دروازهی آنها کرد. و این همه در حالی بود که آنها به اختلاف گل دو برای فائق آمدن بر حریف نیاز داشتند.
تیم دورتموند خیلی قوی بود. منتها مثلاً تیم بارسلونای امسال را زیر نظر یک مربی بزرگتر آلمانی، یعنی هانزی فلیک در نظر بگیرید. آنها از مهرههای ارزشمند کاملاً تهی هستند؛ وضعی بدتر از دورتموند مورد اشاره. به زحمت میتوان بازیکن با کیفیت در این تیم پیدا کرد. مثلاً میتوان از لواندوسکی، رافینیا، شزنی و دیونگ به عنوان تنها بازیکنان با کیفیت آنها یاد کرد. و این در حالی است که نامبردگان در سطح اروپا صرفاً متوسط به حساب میآیند. انبوهی بازیکن بی تجربه و تازه وارد، کادر بارسلونا را تشکیل میدهند.
منتها همین تیم بارسلونا، زیر نظر فلیک با تلاشی به مراتب کمتر از دورتموند مورد اشاره به موفقیت میرسد. من چند بازی آنها را با تیمهای مطرح مثل مادرید یا حتی خود اتلتیکو مشاهده کردهام. دیدهام که آنها بدون اینکه به خود زحمت دهند، به گل میرسند. آنها آنقدر قوی هستند که هیچ برنامهی به خصوصی را هم برای گل زنی در پیش نمیگیرند. فقط توپ را میبرند جلو دروازهی حریف و وارد دروازه میکنند؛ به همین راحتی! فوتبال بازی کردن برای آنها خیلی ساده است.
این اشاره برای این بود که یادآوری کنم در ورزش افراد باکفایت زیادند. اما اندک افراد مثل فلیک و هیتسفلد تا این اندازه قدرتمند هستند.
به هر حال، در تیم بایرن در فصل 09-08 چند ستارهی تازه وارد در نتیجهی تغییر سیاست باشگاه وارد تیم شده بودند. بازیکنانی مثل فرانک ریبری و لوکا تونی. هر دو بازیکن یاد شده فصل بی نظیری را پشت سر گذاشتند. لوکا تونی با کسب رکورد آقای گل فصل بوندسلیگا شد و ریبری هم مثل یک اسطوره بازی کرد. اما بحث اینجاست که تیم بایرن در آن برهه بسیار قویتر از آن بود که متکی به بازیکن به خصوصی و احیاناً دو بازیکن نامبرده باشد. در واقع تیم آنقدر قوی بود که هر بازیکنی که نیمکت تعیین میکرد، میتوانست بدرخشد. منظور من این است که این دو بازیکن نامدار آن فصل هم طبق صلاحدید کادر فنی فرصت درخشش پیدا کرده بودند. در واقع چنین درخششی مثل موارد بیشمار دیگر در فوتبال به تصمیم مقامات ممکن شده بود. در واقع درخشش این دو بازیکن را نباید حمل بر استعداد و توانایی صرف آنها کرد.
در واقع به سختی میتوان در ورزش اختلاف سطح ورزشکاران را درک کرد. در همان تیم بایرن ممکن بود و من اینطور فکر میکنم که میروسلاو کلوزه از لوکا تونی بهتر باشد. اما طبق سیاست باشگاه، کلوزه در آن فصل چندان موفق نبود.
تیم بایرن آنقدر قوی بود که با برنامه ریزی و ارائهی شرح وظایف هر بازیکنی را که میخواست میتوانست چهره کند. مثلاً اگر لازم بود میتوانست به جای ریبری، باستیان شوایناشتایگر را برجسته کند و موفقیت ریبری از نظر آمار و حتی شکل بازی، به تنهایی نمیتواند نشان دهندهی کیفیت بیشتر او نسبت به شوایناشتایگر باشد. شوایناشتایگر عمداً بد بازی میکرد و ریبری عمداً خوب! بنابراین مقایسهی دو نفر خیلی سخت است.
