سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در این‌جا قصد دارم برخی سوء تفاهمات در مورد منطقه‌ی ایران را مورد بررسی قرار دهم.

راستش وقتی کودک بودیم، و این احتمالاً برای شما خواننده‌ی گرامی هم اتفاق افتاده، طوری برای ما تبلیغ می‌شد که گویی ایران قدرتمندترین منطقه‌ی دنیاست. شخصاً اولین بار که شنیدم ایران یک کشور جهان سوم است و در ضمن از تعریف جهان سوم هم مطلع شده بودم، بسیار شگفت زده شدم.

به هر حال حتی وقتی بزرگ شدیم و با برخی حقایق رو به رو گشتیم، باز هم سر و صداهای کر کننده‌ی دستگاه تبلیغاتی جمهوری ایران این منطقه را یکی از مهم‌ترین مناطق دنیا و از طرفی قهرمان مبارزه با "استکبار" و ... معرفی می‌کرد. احتمالاً هنوز هم بسیاری از خوانندگان محترم همین برداشت را از ایران دارند. در واقع بسیاری از ما هنوز فکر می‌کنیم فرمانده جهان آمریکاست و او فقط یک دشمن دارد، که آن هم ایران است!

اما من در سال‌های اخیر با کسب تجربه دریافته‌ام ایران در سطح جهان چندان اهمیت ندارد. در واقع جالب است بدانید که درصد بسیار بالایی از مردم سرزمین‌های غربی اصلاً خبر ندارند که جایی به نام ایران روی کره‌ی زمین وجود دارد!

در واقع، به عنوان مثال، برای یک خبرنگار CNN هیچ فرقی بین ایران با، مثلاً، نیکاراگوئه وجود ندارد و حتی اهمیت نیکاراگوئه به مراتب بیش از ایران است. اگر صفحه‌ی اول وب سایت این کانال خبری را مرتب نگاه کنید، متوجه می‌شوید که حتی ماهی یک بار هم نامی از ایران در آن برده نمی‌شود.

و این در حالی است که در ایران سر و صداها همیشه بلند است: مرگ بر فلان، ننگ بر بهمان و ... . اما در واقع حاکمان جهان هیچ اعتنایی به سگ‌های ایرانی‌شان نشان نمی‌دهند. آن‌ها اصلاً سگ‌های ایرانی خود را قاطی آدم حساب نمی‌کنند. بزرگ شمردن ایران فقط یک توهم است.

باید توجه داشت که احتمالاً وضع در بسیاری نقاط دنیا به همین منوال است. یعنی شما اگر مثلاً در بحرین هم زندگی کنید، والیان آن‌جا طوری منطقه‌ی تحت سیطره‌ی خود معرفی می‌کنند که انگار در سطح جهانی اهمیت زیادی دارد. و این ترفند حکومت است که دنیا را به مناطق مختلفِ مشغول به جنگ لفظی و رقابت تقسیم کرده.

پرچم نسوزانید
یک بار در تلویزیون جمهوری ایران آقای دکتر فؤاد ایزدی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در مورد آتش زدن پرچم آمریکا اظهار می‌داشت: "پرچم بسوزانید، بیش‌تر بسوزانید"! و استدلال او هم این بود که: "در این صورت و با به آتش کشیدن پرچم آمریکا، مردم آن‌جا با خود خواهند گفت: ببینید دولت ما با آن‌ها چه قدر بد تا کرده که حالا آن‌ها دارند پرچم ما را آتش می‌زنند"!

لازم می‌دانم به این استاد ارجمند گوشزد کنم که یک مخاطب عادی مثل شما آن قدر پیچیده و پیچ در پیچ مسائل را تحلیل نمی‌کند که بگوید آن‌ها، مثلاً، به این دلیل پرچم را می سوزانند که بهشان ظلم شده! چنین مخاطبی با دیدن تصویر آتش زدن پرچم فقط و فقط به ذهنش می‌رسد که "ببین این‌ها چه‌قدر وحشی هستند که پرچم دیگران را آتش می زنند".

و اصلاً فلسفه‌ی این نمایش‌ها هم همین است. حکومت با آموزش این قواعد به سگ‌های ایرانی‌اش سعی دارد ایرانی‌ها را، نوعاً، در نظر مردم خود تحقیر کند.

