اگر از "اصلاح طلبان" بپرسید: شما انقلاب را قبول دارید یا نه؟ بی درنگ پاسخ خواهند داد: خدا پدرت را بیامرزد؛ اصلاً این ما بودیم که انقلاب کردیم.
اگر بپرسید: نظام فعلی را چه طور؟ باز هم با تمام وجود از آن دفاع میکنند. و اگر بپرسید: رابطهتان با اصل ولایت فقیه چه طور است؟ جواب خواهند داد: ما از معتقدین جدی این اصل هستیم.
اگر بگویید: تا چه حد به خمینی پایبند هستید؟ جواب خواهید شنید که: ما مرید او هستیم. و حتی اگر در مورد خامنهای سؤال بپرسید، باز هم دیدگاه آنها را مثبت خواهید یافت.
به هر حال به تأکید محمد خاتمی آنها هرگز برانداز نیستند و "معتقدند" تنها چاره، اصلاحات است. ولی اینکه از نظر آنها چه چیز باید اصلاح شود، بر من هم پوشیده است.
وبسایت بی بی سی فارسی روز گذشته متنی به قلم فردی به نام "مسعود آذر" منتشر کرده و در آن به مقایسهی "انتخابات" در ایران و ترکیه پرداخته.
خوب میدانید که از قدیم گفتهاند: "میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است".
با این حال برخی نکات در متن آذر جلب توجه میکرد. او تأکید داشت که شرکت در انتخابات ترکیه مانند پنج شش کشور دیگر دنیا "اجباری" است. و در ادامه میزان مشارکت را در انتخابات اخیر این کشور 88.8 درصد اعلام کرد. به عبارتی، از دید آذر، "دستگاه قضایی" ترکیه اکنون موظف است 11.2 درصد جمعیت این منطقه را برای امتناع از شرکت در انتخابات مورد پیگرد قرار دهد؛ که قطعاً شدنی نیست. و مجازات تعیین شده برای آنها هم طبق گفتهی آذر حدود 22 لیر است! من نمیدانم تأکید وی بر اجباری بودن انتخابات در ترکیه چه دلیلی داشته.
از طرفی این نویسنده به اختلاف نظر شکل گرفته بین جناحهای حکومت در ایران، یعنی "اصلاح طلبان" و "اصولگرایان"، مبنی بر پیروزی و شکست ایدئولوژی خاص هر یک در انتخابات ترکیه پرداخته. این را هم نمیدانم که چرا این دو جناح، انتخابات ترکیه را گواه گرفتهاند.
به هر حال با نگاهی اجمالی به متن نوشته شده توسط مسعود آذر میتوان مطمئن شد که او به طرز عجیبی سعی دارد آمار مربوط به میزان مشارکت در انتخابات ایران را مورد تأکید قرار دهد. او بارها عدد مربوط به مشارکت در دو انتخابات گذشته و همچنین عدد مربوط به مشارکت در انتخابات سال 88 را در نوشتهاش تکرار کرده. به نظر میرسد او میخواهد خواننده را مطمئن کند که اعداد اعلام شده توسط حکومت واقعی است.
یک نکتهی جالب توجه دیگر در این نوشته تکرار پیشنهادات از سوی تندروترین اصلاح طلبان برای حکومت ایران است. احتمالاً میدانید که آنها در طول 25 سال گذشته همواره از این دست پیشنهادات برای برون رفت از "بن بست" ارائه میکردهاند. به هر حال یک اصلاح طلب تندرو پیشنهاد تازهای داده: "پیشنهاد خوبی است که ایران هم مثل ترکیه شرکت در انتخابات را اجباری کند و آقای خامنهای به عنوان نفر اول کشور نامزد شود و با رقیب یا رقبایش در انتخابات شرکت کند تا معلوم شود مردم به چه کسی رأی میدهند".
به نظر میرسد این گروه افراد دچار این توهم هستند که "آقای خامنهای" فقط و فقط منتظر این هستند که آنها این پیشنهادات را به ایشان ارائه کنند.
همین الآن به یاد انتخابات 88 افتادم؛ انتخاباتی که مسعود آذر نشان میدهد خیلی به آن علاقه مند است. در آن زمان هم مدام به خامنهای پیشنهاداتی ارائه میشد؛ اما کو گوش شنوا؟ مثلاً مهدی کروبی، از نامزدهای آن انتخابات، چند بار پیشنهاد داد که به تجمعات معترضان همپای تجمعات طرفداران خامنهای "مجوز" داده شود تا همه ببینند کدام یک بیشتر استقبال میشود. ولی متأسفانه خامنهای این پیشنهاد را هم نادیده گرفت. و اکنون بعد از 14 سال هنوز که هنوز است به وی پیشنهاد میشود.