اما برگردیم به تیم بارسلونا. این تیم در این فصل یک بازیکن نوجوان پر سر و صدا در ترکیب داشته. بازیکنی به نام یامال که اتفاقاً خیلی هم موفق بوده. من میخواهم یادآوری کنم که موفقیت این بازیکن نمیتواند نشانگر ارزش ذاتی او باشد. تیم بارسلونا فوق العاده قوی است و برجسته شدن یامال صرفاً تدبیر کادر فنی است. این آنها هستند که از او خواستهاند، مثلاً کارهای فردی بیشتری نسبت به سایرین انجام دهد. و تیم که قوی باشد، یک بازیکن ضعیف که از بیس فوتبالیست بودن برخوردار است، قادر خواهد بود بر اساس سیاستها موفق از آب در بیاید.
مثلاً به یامال و به کل تیم گفته شده، پاسهای خود این بازیکن منجر به گل شود. و خود او و همتیمیها هم تلاششان بر همین هدف متمرکز خواهد بود.
پس به هر دلیل آقای هانزی فلیک دستور به درخشش لامین یامال داده. در حالی که از نظر من او هنوز چهار پنج سال مانده که به سطح بازیکن بودن در همین لیگ نه چندان قدرتمند اسپانیا برسد؛ چه برسد به اینکه از هماکنون نقل محافل باشد.
اما اخیراً با تمرکز بیشتر بر بازیهای بارسلونا دریافتهام تصمیم بر موفقیت یامال فقط از سوی فلیک گرفته نشده. من با دقت بیشتر دریافتهام تمامی بازیکنان و تیمهایی که برابر بارسلونا قرار میگیرند، بدون اطلاع مربی آلمانی، عمداً فرصت یکه تازی را برای یامال فراهم میکنند. آنها فشار چندانی روی او نمیآورند، راه را برای پیشروی او کاملاً باز میکنند و اجازه میدهند او پاسهای نه چندان جذاب سرنوشت ساز ارسال کند.
بازیکنان تیمهای حریف در مقابل یامال مبتدیانه بازی میکنند. آنها واقفند که کمترین فشار میتواند این فوتبالیست بی تجربه را وادار به اشتباهات مضحک کند. بنابراین حتی اگر لازم باشد، جلو او زمین میخورند تا دریبلهایش اصطلاحاً بگیرد.
یامال بزرگ نیست، هانزی فلیک سعی دارد او را بزرگ جلوه دهد و تیمهای رقیب هم احتمالاً بدون اطلاع مربی آلمانی برای نیل به این هدف تلاش میکنند.
همهی اینها نشانگر این است که فدراسیون اسپانیا و مقامات این کشور، در کنار فدراسیون فیفا و مقامات حکومت جهانی، این بار تصمیم به برجسته شدن خود این بازیکن گرفتهاند. همچنان که زمانی مثلاً تصمیم داشتند لیونل مسی را بزرگ جلوه دهند. میدانید چیست؟ تقریباً تمام بازیکنان دنیا زمانی که در مقابل مسی قرار میگرفتند، دستور داشتند از او دریبل بخورند و زمینهی هر نوع موفقیت دیگر او را هم فراهم کنند. او بی هیچ فشار و مزاحمتی بازی میکرد.
و اکنون نوبت یامال است. اما مهم این است که بی اطلاعی احتمالی مربی آلمانی از تلاش سایرین، بی اطلاعی از تلاش بی وقفه و سفت و سخت اسپانیا برای مقاومت در برابر حوزهی ورزش کشورهای محور، این مربی و مافوقانش را قطعاً تحت تأثیر قرار میدهد.
