نمیدانم وزیر امور خارجه کلاً این طوریست یا من کلاً او را اینطور دیدهام؛ به هر حال همیشه او را با یک لبخند از دو طرف تا بناگوش کشیده دیدهام. به خصوص وقتهایی این لبخند مرا آزار داده که او را پای میز مذاکره با -آنطور که برای ما تجلی یافته- هیولاهای غربی آنگونه خندان دیدهام. حالا بماند که آنها هیولا هستند و با هیولا که نباید خوش و بش کرد؛ ولی آیا آقای ظریف که -که تازگیها ایشان را با مدل اصلاح صورت منطبقتر با "هنجارهای اجتماعی جامعهی ما" میبینیم- توجه ندارند که به نمایندگی از یک ملت این روزها نه چندان خوشحال در حال فعالیت هستند؟ آیا ایشان اطلاع ندارند که چه سرنوشتهایی بسته به عملکرد ایشان است؟ آیا نمیدانند که هفتاااااااد میلیون نفر در انتظار نتایج رفتارهای ایشان هستند؟ آیا نمیدانند در پس یک آری یا نه گفتن ایشان چه رنجها، چه ناراحتیها، چه اوقات تلخیها، چه خون دل خوردنها، چه جرّ و بحثها، چه اختلافات، چه متارکهها و ... میتواند نهفته باشد؟
خداییش آقای ظریف خیلی آرامش خاطر دارند. در چنین موقعیتهای حساسی به قول سهراب سپهری "هر چیز" را "پشت لبخندی پنهان" میکنند. این هم از نوادر این دنیای غریب است ...
در این دنیای غریب یک نفر ممکن است چند سال زحمت بکشد و مثلاً پنج میلیون تومان پس انداز کند، آن وقت یک سال بگذرد و ببیند اندوختهاش یک سوم ارزش سال قبل را هم ندارد ...
در این دنیای غریب مجریهای آقا و خانم شبکهی پرستیوی همدیگر را با اسم کوچک صدا میزنند و آب از آب تکان نمیخورد ...
در این دنیای غریب شجریان پدر آن طور با صدا و سیما و حتی نظام در میافتد ولی آهنگهای شجریان پسر با طیب خاطر از تلویزیون پخش میشود ...
در این دنیای غریب شاعران داخل کشور برای خوانندههای آن ور آبی و حتی سیاسی خوان شعر میگویند و آهنگسازهای داخل کشور برایشان آهنگ میسازند اما هیچ یک "تحت پیگرد قانونی" قرار نمیگیرند ...
در این دنیای غریب تیم کشتی فرنگی در عرض پنج سال چهار بار قهرمان جهان میشود و بر عکس این تیم کشتی آزاد است که باید فکری به حالش کرد ...
در این دنیای غریب ... خودتان بهتر عملکرد اعجاب انگیز تیم ملی والیبال را میدانید ...
...
در این دنیای غریب هیچ چیز قابل تجزیه و تحلیل نیست؛ سر آدم سوت میکشد! در این دنیای غریب این، بارِ عجیب و غریبِ اتفاقات فقط آقای ظریف را کم دارد، با آن لبخندهای نمکین و ملیح ...
این یک بحث احتمالاً جنجالی است. با توجه به تجربیات بسیار زیادی که در زمینهی روان شناسی و روان پزشکی دارم، از نظر من هر یک از ابنای بشر از نظر روحی دست کم تا حدّی بیمار است. هر کس از نظر روحی با سطح مشخصی از مشکلات دست به گریبان است. ولی بیماری برخی شدیدتر است. و جالب توجه اینکه این بیماری شدید که ظاهراً باید فرد را در زندگی بی استعداد و بیکفایت کند، به طرز عجیبی عامل رشد و پیشرفت عدهای می شود. برای مثال در اینجا وضعیت روحی چهار سرمربی بسیار موفق دنیای فوتبال را مورد بررسی قرار میدهم. قبل از هر چیز باید بگویم وضع هر یک آن قدر وخیم است که نه تنها باید مورد درمان قرار بگیرند، بلکه از نظر من باید مدتی را در بیمارستان بگذرانند.
یوآخیم لو
سرمربی تیم ملی فوتبال آلمان. او به "اختلال شخصیت اسکیزویید" مبتلاست. این بیماری با روحیاتی مثل انزوا، عصبانیت، خودبینی و خودستایی همراه است. افراد مبتلا به طرز شگفت انگیزی باهوش هستند. این باعث میشود آنها در دروغگویی و قلب حقایق استاد باشند. همهی اینها در مورد لو صادق است. عصبانیتهای کنترل نشدهی این افراد همیشه مشکل ساز میشود. مشکل دیگر این است که آنها تحت فشار زیاد قابلیت تصمیم گیری هوشمندانهی خود را از دست میدهند و تصمیمات احمقانهای اتخاذ میکنند. یوآخیم لو در فینال یورو 2008 و نیمه نهایی جام جهانی 2010 با تصمیمات عجیب خود تیم بسیار موفق آلمان را با شکست مواجه کرد.
