یادم میآید چند وقت پیش ذیل یکی از اخبار وب سایت RT، یک شبکهی خبری متعلق به روسیه، دیدگاهی از یک فرد بی ایمان با این مضمون خواندم:
?If there is a god, where is he
اکنون تجربیات بیشتری دارم و میتوانم به این سؤال بدین شکل پاسخ دهم:
.There He is, if you can see
امروز وب سایت جماران، وابسته به بیت امام خمینی، صحبتهای سید محمد خاتمی در جمع دانشگاهیان و در آستانهی روز معلم را بازتاب داده بود. آقای خاتمی، به نظر میرسد به کنایه، در جایی از ملا صدرا یاد کرده بود.
اما از نظر من مهمترین بخش صحبت این رئیس اسبق جمهوری اینجا بود که افاضه کرده بودند: "تنها یک سال از برنامهی چشم انداز 20 ساله مانده است. باید ببینیم چرا به شاخصهای نهایی آن نزدیک نشدهایم".
کسی که قدری توی باغ باشد، بلافاصله پس از شنیدن چنین لطیفهای از خاتمی، وی را جزو دلقکهای سیاسی، و نه حتی جزو کوتولههای سیاسی، قلمداد خواهد کرد. به عبارتی کسی که کمترین شناختی از سیاست دارد، صرفاً به واسطهی همین اظهار نظر و بدون توجه به سابقهی خاتمی، او را یک کمدین طناز خواهد نامید.
اما من برای کسانی که توی باغ نیستند، قدری در این مورد توضیح میدهم. عرضم به حضور انور شما که سالهای بین 80 تا 82 بود که بحثی در میان نخبگان سیاسی ایران بالا گرفت. آنها با فرمان مقام معظم رهبری تصمیم گرفتند ایران را در سال 1400 به قلهی اقتصادی منطقهی خاورمیانه (به قول "آقا": غرب آسیا!) برسانند و حتی جزو کشورهای پیشرفتهی جهان کنند. بدین منظور سند مفصلی هم تدوین شد و سر و صدای لازم هم از بلندگوها به پا شد. برخی که واقع بینتر بودند و اطلاع داشتند که سنگ بزرگ علامت نزدن است، چندی بعد مسئله را به سال 1404 موکول کردند. اما از همان ابتدا بنا بر 1400 بود.
به هر حال اکنون از 1400 گذشتهایم و به 1404 هم خیلی نزدیکیم. مطمئناً در میان نخبگان سیاسی، اکنون کسی جرئت ندارد این خاطره را مجدداً پیش بکشد و من مطمئن هستم که حتی با جستجو در اینترنت هم کسی قادر نخواهد بود اطلاعات چندانی از سر و صداهای آن سالها (اوایل دههی 1380) به دست آورد و این مقوله جزو حذفیات تاریخ ایران است.
اما روی سخن افرادی مثل خاتمی، آن هم در جمع دانشگاهیان، آن دسته ایرانیانی هستند که حافظهی قویتری دارند.
به هر حال، 90 درصد مقامات جمهوری ایران اکنون بیش از یک دهه است که آن قول و قرار را به دست فراموشی سپردهاند. درصدی هم، مثل احمدی نژاد، اعتقاد دارند در همان دولت نهم اهداف آن سند کذایی محقق شده. اما درصدی چون خاتمی گستاختر از همه، معتقدند "به شاخصهای نهایی برنامه نزدیک نشدهایم"!!! و معتقدند باید ببینیم چرا نزدیک نشدهایم!!!
به عبارتی خاتمی معتقد است به بسیاری شاخصها نزدیک شدهایم، ولی به شاخصهای نهایی نه! و احتمالاً باید کارگروه تشکیل شود، ببینند چرا نزدیک نشدهایم! و از طرفی از نظر خاتمی، هنوز یک سال دیگر هم برای تحقق برنامه وقت داریم!!!!!
اما واقعیتی که هر طفل دبستانی هم میتواند در این زمینه به آن اشاره کند، این است که اکنون ایران ما از سال 1380 هم 20 سال، نه، 40 سال عقب ماندهتر است!