اما ...
اما واقعیت سطحی عمیق‌تر هم دارد. در واقع حاکمان ایران نادانسته حقیقت را می‌گویند و ایران فوق‌العاده مهم است. و این حقیقتی است که فقط در مورد ایران صدق می‌کند و نه هیچ منطقه‌ی دیگر. این را من در طی تجربیات فراوان دریافته‌ام. احترامی که عوامل آگاه‌تر حکومت به ایران نشان می‌دهند، عواملی آگاه‌تر از خبرنگاران CNN، بی‌نظیر است. به هر حال باید به مدارکی که در خیابان وست مینستر خاک می‌خورد مراجعه کرد تا اهمیت ایران را دریافت و این مستلزم سرنگونی حکومت است؛ اما آن مدارک را ندیده از من بپذیرید که ایران مهم است.

 

پی نوشت: در فیلم "حاجی واشنگتن" به کارگردانی علی حاتمی، "حاجی" مأمور باز کردن سفادت ایران در آمریکا می‌شود. او که در ابتدا حکومت وقت ایران را بزرگ و معتبر می‌شناسد، در آمریکا با حقایق متفاوتی مواجه می‌شود.


نوشته شده در  دوشنبه 101/6/14ساعت  5:58 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

یک هفته پیش دو مربی ایتالیایی نه چندان شناخته شده‌ی فوتبال به نام‌های مائوریسیو ساری و سیمونه اینزاگی که در تیم‌های لاتزیو و اینترمیلان آن منطقه مشغول به مربی‌گری هستند، با آگاهی از این حقیقت که سطح کیفی فینال جام حذفی فوتبال در منطقه‌ی آلمان از فینال جام جهانی فوتبال هم به مراتب بالاتر است، احتمالاً به دلیل سطحی نگری، سعی کردند در مسابقه‌ی بین دو تیم خود در لیگ ایتالیا، اتفاقات فینال جام حذفی فصل پیش آلمان را مورد تقلید و در نتیجه انتقاد قرار دهند.

همین جا لازم می‌دانم یادآوری کنم که مسابقات فوتبال زیادی در بسیاری نقاط دنیا برگزار می‌شود که سطح کیفی آن‌ها از فینال جام جهانی فوتبال بالاتر است و این برتری فقط به آلمانی‌ها اختصاص ندارد. در واقع سطح فینال جام جهانی فوتبال بسیار پایین است. اما به هر حال بالاتر بودن سطح فینال جام حذفی آلمان نسبت به جام جهانی مستلزم یک مراسم حداقل هم سطح با مراسم‌های برگزار شده در جام جهانی برای فینال کاپ آلمان هست. در واقع نباید به آلمان‌ها خرده گرفت که چرا مراسم به آن باشکوهی برای فینالشان ترتیب می‌دهند.

اما ناگفته نماند که بر اساس اتفاقاتی که در سال‌های اخیر در فوتبال روی داده، می‌توان به ضرس قاطع نتیجه گرفت که بهترین فوتبال دنیا، با اختلاف بسیار زیاد نسبت به دیگر مناطق، در آلمان برگزار می‌شود. نتایج مسابقات نسبتاً جدی فوتبال و حتی شکل بازی تیم‌های آلمانی در مسابقات نه چندان جدی به تنهایی گویای این حقیقت است.

اخیراً بازی تیم ملی فوتبال آلمان در مقابل یوگوسلاوی را در جام جهانی 1998 مرور می‌کردم.

ذکر این نکته لازم است که به دلیل برتری بی چون و چرای آلمان‌ها در فوتبال، حکومت همواره مأموریت تعیین نتیجه‌ی مسابقات و تورنمنت‌های مختلف را به آنان واگذار می‌کند. به این ترتیب که آن‌ها به طور یک جانبه و بدون آگاهی سایر رقبا، خود تعیین می‌کنند که برنده یا بازنده‌ی چه مسابقه‌ای باشند و آن هم با چه نتیجه‌ای.

در مسابقه‌ی یاد شده هم بنا بر تساوی بود. اما کیفیت بالای بازی آلمان و همین طور تک تک بازیکنان آلمانی کاملاً به چشم می‌آمد. دروازه‌بان آلمان، آندرآس کوپکه، طوری بازی می‌کرد که گویا گل خوردن بلد نیست و باید زحمت زیادی بکشد تا گل بخورد و نتیجه‌ی از پیش تعیین شده را رقم بزند!

به هر حال گفتنی زیاد است و مرور تاریخ نوشته نشده اما ثبت شده‌ی فوتبال ثابت می‌کند که فوتبال آلمان در چه جایگاهی قرار دارد.

و در این بین رفتار دو مربی ایتالیایی نامبرده در به مسخره گرفتن یک فوتبال سطح بالای صورت گرفته در آلمان جداً جای سؤال دارد. من فکر می‌کنم آگاهی آن‌ها از برتری آلمانی‌ها در زمینه‌ی فوتبال باید باعث شود آن‌ها سعی کنند از آلمان چیزی یاد بگیرند؛ نه این‌که وقتی از آن سر در نیاوردند، آن را مسخره کنند و در واقع مدعی باشند که: "ما که چیزی سر در نیاوردیم؛ پس لابد چیزی برای سر در آوردن وجود ندارد"!

