سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمی‌دانم این حکایت را قبلاً نقل کرده‌ام یا نه. به هر حال تکرارش خالی از لطف نیست.

می‌گویند در روزگار استبداد رضاخانی، در شهر رشت، روزی زنان شهر از بی عملی و انفعال شوهرانشان در مقابل استبداد به ستوه آمده و خود تصمیم می‌گیرند به خیابان بریزند.

گویند یکی از شعارهای این جمعیت این بوده که یک دسته فریاد می‌زده‌اند: "مردای ما شیرن" و دسته‌ی دیگر پاسخ می‌داده‌اند: "پاکتی، پاکتی"!

و منظورشان این بوده که مردهایشان اگر هم شیر باشند، شیر پاکتی هستند؛ نه شیر جنگل!


نوشته شده در  شنبه 103/4/23ساعت  5:56 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

وقتی بچه بودیم، یادم هست موقع دعواهای بیهوده‌ی کودکانه، همان وقت‌ها که دو کودک به خاطر مسئله‌ای جزئی گلاویز می‌شدند، بقیه‌ی بچه‌ها گوشه‌ای می‌ایستادند و همگی فریاد می‌زدند: دعوا، دعوا، دعوا، سر یه قاشق مربا! و به این وسیله به طرفین دعوا گوشزد می‌کردند که دارند به خاطر مسائل کم ارزش دعوا می‌کنند.

چندی پیش انتخابات ریاست جمهوری هم به پایان رسید و یک کاراکتر تازه، گویی از کلاه شعبده بازی بیرون آمده باشد، رئیس جمهور آینده‌ی ایران شد. در این انتخابات هم بحث زیادی در ارتباط با میزان مشارکت در گرفته بود. به هر حال در پایان رژیم داعیه‌ی پیروزی در انتخابات را داشت.

پس از انتخابات بحث زیادی در مورد مشارکت ایرانیان خارج از کشور در رسانه‌های وابسته به جمهوری شکل گرفته بود. تحلیلگران ایرانی از ممانعت "گروهگ منافقین" از رأی دادن ایرانیان گله می‌کردند. حتی تصاویری پخش می‌شد که نشان می‌داد "منافقین" برای جلوگیری از رأی دادن، "روسری از سر زن مسلمان می‌کشیدند"!

هم‌چنین تأکید می‌شد که "کانادا" اجازه‌ی برگزاری انتخابات را در کشور خود نداده.

اما فکر می‌کنید با وجود همه‌ی این سر و صداها آمار مشارکت در خارج ایران، چند نفر اعلام شده؟ باور کنید فقط 88 هزار و 500 نفر! آن‌هم در شرایطی که طبق اعلام خود رژیم بیش از 4 میلیون واجد شرایط در خارج در حال زندگی هستند.

به هر حال احتمال دارد تحلیلگران سیاسی داخل ایران معتقد باشند "گروهک منافقین" و یا "دولت کانادا" مانع مشارکت حدود 4 میلیون و 100 هزار نفر در این انتخابات شده باشند!

من فکر می‌کنم هر چه هست، ارزش ندارد این‌قدر در مورد آن بحث شود!


نوشته شده در  شنبه 103/4/23ساعت  5:49 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

بعید نیست که نام فیلم Men in Black، ساخته‌ی سال 1997 آمریکا، در واقع از کنایه‌ی فارسی "سیاه شدن" گرفته شده باشد، که به معنای فریب خوردن است. به ویژه که در متن فیلم ارجاع به خصوصی به این عنوان آن دیده نمی‌شود. به هر حال فیلم تصویرگر موجوداتی غیر عادی است که به شکلی کاملاً مخفیانه در میان انسان‌ها در حال زندگی هستند. فیلم آن‌ها را مسافرینی از سایر سیارات معرفی می‌کند.

سکانس پایانی این فیلم، نشانگر موضع سازندگان در خصوص جهان هستی است. در این سکانس، کره‌ی زمین مثل یک دانه ارزن در میان کهکشان‌ها به تصویر در می‌آید و در ضمن جهان به شکل تعدادی کیهان که هر کهکشان هم در مقابل هر یک از آن‌ها به مثابه‌ی یک دانه ارزن است، به تصویر کشیده می‌شود. و وقتی دوربین از همه‌ی کیهان‌ها بیرون می‌آید، یک موجود اهریمنی بسیار غول پیکر به تصویر می‌آید که کیهان‌ها برای او مثل تیله‌هایی کوچک برای بازی کردن هستند. فیلم این موجود اهریمنی را پروردگار تمام جهان به این بزرگی می‌داند که در واقع در حال بازی با همه چیز است.