به هر حال یامال دارد از سنین بسیار پایین تبدیل به اسطوره میشود. این هم یک چشمهی دیگر از ترفندهای حکومت است. من فکر میکنم اگر این حکومت دوام بیاورد، چه بسا در سالهای آینده، مثلاً یک بازیکن 12 ساله هم در فوتبال چهره شود. خدا را چه دیدید، شاید اگر بیشتر هم طول بکشد، کار به بازیکن 8 ساله هم برسد! در این صورت احتمالاً مطابق با تصحیح قوانین فیفا از سوی "آرسن ونگر"، ممکن است به همتیمیها اجازه داده شود او را بغل کرده و تا دروازهی حریف همراه توپ پیش ببرند! بازیکنان حریف هم که مدام ولو خواهند شد!!! و همهی اینها به منظور جذابیت بیشتر این رشتهی ورزشی پر طرفدار است!
اخیراً و با باز شدن پای یک مربی دیگر محور، آقای اسماعیل کارتال اهل ترکیه به فوتبال ایران تلاش شدیدی در جریان است که موفقیتهای او و تیمش پرسپولیس را به اشتباهات داوری نسبت دهند. در همین بازی اخیر پرسپولیس در مقابل تیم اردکانی، داور به درستی پنالتی چادر ملو را رد کرد. تصویر آهسته هم نشان میداد که خطایی رخ نداده بوده و بازیکن این تیم خودش را زمین زده. اما حتی همین اتفاق هم رسانههای ایرانی را وادار به واکنش کرده تا از داور اشتباه بگیرند! من با خودم میگویم، از این پس چهطور است اگر بازیکنان پرسپولیس نفس هم کشیدند، یک پنالتی به نفع حریف اعلام شود! شاید این شائبهی حمایت داوران از این تیم را کاهش دهد. شاید این منتقدان را راضی کند! پس از این پس، هر نفسی که از پرسپولیس بر میآید، یک پنالتی؛ خوب است؟!
اینها همه از شگفتیهای فوتبال است! اخیراً هم پزشک تیم فوتبال بارسلونا فوت کرد تا بازی آنها کنسل شده و اسپانیا در شوک فرو رود! اما سؤال من این است: به راستی، چرا یامال؟ چرا از همهی دنیا یامال باید برای موفقیت انتخاب شود؟
یکی از آگهیهای بازرگانی جذاب این اواخر تلویزیون از یک نوجوان دبیرستانی سؤال میکرد: چرا خیلی سبز؟ یعنی چرا خیلی سبز را به عنوان منبع کمک درسی انتخاب کردی. و او جواب میداد: چون خیلی سبز ماجرا داره؛ "ماجراهای من و درسام"!
قل لا تسئلون عما اجرمنا و لا نسئل عما تعملون
(سورهی سبأ - آیهی 25)
اخیراً به آنچه فساد جنسی و اعتیاد شدید عوامل حکومت مینامم، اشاراتی داشتهام. در برنامهی مناظرهای "جام جم" از شبکهی یک تلویزیون جمهوری شاهد بودم فردی این ادعاهای مرا تلاش برای پاسخ به فعالیت جنسی شخص خودم تلقی کرده بود!
همانطور که آگاهید، من در سال 1399 در نتیجهی سوء تفاهمات مختلف و با فرض اینکه حداقلی از درک در عوامل حکومت وجود دارد که به چنین مسئلهی ناچیزی حساسیت نشان ندهند و در نتیجهی طرز فکر منطقی که یک مانیتور غیر رسمی را آن هم در طول سالیان مانعی برای یک زندگی عادی نمیدانست و در نتیجهی این استدلال که با توجه به چنین مانیتور بیسابقهای و با توجه به در معرض دید قرارگیری تمام امور شخصی، امور سکسی نمیتواند و نباید مورد استثنا قرار گیرد، دست به قدری اعمال جنسی زدم.
در این مورد به قدر کافی بحث شده و من توضیحات مبسوطی دادهام.
با شناختی که اکنون از عوامل حکومت دارم، به نظر میرسد توضیحات هرگز برای آنان قانع کننده نیست. اما من درست با این استدلال که ممکن است افراد فهمیده در این مجموعه حضور داشته باشند و آنها نیاز به توضیح بیشتر داشته باشند، در مقاطعی سعی در ارائهی توضیح داشتهام.