در واقع اگر مزدک میرزایی نق بزند که فوتبال مورد بحث در کاپ آلمان کند بوده، یا موقعیت گل کم داشته، می‌توان به حساب کم‌سوادی‌اش گذاشت. ولی از دو فرد متخصص در فوتبال انتظار بیش‌تری می‌رود.

شما حساب کنید بازی دو تیم جمهوری ایران و پرتغال در جام جهانی 2018 از مسابقات برگزار شده در ایتالیا هم پر حادثه‌تر بود؛ ولی آیا دلیل می‌شود که به آن بازی احترام بیش‌تری نشان داد.

همان طور که گفتم باید سعی کرد از افراد مستعدتر آموخت، نه آن که آن‌ها را مسخره کرد. البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که احتمالاً برنامه‌ی حکومت تضعیف فوتبال آلمان برای آینده است. حضور انبوهی بازیکن آفریقایی تبار و ترک تبار در تیم ملی آلمان و کنار گذاشتن بازیکنان مستعد اصالتاً آلمانی ضربه‌ی جبران ناپذیری به این فوتبال وارد کرده.

در حال حاضر از نظر من حتی پنج بازیکن هم در آلمان پیدا نمی‌شود که با توجه به پیشینه‌ی آلمان شایستگی بازی در تیم ملی آن‌ها را داشته باشد (من فقط تونی کروس، مارکو رویس، یولیان برانت و، با اغماض، یوزوآ کیمیک را قبول دارم)؛ در حالی که در همان بازی سال 98 بازیکنانی مثل لوتار ماتئوس و توماس هسلر نیمکت نشین تیم ملی آلمان بودند!

اما قصد من از اشاره به جریانات بالا کلی‌تر است. من می‌خواهم از این مثال‌ها نتیجه بگیرم که متأسفانه نوع بشر در برخورد با چیزهایی که به هر دلیل توان درکش را ندارد، بسیار عجول و شتابزده است. بسیاری انسان‌ها تا چیزی را نفهمیدند، فوراً نتیجه می‌گیرند که آن چیز بی ارزش است.

یکی از مقولاتی که فهمش برای بشر سخت است، متون ظاهراً دشوار مثل دیوان حافظ و البته قرآن است. من فکر می‌کنم سنگینی یک متن ایجاب می‌کند که تا حدی دشوار هم باشد. سادگی مفرط یک ایراد جدی برای یک متن است. ولی متأسفانه بسیاری ابنای بشر تا نفهمیدند قرآن چه می‌گوید، بلافاصله از آن خرده می‌گیرند. مثلاً شنیده‌ام برخی روحانیون غربی قرآن را غیر قابل فهم و آکنده از تناقض می‌دانند.

از نظر من قرآن سراسر رحمت و آرامش است و دیوان حافظ هم یک متن مبارزاتی و به تعبیر قرآن جهادی است و نه شعر پوچ و بی محتوا.

اما برای درک زیبایی و ارزش این متون باید به قول معروف به آن‌ها دل داد. باید روی آن‌ها تمرکز کرد. باید به آن‌ها اندیشید و برای درک آن‌ها کوشش کرد. و با ممارست می‌توان پی برد که:

هزار نکته‌ی باریک‌تر ز مو این‌جاست – نه هر که سر بتراشد، قلندری داند

ممکن است این سؤال پیش بیاید که مثلاً نویسنده‌ای مثل مسعود بهنود هم متن‌های پیچیده می‌نویسد؛ آیا باید به نوشته‌ی او هم احترام نشان داد؟ باید گفت بهنود لغو را پیچیده می‌کند و دانشمندان معنی را.

مثلاً بهنود به جای این‌که بگوید:" کیف من زرد است"، می گوید:" من است کیف زرد". روشن است که در چنین مواردی نه رواست و نه نویسنده حق دارد پیچیده سخن بگوید.

اجازه بدهید یک مثال از زیبایی قرآن بزنم. به عنوان مثال قرآن از پیش جواب بسیاری سؤالات مغلطه آمیز را داده و این از شگفتی‌های آن است که تنها با تفکر می‌توان به آن پی برد. مثلاً مرحوم شریعتی در جایی به روشنفکران ایرانی نهیب می‌زند که این کلمه‌ی "پوچی و نیهیلیسم" مفهوم تازه‌ای نیست که در غرب تعریف شده باشد. به قول شریعتی ما خودمان از قبل آن را داشته ایم. و اشاره‌ی او به واژه‌هایی مثل "عبث" در قرآن است.

