وقتی دانشگاه بودم، فرصتی دست داد تا از نزدیک یک دسته موش آزمایشگاهی را ببینم. دانشگاه ما در شهری کوچک و نه چندان مهم بود. ولی مسئولین با هزینهای احتمالاً گزاف این موشها را تهیه کرده بودند تا استادان بتوانند روی آنها آزمایش کنند. استادان دانشگاهها اصولاً افراد پرکاری هستند. شخصیتهای عجیبی دارند. مثل یک اسباب بازی کوکی هستند که کوک شده و بی وقفه به کار ادامه میدهد. آنها در تمام مدت عمر مشغول تحصیل، مطالعه و تحقیق بودهاند. وقتی هم که عضو هیأت علمی دانشگاه میشوند، باز هم از پا نمینشینند. مجموعهای از بهترین امکانات در اختیار آنان قرار میگیرد تا آنها بتوانند تحقیق کنند و در نهایت از این طریق جایگاه علمی کشور ارتقا پیدا کند. نتایج تحقیقات آنها یک از ده فرصت انتشار در ژورنالهای خارجی را پیدا میکند و استاد محترم از این رهگذر از عنوان استادیاری به دانشیاری ارتقای رتبه پیدا میکند. بعد هم پلاکاردهای تبریک از طرف این و آن و تقدیرنامه از طرف رئیس دانشگاه و تشریفاتی مثل اینها. یک تشریفات مهم هم عبارت است از خرید شیرینی و پخش آن توسط دانشجویان در سر کلاس درس استاد و کف زدن و لوس بازیهایی مثل این. در مورد شیرینی خریدن البته دانشجویان هر کلاس سعی میکنند گوی سبقت را از هم دانشگاهیهای خود در کلاس دیگر بربایند و زودتر برای استادشان شیرینی بخرند. در این زمینه دعوای بین دانشجوهای دختر و پسر هم سر این که کدام جنسیتیها زودتر شیرنی بخرند، جالب است. خلاصه بحث خرید شیرینی است و خودشیرینی.
بگذریم ... در مورد موش های آزمایشگاهی میگفتم. این موشها موش صحرایی هستند که از موشهای خانگی معمولی خیلی بزرگترند. موشها را داخل قفسها نگه میدارند. زبان بستهها خیلی آرامند و به خاطر اینکه در قفسشان کردهاند نه تنها خود را به در و دیوار قفس نمیزنند که حتی یک جیغ کوچولو هم نمیکشند. پذیرفتهاند که همین قدر فضا و آب و غذا برای "زنده ماندن" کافی است. روی آنها آزمایشهای مختلفی صورت میگیرد. معمولاً آنها را به روشهای مصنوعی بیمار میکنند و سپس داروهای مختلف را رویشان امتحان میکنند. گاهی آنان را وادار به جفت گیری میکنند تا روی جنینهایشان مطالعه کنند و تأثیرات مصرف داروها و مواد مضر توسط مادر را بر روی جنینها بسنجند. اگر نیاز به موشهای بیشتری باشد، جفت گیریها بیشتر میشود تا جمعیت موشها افزایش یابد. موشها از همهی این روندها بیخبرند. آنها گویی موظف به تبعیت از مراحل علمی هستند. نهایتاً ممکن است وقتی میخواهند به آنها چیزی تزریق کنند، سعی کنند دست طرف را گاز بگیرند. ولی چه کار عبثی! دانشمندان فکر این غرایز ناکارامد آنها را کردهاند و مثلاً موقع تزریق به آنها، دستکش میپوشند. هیچ گزندی متوجه دانشمند نیست. او موشها را کاملاً رام کرده. و موشها آرامند. حتی وقتی که زجرکش میشوند، کاری از دستشان بر نمیآید. و دیگران که شاهد زجرکش شدن همنوع خود بودهاند، از مورد او درس نمیگیرند. به این فکر نمیکنند که دیر یا زود همین بلا ممکن است سر آنها بیاید. به فکر راه چاره نیستند. به فکر این نیستند که دست کم این قدر رام و دست به سینه و حاضر و آماده و مهیای آزمایشها نباشند. چه تصور باطلی ... مگر موشها فکر هم دارند؟
به هر حال این وضع گذران زندگی موشهای آزمایشگاهی است. افسوس بر موشهای آزمایشگاهی ... افسوس که چنین شوم میزیند و چنان شومتر میمیرند. و افسوس که موشهای آزمایشگاهی در قعر چنین منجلابی حسابی الکی خوش هستند. افسوس که آن ها به ترک دیوار هم میخندند.