به هر حال قرآن کریم نظر دیگری در مورد پروردگار دارد:

و ما خلقنا السماء و الأرض و ما بینهما لاعبین

لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین

(آیات 16 و 17 – سوره‌ی انبیاء)


نوشته شده در  شنبه 103/4/23ساعت  5:28 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

من در ارتباط با فوتبال سطح جهانی، برای داوری و داورها احترام بسیار زیادی قائلم. معتقدم داورها بسیار به ندرت دچار اشتباه می‌شوند. معتقدم آن‌ها به جز موارد استثنایی بسیار با کفایت هستند. معتقدم آن‌ها با دقت و وسواس زیادی برای این کار انتخاب شده‌اند. بماند که نظر من در مورد بسیاری عرصه‌ها در کشورهای پیشرفته همین است. یعنی فکر می‌کنم در کشورهای پیشرفته غالباً افراد با کفایت و کارآمد مناصب مهم را بر عهده می‌گیرند.

به هر حال به عنوان مثال وقتی در یک مسابقه‌ی فوتبال سطح جهانی، داوری یک تصمیم جنجالی اتخاذ می‌کند، تصمیمی که مثلاً بر خلاف نظر گزارشگر مسابقه است، من قبل از تماشای تصویر آهسته، بی برو برگرد نظر داور را ارجح می‌دانم و با این فرض که داور هرگز اشتباه نمی‌کند، تصویر آهسته را می‌بینم.

البته امروزه با استفاده از کمک داور ویدیویی، ممکن است برخی نظرات داورها نقض شود؛ اما باید توجه داشت که تصمیمات این کمک داورها در صورت نقض نظر داور، معمولاً فوق العاده سختگیرانه هستند. باید توجه داشت که کمک داور ویدیویی به دلیل همین سختگیری نتوانسته رضایت فوتبالیست‌ها را جلب کند.

از همین رو مثلاً در بازی آلمان و اسپانیا در یورو 24، وقتی در اوایل بازی به دلیل خطای ظاهراً شدید تونی کروس از آلمان روی پدری از اسپانیا به کروس کارت زرد داده نشد، و این، گزارشگر را متعجب کرد و حتی من هم با تعجب احساس کردم داور اشتباه کرده، حرکت آهسته باز هم نظر داور را تأیید می‌کرد. در حرکت آهسته معلوم بود کروس صرفاً برای دفع توپ تکل زده و حتی به توپ هم ضربه زده و این فرم تکل زدن، شگرد کروس است. به هر حال مربیان اسپانیایی به صحنه اعتراض داشتند؛ اما حق با داور بود. هر چند بازیکن اسپانیا با وانمود کردن به مصدومیت مسابقه را ترک کرد.

در مورد این اتفاق، حقیقت این بود که اسپانیایی‌ها از همان ابتدای بازی در انتظار یک برخورد شدید بودند تا در ادامه‌ی آن تظاهر به مصدومیت و درد کشیدن کنند و بدین ترتیب حس درد را به طرف آلمانی یادآوری کنند. آن‌ها می‌دانستند آلمان قصد باخت دارد و می‌خواستند با به خود پیچیدن در نتیجه‌ی یک مصدومیت ساختگی، دردناک بودن این باخت را برای آلمان برجسته کنند. وگرنه مصدومیت و باندپیچی پای بازیکن اسپانیا، ساختگی بود. احتمال می‌دهم او در مقابل تکل کروس، عمداً طوری گارد گرفت که برخورد صورت گرفته شدید به نظر برسد.

به هر حال در همین مسابقه یک اتفاق داوری به مراتب مهم‌تر روی داد. این اتفاق مربوط به خطای هند بازیکن اسپانیا در نیمه‌ی دوم وقت اضافه بود. چیزی که شاید جنجالی‌ترین صحنه‌ی داوری کل تورنمنت بود. موضوع از این قرار بود که یک بازیکن آلمان شوتی را روانه‌ی دروازه کرد که در بین راه و در محوطه‌ی جریمه‌ی اسپانیا، به دست بازیکن اسپانیا برخورد کرد. دست بازیکن اسپانیا باز بود؛ مسیر توپ کاملاً تغییر کرد؛ فشار دست بازیکن روی توپ مشهود بود؛ با این حال داور پنالتی نگرفت. و بدتر از آن حتی حاضر به بازبینی صحنه از طریق وی‌ای‌آر هم نشد.

