متوجه شدم که برای حکومت ایران هوا خیلی پس است و انوار "آقا" حسابی کم سو شده و رو به افول کامل گذاشته. به نظرم میرسد سیاستمداران ایرانی تحت فشار بسیار شدیدی قرار گرفتهاند و هر "تدبیر"ی فقط نتیجهی عکس میدهد و "امید"ها رنگ باختهاند.
مهمتر از اینها اما وضعیت سیستم حکومتی غرب است. من فکر میکنم وضعیت برای آنها حتی از این هم بدتر است. آنها حتی توان سر و صدا به پا کردن هم ندارند؛ چرا که انسان غربی به سر و صداها هم مشکوک شده. من از "طراحان سیاستها" در غرب میپرسم: واقعاً قرار است چه میزان دیگر هزینه بپردازند تا حکومت ایران چند صباحی دیگر پابرجا بماند؟ آنها خوب میدانند که ایران، فارغ از گذشته، امروز در نظر انسان غربی برجسته شده. واقعاً ارزش دارد فقط به خاطر جلوگیری از آزادی من، حکومت ایران همچنان حفظ شود و بدین ترتیب بدبینیها مدام بیشتر شود؟
فکرش را بکنید در این هفت هشت ده سال گذشته چه اندازه نیرنگ به کار گرفته شد. به چشم بر هم زدنی سر و وضع شهرها مدرن شد؛ تورم یک رقمی شد؛ ورزشکاران به موفقیتهای حیرت انگیز رسیدند؛ جایگاه علمی کشور ارتقا پیدا کرد و ... اما ... "انّ" ربک لبرمرصاد ... .
دوستی میگفت در خیابانها که قدم میزده، دیده برایش دست تکان میدهند. من یقین دارم که یاد کردن از او در بین مردم فقط با رکیکترین فحشها همراه است. بنابراین نمیدانم چه کسی برایش دست تکان داده. شاید از جلو مدرسهی کودکان استثنایی عبور میکرده.1
ورزشکاران نامی در سطح جهان تلاش زیادی دارند خود را از هر اتهامی مبرا کنند. والیبالیستهای آنها اخیراً سعی کردند از طریق یک معادلهی n مجهولی فوق پیچیده به مردم ایران پیامهایی بدهند. ولی در واقع داشتند به سایر ورزشکاران که به آنها مشکوکند پیام میدادند که: ما در حال فعالیتهای سازنده هستیم. ولی هر کودک ورزشکاری میداند که فعالیت سازنده در جلوگیری از موفقیتهای ورزشی ایران خلاصه میشود.
در پایان توصیه میکنم نفسهای آخر را خوش بگذرانید. زندگی را در عرض آن ببینید!
1 منظور حسن روحانی، رئیس جمهور وقت، است.