تیم فوتبال رؤیایی بایرن در فصل 09-2008 را به خاطر می‌آورید؟ تیمی که زیر نظر اوتمار هیتسفلد، با جا به جایی بعضی رکوردها توانست بوندسلیگا و جام آلمان را ببرد. و در حالی که در جام یوفا، در جایگاه واقعی خود در عرصه‌ی اروپایی قرار نداشت، تا نیمه نهایی صعود کرد.

اما فارغ از آمارها، قدرت واقعی ورزشکاران ملاک ارزیابی است و بنده‌ی حقیر تا حد زیادی قادر به تشخیص این پارامتر هستم. از این منظر، من تیم‌های زیر نظر هیتسفلد را فوق قدرتمند می‌دانم و آن تیم بایرن هم همین گونه بود.

در عالم ورزش دست بالا دست خیلی زیاد است. من فصل پیش بازی‌های تیم فوتبال دورتموند را زیر نظر یک مربی آلمانی کم‌تر شناخته شده دنبال می‌کردم. شاهد بودم که آن تیم با بازیکنانی سخت کوش اما چهره نشده چه طور قادر بود تیم دوپینگ شده و سرشناس فوتبال اروپا یعنی اتلتیکو مادرید را در یک بازی دو بار ببرد. به این ترتیب که بار اول دو هیچ از آن‌ها جلو افتاد، سپس دو گل به اتلتیکو آوانس داد تا بازی مساوی شده و از صفر شروع شود، و در نهایت در مدت کوتاه باقی مانده و با وجود تلاش تیم اسپانیایی، بار دیگر دو گل وارد دروازه‌ی آن‌ها کرد. و این همه در حالی بود که آن‌ها به اختلاف گل دو برای فائق آمدن بر حریف نیاز داشتند.

تیم دورتموند خیلی قوی بود. منتها مثلاً تیم بارسلونای امسال را زیر نظر یک مربی بزرگ‌تر آلمانی، یعنی هانزی فلیک در نظر بگیرید. آن‌ها از مهره‌های ارزشمند کاملاً تهی هستند؛ وضعی بدتر از دورتموند مورد اشاره. به زحمت می‌توان بازیکن با کیفیت در این تیم پیدا کرد. مثلاً می‌توان از لواندوسکی، رافینیا، شزنی و دیونگ به عنوان تنها بازیکنان با کیفیت آن‌ها یاد کرد. و این در حالی است که نامبردگان در سطح اروپا صرفاً متوسط به حساب می‌آیند. انبوهی بازیکن بی تجربه و تازه وارد، کادر بارسلونا را تشکیل می‌دهند.

منتها همین تیم بارسلونا، زیر نظر فلیک با تلاشی به مراتب کم‌تر از دورتموند مورد اشاره به موفقیت می‌رسد. من چند بازی آن‌ها را با تیم‌های مطرح مثل مادرید یا حتی خود اتلتیکو مشاهده کرده‌ام. دیده‌ام که آن‌ها بدون این‌که به خود زحمت دهند، به گل می‌رسند. آن‌ها آن‌قدر قوی هستند که هیچ برنامه‌ی به خصوصی را هم برای گل زنی در پیش نمی‌گیرند. فقط توپ را می‌برند جلو دروازه‌ی حریف و وارد دروازه می‌کنند؛ به همین راحتی! فوتبال بازی کردن برای آن‌ها خیلی ساده است.

این اشاره برای این بود که یادآوری کنم در ورزش افراد باکفایت زیادند. اما اندک افراد مثل فلیک و هیتسفلد تا این اندازه قدرتمند هستند.

به هر حال، در تیم بایرن در فصل 09-08 چند ستاره‌ی تازه وارد در نتیجه‌ی تغییر سیاست باشگاه وارد تیم شده بودند. بازیکنانی مثل فرانک ریبری و لوکا تونی. هر دو بازیکن یاد شده فصل بی نظیری را پشت سر گذاشتند. لوکا تونی با کسب رکورد آقای گل فصل بوندسلیگا شد و ریبری هم مثل یک اسطوره بازی کرد. اما بحث این‌جاست که تیم بایرن در آن برهه بسیار قوی‌تر از آن بود که متکی به بازیکن به خصوصی و احیاناً دو بازیکن نامبرده باشد. در واقع تیم آن‌قدر قوی بود که هر بازیکنی که نیمکت تعیین می‌کرد، می‌توانست بدرخشد. منظور من این است که این دو بازیکن نامدار آن فصل هم طبق صلاحدید کادر فنی فرصت درخشش پیدا کرده بودند. در واقع چنین درخششی مثل موارد بی‌شمار دیگر در فوتبال به تصمیم مقامات ممکن شده بود. در واقع درخشش این دو بازیکن را نباید حمل بر استعداد و توانایی صرف آن‌ها کرد.

