خوش بود گر محک تجربه آید به میان - تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
(حافظ)
من مطابق با راهنمایی و ادعای آلمان بود که پیش بینی کرده بودم "همه چیز تمام شد". بر این اساس بود که کار حکومت را بالفور یکسره در نظر گرفته بودم و با دیگران هم در میان گذاشتم. آلمان به من اطمینان داده بود که تا ژوئیه (جولای) حکومت رسماً سقوط میکند و من هم باور کرده بودم.
منتها اتمام غیر منتظرهی جنگ ایران و اسرائیل ثابت کرد که حکومت حداقل ماهها با فروپاشی فاصله دارد. آنها برای چند هفته نیست که رو به بازی کردن با چنین جنگ پرهیاهویی میآورند. آنها حداقل ماهها و شاید خیلی بیشتر بر اریکهی قدرت باقی خواهند ماند؛ اگر نه برای همیشه.
به هر حال آنها با جنگ 12 روزه یک بار دیگر همه را به بازی گرفتند. و این ناامید کننده است. آنها دو سه بار تا مرز اعلام فروپاشی فارس پیش رفتند و سپس از آن منصرف شدند. همهی علایمی که بروز میدادند، حاکی از همین بود.
این ناامید کننده است، اما دستاوردهای مهمی هم داشت. مهمترین دستاورد این بود که نیروهای حوزهی فرهنگی حکومت بیش از پیش و به شکل عیان ماهیت واقعی خود را بروز دادند. جنگ جهانی سوم، پیش از هر چیز یک جنگ فرهنگی است. و در چنین بزنگاههایی از آن است که معلوم میشود افراد چند مرده حلاجند. آنها برای دو سه هفته که حتماً بیشتر هم خواهد شد، به عینه و بی هیچ ملاحظه یا واهمهای، در رسانهها مدام قورباغههای رنگ شده را به جای قناری تحویل خلایق دادند. آنها هر اراجیفی که ممکن بود را برای فریب سایرین سر هم کردند و با صدای رسا، بی هیچ شرمندگی فریاد زدند. و این تازه در شرایطی بود که آنان به شدت تحت فشار بودند و هول و هراس بیسابقهای را از سر میگذراندند.
به هر حال معلوم شد این گروه تا چه اندازه پست و تا چه اندازه بی حیا هستند. آنها هیچ مرزی برای شرارت در زمینهی فرهنگ نمیشناسند. و از سویی با ظاهر جنتلمن در رسانهها ظاهر میشوند. امروز آنها واقعیت خود را نشان دادند. و این دستاورد بزرگی برای من است.
شامورتی محرم
یکی دو سال پیش، ماه محرم در تلویزیون تصادفی به یک تعزیه برخوردم. تعزیه برای من یادآور سالهای کودکی است. به همین دلیل قدری در برنامهی تلویزیونی دقیق شدم. تعزیه مربوط به قاسم بود. من تصویر روشنی از تعزیهی قاسم در ذهن نداشتم. از کودکی تعزیهی همه را به یاد میآوردم، جز تعزیهی قاسم. و به این دلیل تصمیم گرفتم برنامهی تلویزیونی را با دقت تماشا کنم و ببینم تعزیهی قاسم چه شکلی است.
چشمتان روز بد نبیند. "تعزیه" آنچنان سوزناک و غم انگیز بود که نزدیک بود مرا با این همه آگاهی و تجربه و دانایی وادار کند بنشینم زار زار بر آن گریه کنم. باور کنید آنچنان با انواع و اقسام هنرها فرد را فریب میداد، آنچنان تأثیرگذار بود که نزدیک بود خود مرا به مراسمهای سینه زنی، زنجیر زنی، قفل زنی، قمه زنی و دیگر خودزنیها در راه اباعبدا... به اقرار وادارد. خود مرا به فکر فرو برد که بر مصایب قاسم و عمویش شروع کنم خودم را بزنم!
و این جادوی تعزیه است. و تعزیه مراسمی مربوط به 200 سال پیش است. و آنها از طریق آن اینچنین افراد را تحت تأثیر قرار داده و به بازی میگیرند. فکرش را بکنید با این ابزارهای روی هم جمع شده در دنیای امروز چه طور میتوانند افراد را فریب دهند. ابزارهایی که تعزیه در بینشان گم است. به هر حال از قدیم گفتهاند که این محرم و صفر است که اینها را زنده نگه داشته است. همین امسال من با رسم غریبی در رابطه با عزای سیدالشهدا رو به رو شدم. چیزی که دست کم من تا حالا ندیده بودم. عنوان مراسم "اذن عزا" بود. و عبارت بود از تعویض پرچم گنبد منور رضوی و اذن گرفتن از امام رضا برای آغاز عزاداری محرم!!! من تا حالا همچین چیزی نشنیده بودم. در طی سالیان، مدام چیزهای جدیدی در ارتباط با محرم ابداع شده. مراسم مربوط به شیرخوارگان حسینی و یا زیارت اربعین از این جملهاند. ممکن است این آخری هم جدید باشد. خیلی هم شبیه است به مراسم تعویض پوشش خانهی کعبه که به مناسبت آغاز سال جدید قمری هر سال در همین زمان انجام میشود.
در پایان یک بار دیگر به همهی پیگیری کنندگان یادآوری میکنم که اینجانب سعی خواهم کرد، این بار به طور جدیتر، از فعالیت سیاسی بیشتر پرهیز کنم. ممکن است باز هم تحت تأثیر حوادث این تعهد را زیر پا بگذارم. منتها فعلاً تصمیم من این است. فکر میکنم به قدر کافی فعالیت کردهام. من از مجموع تلاشهای تمام 8 میلیارد جمعیت دنیا بیشتر تلاش کردهام. منتها فایدهای نداشته و تأثیری به جا نگذاشته. از طرفی کناره گرفتن از سیاست را با توجه با دانش کنونی به نفع همه میدانم.
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم - اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
(حافظ)