سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محمد خیلی سختی می کشد. گذر زمان برای او توأم با رنج است. در این وضع امیدها رنگ می بازد. در این وضع افکار منفی محمد را در بر می گیرد. محمد با خود می گوید: نکند خدا مرا رها کرده؟ اصلاً نکند کار بدی کرده ام که خدا بر من خشم گرفته؟ اما این ناامیدی دیری نمی پاید. خدا باز هم محمد را آرام می کند و سوره ای دلنشین بر او نازل می کند. در آن سوره به مواقع عظیم سوگند می خورد که او را رها نکرده:

قسم به صبحگاه
و به شب زمانی که همه جا را تیره کند
که پروردگارت با تو وداع نکرد و خشمگین هم نشد

سپس به او اطمینان می دهد که اول و آخر از آنِ اوست و البته آخرت برای او بهتر است:

و آخرت برای تو از ابتدا برتر است
و پروردگارت به تو نعمت خواهد بخشید تا راضی شوی

وبعد از آن به او متذکر می شود که همواره به او لطف داشته:

آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد
و گمراه نیافت و هدایت کرد
و فقیر نیافت و بی نیاز گردانید

شب تنهایی ام در قصد جان بود - خیالش لطف های بی کران کرد
(حافظ)

خدا باز بر محمد رخ نمون می کند و با کلام مستحکم خود او را آرام می نماید.

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست - بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
(مولوی)

اما این نخستین بار نیست که محمد این چنین اندوهگین می شود. آن چه محمد را رنج می دهد هم افسانه های عامه پسندی مثل "شعب ابی طالب" یا "شکمبه ی گوسفند" نیست. آن چه او را رنج می دهد حوادثی نیست که در کتاب "اتفاقات بد برای آدم های خوب" با آب و تاب فراوان نقل شده. محمد انسان است؛ روح دارد؛ حساس و با احساس است. محمد از آن جنس آدم های مفلوکی نیست که به یک اشاره سی کیلو وزن کم می کنند و موی سر و صورت خود را لیزر می کنند تا وانمود کنند سرطان دارند! محمد شخصیت دارد و برای خود احترام قائل است. محمد انسان است؛ حیوان نیست. محمد از آن دست افرادی نیست که زیر بار هر حقارت و ذلتی می روند تا فقط زنده بمانند؛ محمد حاضر نیست به هر قیمتی به زندگی ادامه دهد. محمد فردی است که از کوچک ترین ستم بر می آشوبد. نه، محمد به ستم خو نمی کند.

بله، این نخستین بار نیست که محمد از نامردمی ها، نیرنگ ها و شرارت ها به ستوه می آید. اما خدا هرگز از رویه ی خود عدول نمی کند و "آیت" آن چنان دهان بندی فرو نمی فرستد که همه را به تسلیم وادارد. خدا در تمام موارد محمد را به صبر و بردباری فرا می خواند. احتمالاً خدا چیزی را می داند که محمد نمی داند. از نظر خدا این عین "جهل" است که محمد بخواهد به "زمین و آسمان" چنگ بزند و برای تمکین دشمنان معجزه به دست آرد. خدا محمد را آرام می کند. خدا به محمد اطمینان می دهد که می داند سینه ی محمد از نیرنگ ها تنگ می شود. و به محمد اطمینان می دهد که بر چشمان اوست! و چه چیز آرامش بخش تر از این که کسی هست که محمد را درک می کند.

به هر حال محمد یک حادثه ی عظیم، سترگ و بی مانند در تاریخ بشر است. ارزش قرآن کریم، یعنی یادگار محمد برای دنیای ما، قابل توصیف نیست. نمی توان گفت قرآن آهنگین است. نمی توان گفت قرآن پر از سجع ها ی نغز است. نمی توان گفت قرآن بسیار پر محتواست. نمی توان گفت هر کلمه ی قرآن تأثیرگذار و تکان دهنده است. نمی توان گفت ترکیب کلمات در قرآن سحرانگیز است. نه، این ها همه هست و این همه قرآن نیست. قرآن، قرآن است. و محمد یگانه فردی است که کفایتِ دریافت قرآن را دارا بوده. و مجموعه تلاش های علمی "تحصیل کردگان"، یعنی مجموعه ی نامتناهیِ حدیث، دعا، تفسیر و ...، هرگز افراد جستجوگر و فهیم را گمراه نمی کند.

آن همه شعبده ها عقل که می کرد آن جا - ساحری پیش عصا و ید بیضا می کرد
(حافظ)

 

پی نوشت: اکنون فروردین 99 است. هیچ می دانید عبارت های "محمد" و "احمد" که خدا با آن پیامبرش را در قرآن خطاب قرار می دهد، در اصل به معنی "ستوده" هستند؟ این بدین معنی است که پیامبر مورد ستایش خداست. از طرفی ما انسان ها سیزده نفر را به محمد متصل کرده ایم و هر چهارده تا را شبانه روز می ستاییم. و در این بین سهم خود "محمد" از ستایش ما از همه کم تر است! به هر حال بهتر است وقتمان را صرف ستایش خداوند کنیم.

از طرفی لازم می دانم تذکر دهم که از نظر عرف صدا زدن نام شریف پیامبران بدون لفظ "حضرت" می تواند یک بی احترامی به آنان تلقی شود. به هر حال به چیزی که عرف شده، باید تمکین کرد. ولی قصد من از حذف کلمه ی "حضرت" آوردن این نام های شریف درست به همان شکلی است که در قرآن آمده.


نوشته شده در  شنبه 97/1/25ساعت  6:57 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درندگی
فهمیدگی
نان و دلقک
سنگ پای ازغد
لانه نه، آن جا سگدانی بود
سیاست داخلی
[عناوین آرشیوشده]