این روزها خیلی در این وبلاگ از فوتبال مینویسم. به هر حال خوانندهی محترم از علاقهی من به این ورزش و از اطلاعاتم در این زمینه آگاه است.
در اینجا یکی از صحنههای جنجالی تاریخ فوتبال را مورد واکاوی بیشتر قرار میدهم. صحنه مربوط است به جام جهانی فوتبال سال 2006 در جمهوری (فدرال) آلمان و بازی نهایی آن مسابقات.
در فینال دو تیم ایتالیا و فرانسه به مصاف هم رفته بودند. اما صحنهی مورد نظر من در وقت اضافی این دیدار رخ داد. بگو مگویی بین زیدان بازیکن اسطورهای فرانسویها و یک بازیکن نه چندان نام آشنای ایتالیاییها رخ داد. تصاویر دهن به دهن شدن آنها را پخش میکرد که ... ناگهان زین الدین زیدان با فرق سر ضربهی محکمی به شکم بازیکن ایتالیا وارد کرد. و ... این آغاز جنجالی بزرگ در فوتبال بود. جنجالی که حتی مقامات سیاسی دو کشور را هم به واکنش واداشت.
رسانهها پیاز داغ قضیه را زیاد میکردند. مهمترین سؤال این بود که مگر آن بازیکن ایتالیا به زیدان چه گفته بود که او را تا این حد عصبانی کرده بود. رسانهها گمانههای متفاوتی را مطرح میکردند. بعضی پای اعتقادات را پیش میکشیدند و مدعی بودند حرفهای بازیکن ایتالیایی را لب خوانی کردهاند و دریافتهاند او زیدان را به خاطر مسلمان بودنش "تروریست" نامیده! و همین خشم زیدان را برانگیخته! به ویژه که زیدان به روش مرسوم در دعواهای خیابانی جوانان مسلمان الجزایری به شکم آن ایتالیایی ضربه زده بود.
به هر حال دو بازیکن تا مدتی سکوت کردند و از بازگوکردن حقیقت طفره رفتند. تا اینکه بازیکن ایتالیا سکوت را شکست. او گفته بود: بین ما بحث درگرفته بود. من جملاتی در مورد خانوادهاش به او گفتم. جملات جالبی نبودند؛ ولی این حرفها بین فوتبالیستها رایج است. و این واکنش تند زیدان را به دنبال داشت.
به عبارتی بازیکن ایتالیا توهین نژادی یا مذهبی به زیدان نکرده بود و فقط، به تعبیر ما ایرانیها، به او فحش خواهر و مادر داده بود.
بازیکن ایتالیایی حتی در این زمینه یک کتاب طنز هم تحت عنوان "290 جملهای که میتوانستم به زیدان گفته باشم" منتشر کرد و در آن عین عبارت به زبان رانده را منعکس نمود.
به هر حال این پروندهی جنجالی فوتبال هم بسته شد. اما طنز تلخ ماجرا این بود که اصلاً بازی فینال بین دو تیم از قبل تعیین شده بود؛ یعنی تبانی!
یک خاطره
سال 84 که دانشگاه قبول شدم، خبری منتشر شده بود مبنی بر ورود معجزهآسای یک سگ به حرم مطهر امام هشتم شیعیان جهان. در آن زمان سی دی خیلی رواج داشت. یادم میآید که سی دیهای فراوانی در جامعه منتشر شده بود که فیلم ورود سگ را به حرم به تصویر کشیده بود. شایعات زیادی مطرح بود و خلاصه سعی میشد تا حد ممکن این حادثه را با آب و تاب به جامعه منتقل کنند. مثلاً شایعه شده بود که سگ با وجود جمعیت انبوه به طرزی معجزه وار از میان جمعیت راه خود را به سمت ضریح منور باز نموده؛ راه او به طور معجزه وار باز شده؛ جمعیت خود به خود کنار میرفته!
در خوابگاه دانشجویی سر این موضوع با هم اتاقیها بحثمان شد. من با توجه به عقل ناقص خودم سعی کردم در این رابطه ان قلت بیاورم و هم اتاقیها را از خرافه پرستی در این خصوص بر حذر دارم. اما هم اتاقیها خیلی به مسائل دینی متعصب بودند و هر سانحه را که به زعم آنها از دینشان دفاع میکرد، بی برو برگرد میپذیرفتند و در مورد این یکی هم ذرهای تردید به خود راه نمیدادند. یکی از ایرادات من این بود که مگر مطابق آیین خود شما سگ نجس نیست؟ پس چه طور به محیط مقدس و پاک راه میتواند یافت؟
این را که گفتم هماتاقیها بر آشفته و نزدیک بود از سر غیرت مرا بکشند!