گفتم که داورها در این سطح به ندرت اشتباه می‌کنند. در این مورد اما تصمیم داور غیر قابل پذیرش بود. هر فرد ناآشنا با فوتبال هم این را درک می‌کرد. چه اتفاقی افتاده بود؟ داور، آنتونی تیلور از انگلستان، داور زبده و مشهوری است. اما این اشتباه واضح که همه‌ی دنیا متوجه آن شدند، چگونه از او سر زد؟

من نتوانستم فیلم کامل بازی را در اینترنت پیدا کنم و با تماشای آن از روحیات داور و بازیکنان حین وقوع این صحنه اطلاع پیدا کنم. اما من یک فرض دارم: یک داور هرگز اشتباه نمی‌کند. در ضمن یک داور به بزرگی آنتونی تیلور، آن هم در چنین مسابقات معتبری هرگز اشتباه نمی‌کند. در نتیجه احتمالاً به من حق می‌دهید که این اشتباه را عمدی قلمداد کنم. آن هم در شرایطی که داور تصمیم به بازبینی صحنه هم نگرفت. بله، این یک اشتباه عمدی از سوی داور بود.

به هر حال آلمان قصد نداشت بازی را ببرد و حتی اگر به گل می‌رسید، باز هم زمینه‌ی برد اسپانیا را فراهم می‌کرد. با وجود همه‌ی این ادله، سؤال این است که حکومت با چه توجیهی چنین اشتباه داوری سهمگینی را در چنین مسابقه‌ی مهمی، ترتیب داد. آیا آن‌ها قصد دارند تسلطشان را بر اوضاع کنونی جهان نشان دهند و وانمود کنند که از تبعات چنین اشتباهاتی در بین افکار عمومی هیچ هراسی ندارند؟

به هر حال اتفاق عجیبی بود. من در پایان یک بار دیگر پیشاپیش قهرمانی اسپانیا را به هواداران آن تبریک می‌گویم.


نوشته شده در  شنبه 103/4/23ساعت  5:9 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

همه‌ی ما همواره و در طول تاریخ و به طور هر روزه و مستمر و به شکل بی‌امان در معرض انواع و اقسام دروغ‌های شاخ دار حکومت‌ها بوده‌ایم. آن‌ها با مهارت و دقت افسانه‌های هیجان انگیز و بی شماری را تحویل ما داده‌اند. افسانه‌های آنان، آن‌چنان گیراست و اعتمادی که آن‌ها در میان بشر ایجاد کرده‌اند، آن‌چنان قوی است که امروزه تقریباً احدی به دروغ‌های آنان کم‌ترین تردیدی نمی‌کند.

افسانه‌ها بی‌شمارند؛ از افسانه‌های مربوط به زیست موجوداتی به نام دایناسور روی همین زمین گرفته، تا داستان‌های مربوط به قاتلین زنجیره‌ای که 15 نفر را مورد تجاوز قرار داده و کشته‌اند، تا مجموعه داستان‌های کربلا، تا افسانه‌های مربوط به بیماری‌های دائماً نوظهور مثل ایدز و کرونا.

آن‌ها شبانه روز این قصه‌ها را به هم می‌بافند و با انواع و اقسام ابزارها واقعی جلوه می‌دهند و به خورد بشر می‌دهند. اما سؤال این‌جاست که چرا بشر به هیچ یک شک نمی‌کند. واو به واو آن‌چه حاکمان از طریق انواع و اقسام رسانه‌ها در طول 24 ساعت شبانه روز به بشر ارائه می‌کنند، کذب محض است. با این حال شک احدی را بر نمی‌انگیزد. و حتی کسی بابت شنیدن آن تعجب هم نمی‌کند. همان‌طور که مثلاً کسی از موفقیت‌های خلق‌الساعه‌ی والیبال ایران، یا گل قیچی برگردان فوتبالیست‌های ایرانی تعجب هم نمی‌کند!

بدتر از همه آن‌که کارگزاران رده بالای حکومت، من‌جمله کارکنان رسانه، با وجودی که همیشه به دروغ بودن اظهاراتشان، به دروغ بودن تک تک اتفاقاتی که مخابره می‌کنند، ایمان داشته‌اند و حتی روز به روز بیشتر به کذب بودن آن اطمینان پیدا می‌کنند، نه تنها کم‌ترین بی انگیزگی به این مشاغل عاری از شرافت، یعنی نه تنها کم‌ترین بی میلی به ادامه‌ی دورغ پردازی نشان نمی‌دهند، بلکه هر روز بیش از روز پیش سعی می‌کنند کارشان را بهتر ارائه دهند.

به عبارتی کارکنان خاص حکومت، همان‌ها که به خصلت افسانه پردازی حکومت باور دارند، نه تنها یقه‌ی مافوقشان را در این خصوص نمی‌گیرند، و حتی نه تنها کم‌ترین بی میلی به بازتاب این جعلیات نشان نمی‌دهند، که هر روز بیش از پیش برای بالا بردن کیفیت اشاعه‌ی این کذبیات به دوندگی و تلاش می‌پردازند!