به هر حال این کارشناس شرکت کننده در برنامهی جام جم که در بالا از او صحبت شد، به طور تلویحی مصر بود که من با طرح ادعای تازه صرفاً سعی در جواب دادن به رفتار جنسی خودم داشتهام!
در پاسخ باید گفت که من قبل از اینکه در مورد سطح هشدار دهندهی فساد جنسی در میان اعضای حکومت مطمئن شوم، شناخت مبسوط از دیگر جنبههای شخصیتی آنها به دست آورده بودم. من میدانستم که به عینه و بی کم و کاست با یک عده هیولای درنده طرفم. من میدانستم که آنها به طرز حیرت انگیز و بی حد و اندازهای شرور هستند. من میدانستم که آنان بی اندازه فریبکار و آب زیرکاهند. من آنها را از فرط شرارت، خیلی عذر میخواهم، تخم جن میدانستم.
حالا شما مخاطب محترم، آیا با خود فکر میکنید من مثلاً آنقدر عقب مانده هستم که سعی کنم به چنین موجوداتی جواب پس بدهم؟
سادهترین موضعی که میتوان در مقابل افشاگری اخیر من بروز داد عبارت از همین است که من سعی در توجیه رفتار خودم داشتهام. اما آیا میتوان این را باور کرد؟
من فکر میکنم همان جوابی که در سال 99 و به مجرد آگاهی از بلوای شکل گرفته، از سوی من ارائه شد، کفایت میکرد. اما من صرفاً برای اینکه احساس میکردم مغلطه ممکن است افراد سادهتر گروه را تحت تأثیر قرار دهد، در اواخر 1401 (دو سال پیش) در یک رشته مقاله تحت عنوان "حیای گربه" مجدداً و به طور مبسوط پاسخهایی ارائه دادم. پاسخهایی که حتی خود استاد رحیم پور را هم به شکل مقطعی شرمنده کرده بود. اما زمان گذشت و هجمهها از سر گرفته شد! سؤال اینجاست که آیا اصلاً پاسخ دادن به یک چنین موجوداتی افاقه هم میکند؟
سؤال اینجاست که آیا آنها به دنبال پاسخند. مگر آنها خود پاسخ همه چیز را نمیدانند؟ من فکر میکنم آنها فقط به قصد جانبداری از اربابانشان در پی تخریب وجههی دشمنانشان هستند.
سؤال اینجاست که آیا آنها اصلاً از رو میروند؟ به راستی چه جوابی میتواند آنها را مجاب کند؟
به هر حال تأکید میکنم که صرفاً جهت آگاهی افراد جویای حقیقت، گاهی سعی میکنم برخی مسائل را تشریح کنم. در مورد مسئلهی سال 99 هم اکنون یک بار دیگر مخاطب فهیم را به توضیحات قبلی ارجاع میدهم.
اما به راستی چرا من سعی کردم پرده از این اندازه فساد جنسی اعضای حکومت بردارم؟ پاسخ این است که من همواره برای خود نقش یک آگاه کننده را قائل بودهام. بسیاری از آنچه امروز همه میدانند، در واقع با پیگیری من درک شده و به اثبات رسیده. من گمان میکنم آگاهی بیشتر ممکن است منجر به تغییر شود.
از طرفی من با مشورت مکرر با قرآن کریم است که تصمیم به طرح چنین حقایق عظیمی میگیرم. در اینجا یک بار دیگر تأکید میکنم من با اعلانات اخیر در پی دفاع از خودم نبودهام و کارهای من عمدتاً نیاز به دفاع ندارد و همان چیزی است که ممکن است از نرمالترین فرد ممکن سر بزند.
اما از یک جنبهی دیگر هم میتوان به سوانحی که من اخیراً ایجاد کردم، نگاه کرد. مثلاً میتوان با خود فکر کرد که افرادی تا این حد فاسد و هرزه آن هم از هر لحاظ، تا چه اندازه باید گستاخ باشند که به مواردی آنچنان سطحی ایراد بگیرند!