من در پایان از خاتمی و دیگر سیاستمداران همسو میخواهم قدری از این همه بی حیایی خجالت بکشند!
ضرب الله مثلا للذین کفروا امرات نوح و امرات لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین
خدا مثالی را برای آنان که کفر ورزیدند، ذکر کرد: زن نوح و زن لوط که در معیت دو بندهی شایستهی ما بودند و به آن دو خیانت کردند؛ اما آن دو را از خدا هیچ بی نیاز نکردند و به دو زن خطاب شد: با سایرین وارد آتش شوید
(سورهی تحریم، آیهی 10)
نکته: ظریفی اعتقادی راسخ به مسئلهی "روح" داشت. با این حال هم او تا در مورد "قدرتهای فرامادی" حرفی میشنید، با تمام وجود در برابر آن جبهه میگرفت. وقتی دربارهی این تناقض از او سؤال کردم، پاسخ داد: نظر مراجع تقلید شرط است؛ مراجع روح را قبول دارند و قدرتهای فرامادی را نه!!!
یادم میآید سال 1394 بود که به یک بلبل سرگشته از مضحک بودن جنگ عربستان و یمن گفتم. گفتم: خنده دار است که عربستان به یمن حمله کرده. بلبل برآشفت که: "این یک عمل تخصصی بوده. من و تو این چیزها سرمان نمیشود. حاکمان حتماً مصلحتی برای اینگونه رفتارهایشان تشخیص دادهاند. صلاح مملکت خویش خسروان دانند و ...".
امسال، یا بهتر بگویم، این هفته، در شرایطی قرار داریم که یک منازعه بین ایران و پاکستان در حال بالا گرفتن است. حتی همین امروز خبر رسیده که پاکستان مرز ایران را زده. و سؤال من در این لحظه از بلبل سرگشته این است: آیا این هم یک اقدام تخصصی است؟
در ماههای اخیر، حکومت در سرتاسر دنیا دست به اقدامات مملو از اضطراب و سرآسیمگی زیادی زده است. آخرین آنها حملات خونین در سالمرگ قاسم سلیمانی و در کرمان بوده.
در این مورد آخر و در عین دستپاچگی بیسابقهی هیئت حاکمه در ایران، ابتدا قضیه به "اسرائیل" نسبت داده شد. چیزی که خبر از آغاز موج بزرگی از بحرانها میداد. در واقع رویایی مستقیم ایران و اسرائیل در نتیجهی این رخداد کاملاً اجتناب ناپذیر به نظر میرسید. حتی برخی تلویحاً ایران را به خویشتنداری دعوت میکردند.
اما پس از یکی دو روز، "داعش" مسئولیت حملهی کرمان را بر عهده گرفت. از طرفی تعداد کشته شدگان این حملات که در موارد مشابه معمولاً افزایش مییافت، این بار به دلیل آنچه اشتباه در تفکیک اجساد کشته شدگان اعلام شد، در دو نوبت، کمتر از آمار ابتدایی اعلام شد.
به هر حال به نظر میرسید حاکمان با پیش کشیدن نام اسرائیل، قصد ایجاد یک بلوای تمام عیار را داشتند. منتها با قدری تأمل، سر عقل آمده و موضوع را با استفاده از یک ترفند تکراری، ختم به خیر کردند. و آن ترفند هم همانا، "داعش" بود.
ظاهر قضایا نشان میدهد که حکومت کاملاً سردرگم است و مدام رو به رفتارهای جنون آمیز میآورد. در واقع آنان طوری برخورد میکنند که گویا به آخر خط رسیدهاند و کاملاً مستأصل هستند. اما با تجربیاتی که شخصاً در مواجهه با این حکومت به دست آوردهام، احساس میکنم آنان صرفاً تظاهر به استیصال میکنند و در واقع کاملاً اوضاع را تحت کنترل دارند. به هر حال باید نشست و منتظر آینده ماند. زمان ثابت خواهد کرد که حکومت تا چه اندازه با بحران رو به روست.