به هر حال و با وجود دروغ پرستی نوع بشر و با وجود اسطوره پرستی مضاعف نزدیکان حکومت، کافی است یک نفر در این دنیا پیدا شود و از واقعیت بگوید. واقعیتی که ممکن است قبلاً از بلندگوی رژیم مطرح نشده باشد. حتی بدتر، واقعیتی که رژیم هم آن را از قبل ترویج می‌داده، اما اکنون از زبان رژیم بیرون نمی‌آید؛ از زبان مخالف بیرون می‌آید. آن وقت ببینید همین خبرنگاران با این گوینده‌ی مخالف چه برخوردی می‌کنند!

بگذریم ... ساعتی پیش تلویزیون رژیم ایران، یک ایرانی دیگر آزاد شده از بند دولت فرانسه، به نام "بشیر بی‌آزار" را دعوت کرده بود و او از نبود آزادی، قانون و حقوق بشر در فرانسه گله می‌کرد. قبلاً گفته‌ام که آن ور آب از نظر من مهد آزادی است؛ به ویژه آزادی بیان؛ دست کم در مقایسه با آن‌چه در ایران بر ما می‌رود. و گفته‌ام که اگر من در اسلوونی به دنیا آمده بودم، فرانسه که سهل است، می‌توانستم با انتشار نظراتم تا حالا صد باره حکومت را سرنگون کنم. و گفته‌ام که اگر هم‌اکنون در ایران در صدد انتشار رسمی افکارم بر بیایم و خودم را برای هجمه‌ها هم آماده کنم، نه تنها به طور رسمی و طبق قانون، فرصت آن را پیدا نخواهم کرد، بلکه در این صورت حکومت بهانه‌ای آشکار برای برخورد رسمی‌تر با من و ممانعت از ادامه‌ی هر گونه مبارزه، حتی همین مقدار مبارزه‌ای که اکنون مشغول آن هستم، به دست خواهد آورد.

به هر حال در این‌جا یک مثال عینی‌تر از وضعیت ایران می‌زنم تا این فعال رسانه‌ای جوان و با انگیزه‌ی ایرانی، یعنی آقای بی‌آزار را بیشتر با تفاوت‌های کشورش با فرانسه آشنا کنم.

همین فتوای خمینی در مورد سلمان رشدی را در نظر بگیرید. امیدوارم قبل از این‌که آن را بیشتر سانسور کنند، قادر باشید از اینترنت پیدایش کنید. بماند که یک فرد مثل خمینی  چه طور می‌تواند آن قدر قدرت پیدا کند، آن قدر مرکزیت بیابد که به طرفةالعینی و رأساً یک نفر را به "اعدام" محکوم کند. بماند که بر اساس کدام عقل سلیم، یک نفر مثل خمینی می‌تواند یکه و تنها خلق مسلمان را برای کشتن یک فرد دیگر بسیج کند. اما دو سؤال اساسی‌تر باقی است: یکی این‌که در این حکم، خمینی اساساً به خود زحمت نداده حتی جرم این بی پدر مادری را که حکم به قتلش داده، اعلام کند؛ حتی نگفته به چه دلیل باید او را کشت. این مثل این می‌ماند که فرد بگوید من هوس کرده‌ام طرف را بکشید! اصلاً نمی‌گوید جرمش چیست. نمی‌گوید به دلیل ارتداد باید او را کشت؛ یا به دلیل توهین و یا ... . البته به طور تلویحی می‌گوید: "... تا دیگر کسی جرئت نکند به [...] توهین کند"؛ اما مستقیم نمی‌گوید (خب، با وجود این خلق خوابالو و با وجود این اصحاب رسانه‌ای مطیع و بی آزار، چرا هم باید دلیل هر کارش را اعلام کند!؟).

دوم این‌که خمینی در این فتوا هیچ فرصتی برای دفاع برای کسی که او را به مجازات محکوم کرده، باقی نمی‌گذارد. یعنی بدون دادگاه حکم می‌دهد و حتی از طرف توضیح هم نمی‌خواهد!

این یعنی دیکتاتوری آشکار و بی نیاز از مخفی کاری. البته اهالی رسانه برای دفاع از خمینی جور این چنین ندانم کاری‌های او را کشیده‌اند و به کتاب‌های تاریخی فقهی به شکلی موشکافانه رجوع کرده‌اند و پی برده‌اند که فقیه در مواردی می‌تواند بدون هر گونه دفاع فردی را مرتد تشخیص داده به مرگ محکوم کند! و این ژورنالیست‌های باهوش فراموش می‌کنند که خمینی اصلاً جرم طرف را ارتداد اعلام نکرده! البته اگر اصلاً جرم او را اعلام کرده باشد!


نوشته شده در  سه شنبه 103/4/19ساعت  1:8 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
سیاست داخلی
[عناوین آرشیوشده]