همین اواخر من در خانه سر و صدا و دعوا کردم و همین باعث هجمهای دیگر بر ضد من شده بود. سؤال من این بود که مگر بقیهی آدمها دعوا نمیکنند؟ اصلاً مگر آدمی در دنیا هست که به طور مداوم در حال دعوا و پرخاش نباشد؟ خیلی خوب است که آدم سعی کند کنترل خود را از دست ندهد و آرام باشد. اما به راستی من چند بار در طول 13 سااااال دعوا کردهام؟ 10-12 بار؟ کمی کمتر یا بیشتر؟ آیا این زیاد است؟
اصلاً به این فکر کنید که من در چه شرایطی سالی یک بار مجبور به دعوا میشوم. آیا غیر از این است که بانی دعواها خود حکومت است؟ آیا این حکومت نیست که مدام مرا تحریک میکند؟ آیا صبر و بزرگمنشی من زبانزد نیست؟ آیا من تحت شدیدترین فشارهایی که ممکن است بر یک انسان وارد آید، قرار ندارم؟ آیا در میان تمام اطرافیان من کسی وجود دارد که دشمن نباشد؟ آن هم دشمن خونی؟ و آیا من برای سالیان با این دشمنان مدارا نکردهام؟
اصلاً آیا گاهی دعوا کردن برای هر فرد آزادهای ضرورت پیدا نمیکند؟ آیا آزادگی گاهی خشونت را ضروری نمیکند؟ آیا همین جنگ با انواع ابزارهای کشنده که در سطح بین الملل همواره در جریان است، با همین ضرورت توجیه نمیشود؟
میبینید؟ درست به یک بهانهی خنده دار میتوان شخصیت افراد را آماج حملات کرد. اما سؤال اینجاست که خود معترضین، از همان لحاظی که به آن اعتراض میکنند، چه حال و روزی دارند. و پاسخ این است که آنان از هر لحاظ در حضیضند؛ اما به خاطر اینکه کسی در خانهاش پیژامه میپوشد هم ممکن است به او گیر بدهند!
به هر حال از جنبهی دیگری هم میتوان مسائل را دید. میتوان تصور کرد که افرادی با این سطح هرزگی، تا چه اندازه باید گستاخ و وقیح باشند که به چنان مسائل پیش پا افتادهای حساسیت نشان بدهند. آنهم حساسیتی که 4 و نیم سال طول بکشد و شامل انواع توهینها و اتهامات بشود. آیا این افراد فقط به منظور حفظ سمت کاسه لیسی، در پی بهانه جویی نیستند؟
بگذریم ... من دیشب در مورد یک پسر نوجوان زیبارو که در برنامهی عصر جدید حاضر شده بود، از حدس خود مبنی بر رابطهی جنسی با او توسط عوامل برنامه گفتم. من قدری عذاب وجدان دارم. خیلی نگرانم که نکند زیاده روی کرده باشم. خیلی نگرانم که اوضاع آقدر بیخ دار نبوده باشد که من ادعا کردهام.
در اینجا یک بار دیگر فضا را ترسیم میکنم. قضاوت با شما. ببینید یک پسر نوجوان زیبارو را از میان جمعیت دستچین میکنند، او را از لحاظ ذهنی برای شرکت در یک برنامهی تلویزیونی آماده میکنند، تن او لباسهای زیبا میکنند، به معنی واقعی کلمه او را آرایش میکنند، از طرفی خودشان هیچ دلیلی برای تعهد نمیبینند، در هیچ مقطع از زندگیشان. سؤال اینجاست که آیا مثلاً وقتی چنین برنامهای تمام شد، از چنین فردی، ساده لوحانه، فقط خداحافظی میکنند؟
توجه داشته باشید که او صرفاً برای تحریک مخاطب به برنامه آمده بود. و فکر میکنید خود عوامل برنامه را تحریک نمیکند؟ و آیا ما با افرادی طرفیم که در مقابل تحریک خود را متعهد به پرهیزگاری میدانند؟
قضاوت با شما.