راستش را بخواهید پرسیدن این سؤال برای من تا حدی شبیه به این است که کسی بپرسد: "اصلاً لیلی زن بود یا مرد؟"! ولی به هر حال برخی افراد که بنای مجادله با نشانه های واضح دنیای پیرامون را دارند، همواره بر چنین سؤالاتی تأکید می کنند. برای آن ها عجیب است که چگونه یک نوشته، یک کتاب، یک کلام و یک بیان می تواند معجزه باشد. آن ها می پرسند: "مگر حرف زدن هم می تواند خارق العاده باشد؟ من هم می توانم حرف بزنم؛ مثلاً می گویم: الفیل مع الفیل، الخرطومهما طویل!!!".
گذشته از این بحث که این سؤال از سوی چه کسانی مطرح می شود، باید توجه داشت که عنوان "معجزه" چیزی نبوده که خود قرآن به کار برده باشد. قرآن تأکید می کند که هیچ کس قادر نیست مانند آن را بیاورد. معجزه اصطلاحی است که ما برای قرآن به کار برده ایم. در حالی که با توجه به معنای لغوی همه ی آفریده های خدا معجزه هستند و در مقابل: "انکم غیر معجزی الله" – شما قادر نیستید خدا را ناتوان کنید.
به هر حال در زیر نکاتی را پیرامون فوق العادگی و فرابشر بودن قرآن می آورم.
اول از همه باید توجه داشت که حرف زدن نوعاً کار سختی است. و از طرفی در میان افراد بهره مند از علم خوب حرف زدن همواره یک ارزش بوده. حالا هر فرد عادلی که از حداقل سواد عربی برخوردار باشد، با بررسی اجمالی قرآن، آن را چند صد صفحه مطلب ناب و "بی هیچ کجی" خواهد یافت (منظور از کجی تزلزل و تردید در کاربرد کلمات است که وزن کلام را در جاهایی به هم می زند - چیزی که در همه ی نوشته های حتی سطح بالای ما آدمیان موج می زند!). و از نظر این فرد بیان این چند صد صفحه مطلبِ بدون ایراد برای نوع بشر دست کم بسیار سخت به نظر می رسد.
از طرفی باید به شیفتگیِ عاری از تعصب استادان سخن، یعنی مولوی و حافظ، نسبت به قرآن اشاره کرد. به قول خودِ حافظ: "قدرِ گوهر یکدانه گوهری داند" - ارزش طلای منحصر به فرد را تنها طلافروش می داند. این که این بزرگان تا این اندازه از قرآن تمجید می کنند، نشانگر فوق العادگی قرآن است. اگر به دلیل هیاهوها قادر نیستیم در مورد قرآن به درستی قضاوت کنیم، می توانیم در مورد کلامی که حساسیت ها در مورد آن کم تر است درست نتیجه گیری کنیم؛ می توانیم درک کنیم کلام حافظ بی نظیر است. و وقتی حافظ قرآن را می ستاید، این می تواند برای ما حجت باشد.
سوم این که قرآن حول مفاهیم بکر و بدیع سخن رانده. دو مفهوم "خدای یگانه" و "قیامت" چیزهایی است که از قبل به هیچ عنوان مطرح نبوده و سخن گفتن استوار از چیزهای نو به مراتب دشوارتر از مفاهیم تکراری است. اگر نتوانیم بکر بودنِ عبارات قرآنی را ثابت کنیم، دست کم می توانیم از تازگی مفاهیم مطمئن باشیم. و این مفاهیم جدای از تازگی، برای بشر تکان دهنده، تأثیرگذار و حتی جریان ساز بوده ( این ویژگیِ تأثیرگذاری، در کلمات قرآن هم مشهود است؛ شما ببینید در همین جمهوری اسلامی کلمات قرآنی تا چه حد دهن به دهن و تکرار شده. کلماتی مثل "طاغوت"، "استکبار"، "منافقین" و "فتنه". تکرار این کلمات صرفاً به این دلیل است که افرادی که آن ها را به کار می برند، از خودشان ایده ندارند و از طرفی تحت تأثیر ایده های قرآنی قرار دارند).
مسئله ی دیگری که بیان قرآن توسط بشر را بعید نشان می دهد، ثابت بودن نظر قرآن در قسمت های مختلف آن است. مثلاً اگر قرآن در مورد ابراهیم صفت "اواه" را به کار می برد، ده صفحه بعد وقتی که دوباره می خواهد ابراهیم را توصیف کند، باز هم از واژه ی "اواه" سود می برد. ثبات نظر در کنار حفظ ساختار کلام در جاهای مختلف فوق العاده است. به عنوان مثالِ دیگر قرآن در جایی می گوید: "بگذار بازی کنند و [در بیهودگی] فرو روند" و ده ها صفحه بعد همین عبارت را در میان عباراتی دیگر با وزن متفاوت می آورد. برای یک نویسنده ی معمولی بسیار سخت است ده ها صفحه بعد نظرش را در مورد یک موضوع حتی به خاطر بیاورد.
در پایان ذکر یک نکته ی حاشیه ای را خالی از لطف نمی دانم و آن این که : قرآن به هیچ وجه علمی نیست! عده ای می کوشند ردپای علوم جدید را در قرآن جستجو کنند. مثلاً تلاش می کنند شرح مراحل تکوین جنین در قرآن را با علم جنین شناسی تطبیق دهند. در حالی که در بسیاری جاها و از جمله در همین موردِ جنین اظهارات قرآن در تناقض کامل با علم قرار دارد. مثلاً در قرآن آمده انسان از "ماء دافق" یا "منی یمنی" به وجود آمده؛ حال آن که از نظر علمی سلول های بدن زن هم در تکوین انسان نقش دارد. تناقض قرآن با علم به دلیل آن است که قرآن تلاش داشته مسائل را با توجه به سطح دانش مردم زمان خود بیان کند. پس اشتباه نکنید: قرآن پزشکی یا ریاضی نیست. اگر در جستجوی حقایق علمی به معنای والاتر در قرآن باشیم، باید به نظر آن در مورد مسائل بسیار کلی تر و مهم تر مثل "ازل"، "ابد"، "سرنوشت" و ... توجه کنیم، نه این مسائل جزئی.
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم - به شرط آن که ننمایی به کج طبعان دل کورش
(حافظ)
شعار من: چه طور است انقلاب کنیم!