خوزه مورینیو
چیزی که باعث خاص بودن مورینیو میشود، "اختلال شخصیت مرزی " است. این بیماری با نوسانات شدید احساسی در فرد مبتلا مشخص میشود. مبتلایان به این بیماری همواره سعی میکنند با رفتارهای عجیبی که از خود نشان میدهند، در اطرافیانشان ترس ایجاد کنند. این افراد برای موفقیت دیوانه وار تلاش میکنند و برای دستیابی به هدف از هیچ کوششی فروگذار نمیکنند. این افراد بی اندازه ستمگر و بی رحم هستند. اطرافیان آنها به دو دسته تقسیم میشوند: افرادی که تحت تأثیر آن ها قرار میگیرند و افرادی که از آنها تأثیر نمیپذیرند. آنها به دسته ی اول تقریباً عشق میورزند و از دومی بینهایت دوری میکنند.
گواردیولا
بیماری این یکی تا اندازهای خفیفتر و البته بسیار رایجتر است. او به اختلال خلق بالا از نوع هیپومانیا مبتلاست. افراد مبتلا به این بیماری از خود شور و هیجان بیش از حد و در واقع نوعی شادی مفرط را نشان میدهند. بیماری این افراد باعث میشود آنها بسیار متقلب باشند. آنها از هر استرس تازهای استقبال میکنند و شاید همین عامل موفقیت بعضی از آنها باشد.
لویی فان خال
سرمربی هلندی که همراه با تیمهای مختلف موفقیتهای شایانی کسب کرده. او به "اختلال شخصیت وسواسی-جبری" مبتلاست. افراد مبتلا به این بیماری بیش از اندازه منظم و پایبند به برخی اصول مورد علاقهی خود هستند. توجه بیش از حد به برخی اصول و سرگرم شدن در جزئیات آنها و از طرفی بی توجهی به مسائل مهمتر، از آنها افرادی تقریباً کودن میسازد. عامل موفقیت این افراد کار کردن فراوان و خستگی ناپذیری آنهاست. کار زیادی که الزاماً نتیجه بخش نیست؛ اما به هر حال به چشم میآید و باعث تمجید دیگران میشود.
این بحث برای این بود که متذکر شوم افراد موفق لزوماً افراد سالم و به ویژه لایقی نیستند و سیستمهای بشری برای گزینش افراد موفق لزوماً کفایت و کارآمدی افراد را ملاک قرار نمیدهند. بسیاری از افراد هستند که با توجه به مسیر زندگیشان فرصت مناسبی برای پیشرفت به دست میآورند و البته از آن به راحتی نمیگذرند. در واقع عامل بخت و اقبال در تعیین میزان موفقیت افراد نقش مهمی ایفا میکند.
پی نوشت: این پی نوشت در سال 1403 اضافه میشود. در زمان تنظیم نوشته با وجود تجربیات نسبتاً بالا در زمینهی روان شناسی، اما هنوز در این زمینه یک طفل نوپا بودهام. در نتیجه وضع روحی آقای لو و همچنین گواردیولا را اشتباه تشخیص دادم. بیشتر توضیح نمیدهم. تجربه به من میگوید افراد را نباید با قالبهای روحی که در روان پزشکی معرفی شده دسته بندی کرد. ضمن اینکه گوشزد کردن ویژگی روحی هر فرد از لحاظ روان پزشکی به او، هر چه قدر هم روحیهی او نزدیک به سلامتی باشد، درست مثل یک جنایت در حق اوست.
غلام نرگس مست تو تاجدارانند - خراب بادهی لعل تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آب دیده شد غمّاز - وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
به زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر - که از یمین و یَسارت چه بیقرارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین - که از تطاول زلفت چه سوگوارانند
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو - که مستحقّ کرامت گناهکارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس - که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن - مرو به صومعه کانجا سیاهکارانند
تو دست گیر شو ای خضر پی خجسته که من - پیاده میروم و همرهان سوارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد - که بستگان کمند تو رستگارانند
حالا آنها فرصت دارند تا سال دیگر همین موقع توپ را به هم پاس بدهند... آنها باختند تا نشان دهند شارلاتان بازی همیشه کارساز نیست. بازی با تیمهای گواردیولا پیش از هر چیز یک جنگ اعصاب است. او با روحیه و خُلق بسیار بالا، حریف را چه پیش از بازی و چه در حین بازی از نظر روانی تحت فشار قرار میدهد. اما اینبار اعصاب فولادی آنجلوتی بسیار عالی از پس این نیرنگ بر آمد. حالا گواردیولا فرصت دارد برای خالی نبودن قافیه چند جلسهی تمرینی برای مرور تیکی تاکای مسخرهاش ترتیب دهد و البته به تقویت زبان آلمانیش بپردازد تا بتواند احساساتش را نسبت به اولی هونس فاسد بهتر ابراز کند.
از نظر فنی بازی رئال بسیار غافلگیرکننده بود. آنها بر خلاف بسیاری از بازیهایشان نظم و هماهنگی تیمی بینظیری نشان دادند. آنها در برابر هیجان مفرط خاص بازی بایرن بسیار آرام و خونسرد بازی کردند، به بازیکنان بایرن نزدیک نشدند تا اسیر تیکی تاکای آنها نشوند و وقتی توپ را میگرفتند، با پاسهای بسیار دقیق فرصتی برای پرس حریف باقی نمیگذاشتند. آنها درس خوبی به افراد تازه به دوران رسیده دادند و نشان دادند تنوع تاکتیکی و تکنیکی در فوتبال حرف اول را میزند؛ نه اتکا به صرفاً یک شیوهی من درآوردی. با اینکه فعلاً طرفدار چلسی هستم، اما قهرمانی رئال هم مرا به وجد خواهد آورد.