یا در جایی در اینترنت دیدم که به طور تلویحی پیامبر نامیدن حضرت عیسی را از سوی قرآن، نوعی توهین به ایشان عنوان کرده بود. و جالب آن‌که قرآن از قبل جواب چنین مغلطه‌ای را داده و فرموده: "مسیح از این‌که بنده‌ی خدا باشد، سر باز نمی‌زند".

سخن را کوتاه می‌کنم:

زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد – دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند


نوشته شده در  شنبه 101/6/12ساعت  5:16 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

تماشای صحنه‌هایی از بازی معروف دو تیم فوتبال جمهوری ایران و پرتغال در جام جهانی 2018 قدری مرا به فکر فرو برد. فکرش را بکنید دروازه‌بان جمهوری ایران، علی‌رضا بیرانوند، پنالتی کریستیانو رونالدو، بازیکن مشهور پرتغالی را که از نظر رسانه‌ها یکی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال است، مهار کرد! و در عین حال یک بازیکن جمهوری ایرانی از همان نقطه‌ی پنالتی دروازه‌ی پرتغال را که از نظر رسانه‌ها یکی از بهترین تیم‌های جهان است و دو سال قبل از آن به هر ترتیب قهرمان اروپا شده بود، باز کرد! آن هم، به قول جمهوری ایرانی ها، به شکل "زیر طاقی"!!! و بازی با خوش‌شانسی پرتغالی‌ها مساوی شده و جمهوری ایران "در عین شایستگی" از صعود به مرحله‌ی بعد باز ماند!!!

نمی‌دانم باید چند علامت تعجب بگذارم، اما از همه عجیب‌تر این بود که احدی در سراسر این دنیای وسیع به چنین اتفاقاتی شک نکرد!!! ...

بله، این حوادث تکان‌دهنده شک احدی را برنمی‌انگیزد. و در عین حال برخی معتقدند برای سرنگونی حکومت باید صبر کرد تا "مردم" به حکومت بدبین شوند!

به هر حال من که فکر می‌کنم حکومت دندان‌های خلق را شمرده و روی ساده‌لوحی آنان حساب ویژه باز کرده و به هیچ عنوان نگرانی بابت "شک و تردید" بشر به خود راه نمی‌دهد.

فکرش را بکنید در همین سیرک جهانی، ... ببخشید، جام جهانی پیش رو جمهوری ایران با آمریکا هم‌گروه شده. مطمئن باشید اگر در بازی آن‌ها مثلاً دروازه‌بان ایران از دروازه‌ی خودی توپ را پیش پایش انداخته و شروع به روپایی زدن کرده، یکی یکی بازیکن‌های آمریکا را "دریبل سرپا" بزند و تمام طول زمین را به همین ترتیب طی کرده، به دروازه‌ی آمریکا برسد و گل بزند، باز هم احدی در سراسر دنیا به قضیه شک نخواهد کرد!!!

در این صورت اتفاقی که خواهد افتاد، این خواهد بود که "ملت خداجوی ایران" هر یک که به دیگری می‌رسد، بی معطلی خواهد گفت: "عجب گلی زد علی بیرو!".

و البته خانم آمنه سادات ذبیح‌پور هم با طیب خاطر در بخش خبری 21 بازتاب جهانی برد تاریخی تیم ملی فوتبال کشورشان را گزارش خواهد کرد و اطلاع خواهد داد که "هشتگِ بهترین گل تاریخ ترند شد"!!!

رسانه‌های ورزشی دنیا هم با تجلیل از دروازه‌بان ایران از تغییر نقش دروازه‌بان‌ها در فوتبال مدرن خواهند گفت. آن‌ها اعتقاد خواهند داشت که "پس از آن‌که در سال‌های گذشته دروازه‌بان‌ها با خروج‌های غیرمنتظره از دروازه کار دفاع آخر را به عهده می گرفتند و رفته رفته پس از آن با شرکت در بازی‌سازی‌های آغاز شده در محوطه‌ی شش قدم خودی کار گل‌زنی را تسهیل می‌کردند، اکنون دروازه‌بان ایرانی فصل جدیدی را در دروازه‌بانی دنیا گشوده. علی بیرو نشان داد که در فوتبال مدرن دروازه‌بان نقشی غیر قابل انکار در امر گل‌زنی دارد"!!!!!

 


نوشته شده در  دوشنبه 101/6/7ساعت  9:31 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
[عناوین آرشیوشده]