به هر حال یکی از هم اتاقیها برای اثبات ماجرا به امام جمعهی مشهد، آیت ا... علم الهدی استناد میکرد که گویا در یکی از خطبههای نماز جمعهی آن سال با هق هق گفته بود: "برادران و خواهران! میبینید که حتی یک سگ هم به زیارت این آقا میآید؛ من و شما از سگ کمتریم اگر ارزش زیارت را درک نکنیم".
پدر و مادر
یکی از فیلمهای دههی 1990 که در مورد سیستم مخفی است و سعی در ترساندن مخاطب دارد، فیلم Sneackers است. جایی در فیلم یکی از دیگری میپرسد: "تو قبلاً در CIA بودهای؟" و او تقریباً جواب میدهد: "مرا میخواستند؛ اما وقتی فهمیدند پدر و مادر داشتهام، منصرف شدند". به عبارتی کارگردان فیلم معتقد است شرط ورود به این سازمان مخوف نداشتن پدر و مادر است!
استعداد
این اواخر در فضای مجازی بحث زیادی راجع به یک استعداد خردسال نوظهور در فوتبال کشورمان در گرفته. وی "آرات حسینی" نام دارد و ویدیوهای پا به توپ شدن او هم منتشر شده. گفته میشود او بازیکن خردسال تیم سپاهان اصفهان است.
فقط لازم میدانم یادآوری کنم که حدود ده سال پیش هم کودکی دیگر به شکلی حتی گستردهتر زبانزد شد و تلویزیون هم خیلی راجع به او برنامه تولید کرد و مدیران باشگاههای مطرح ایران هم سعی کردند برای پرورش او وی را به خارج از کشور منتقل کنند؛ ولی معلوم نیست الآن به کجا افتاده.
ضمن اینکه کشور ما هماکنون استعدادهای زیادی دارد و نیازی به این بحثهای منحرف کننده نیست. اگر همین هفتههای آخر لیگ برتر را که به قول آقای خیابانی "حساس و نفسگیر" پیگیری میشود، دنبال کنید، وفور استعداد را تشخیص میدهید. خودم دیدم که در همین تیم سپاهان "امید نورافکن" یک گل به یاد ماندنی زد.
و مطمئن باشید، تأکید میکنم: مطمئن باشید، همینها این بار ایران را قهرمان آسیا میکنند.
حتماً رونالدینیو، بازیکن سابق فوتبال برزیل را میشناسید. او را یکی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال قلمداد میکنند. یکی از مهمترین بازیهای او بازی مقابل وردربرمن آلمان در لباس بارسلونا در ورزشگاه کامپ نو بود. بازی که با دریبلهای مکرر رونالدینیو همراه بود. بازی که احتمالاً نقش زیادی در شکل گیری لقب "جادوگر" برای رونالدینیو داشته.
بازی را وردر آلمان سه بر یک باخت. اگر نوشتههای مرا در این وبلاگ به دقت دنبال کرده باشید، حتماً میدانید که از نظر من اختلاف یک تیم فوتبال آلمانی با مثلاً تیمی از اسپانیا، و به ویژه تیم بارسلونا، در شرایط عادلانه، دست کم بیست گل است.
و حتماً میدانید که از نظر من تبانی همواره در فوتبال رایج بوده و باخت عمدی رایجتر.
اگر این دادهها را کنار هم بگذاریم، نتیجه میگیریم که از دید من وردر در آن بازی حیاتی برای رونالدینیو عمداً به بارسلونا باخت. و دریبلهایی که رونالدینیو میزد، دریبلهای شگفت انگیز او در این بازی، با مهندسی بازیکنان تیم آلمانی از آب در میآمد.
شایان ذکر است که مربی وقت وردر، توماس شاف، مربی مطرح دههی 2000 آلمان و از جمله بازیکنان مطرح این تیم، تورستن فرینگس بود که از سرشناسترین بازیکنان دههی 2000 آلمان بود.
به هر حال در آن بازی حکومت به رونالدینیو توصیه کرده بود تا میتواند دریبل دهد و، بدون اطلاع رونالدینیو و بارسلونا، به بازیکنان وردر هم توصیه کرده بود تا میتوانند از رونالدینیو دریبل بخورند. و این راز موفقیت رونالدینیو در این بازی بود.
حالا که فکر میکنم میبینم اگر مرا هم آن شب در برابر رونالدینیو میگذاشتند به آن راحتی از او دریبل نمیخوردم!