در واقع به سختی می‌توان در ورزش اختلاف سطح ورزشکاران را درک کرد. در همان تیم بایرن ممکن بود و من این‌طور فکر می‌کنم که میروسلاو کلوزه از لوکا تونی بهتر باشد. اما طبق سیاست باشگاه، کلوزه در آن فصل چندان موفق نبود.

تیم بایرن آن‌قدر قوی بود که با برنامه ریزی و ارائه‌ی شرح وظایف هر بازیکنی را که می‌خواست می‌توانست چهره کند. مثلاً اگر لازم بود می‌توانست به جای ریبری، باستیان شواین‌اشتایگر را برجسته کند و موفقیت ریبری از نظر آمار و حتی شکل بازی، به تنهایی نمی‌تواند نشان دهنده‌ی کیفیت بیش‌تر او نسبت به شواین‌اشتایگر باشد. شواین‌اشتایگر عمداً بد بازی می‌کرد و ریبری عمداً خوب! بنابراین مقایسه‌ی دو نفر خیلی سخت است.

اما برگردیم به تیم بارسلونا. این تیم در این فصل یک بازیکن نوجوان پر سر و صدا در ترکیب داشته. بازیکنی به نام یامال که اتفاقاً خیلی هم موفق بوده. من می‌خواهم یادآوری کنم که موفقیت این بازیکن نمی‌تواند نشانگر ارزش ذاتی او باشد. تیم بارسلونا فوق العاده قوی است و برجسته شدن یامال صرفاً تدبیر کادر فنی است. این آن‌ها هستند که از او خواسته‌اند، مثلاً کارهای فردی بیش‌تری نسبت به سایرین انجام دهد. و تیم که قوی باشد، یک بازیکن ضعیف که از بیس فوتبالیست بودن برخوردار است، قادر خواهد بود بر اساس سیاست‌ها موفق از آب در بیاید.

مثلاً به یامال و به کل تیم گفته شده، پاس‌های خود این بازیکن منجر به گل شود. و خود او و هم‌تیمی‌ها هم تلاششان بر همین هدف متمرکز خواهد بود.

پس به هر دلیل آقای هانزی فلیک دستور به درخشش لامین یامال داده. در حالی که از نظر من او هنوز چهار پنج سال مانده که به سطح بازیکن بودن در همین لیگ نه چندان قدرتمند اسپانیا برسد؛ چه برسد به این‌که از هم‌اکنون نقل محافل باشد.

اما اخیراً با تمرکز بیش‌تر بر بازی‌های بارسلونا دریافته‌ام تصمیم بر موفقیت یامال فقط از سوی فلیک گرفته نشده. من با دقت بیش‌تر دریافته‌ام تمامی بازیکنان و تیم‌هایی که برابر بارسلونا قرار می‌گیرند، بدون اطلاع مربی آلمانی، عمداً فرصت یکه تازی را برای یامال فراهم می‌کنند. آن‌ها فشار چندانی روی او نمی‌آورند، راه را برای پیشروی او کاملاً باز می‌کنند و اجازه می‌دهند او پاس‌های نه چندان جذاب سرنوشت ساز ارسال کند.

بازیکنان تیم‌های حریف در مقابل یامال مبتدیانه بازی می‌کنند. آن‌ها واقفند که کم‌ترین فشار می‌تواند این فوتبالیست بی تجربه را وادار به اشتباهات مضحک کند. بنابراین حتی اگر لازم باشد، جلو او زمین می‌خورند تا دریبل‌هایش اصطلاحاً بگیرد.

یامال بزرگ نیست، هانزی فلیک سعی دارد او را بزرگ جلوه دهد و تیم‌های رقیب هم احتمالاً بدون اطلاع مربی آلمانی برای نیل به این هدف تلاش می‌کنند.

همه‌ی این‌ها نشانگر این است که فدراسیون اسپانیا و مقامات این کشور، در کنار فدراسیون فیفا و مقامات حکومت جهانی، این بار تصمیم به برجسته شدن خود این بازیکن گرفته‌اند. هم‌چنان که زمانی مثلاً تصمیم داشتند لیونل مسی را بزرگ جلوه دهند. می‌دانید چیست؟ تقریباً تمام بازیکنان دنیا زمانی که در مقابل مسی قرار می‌گرفتند، دستور داشتند از او دریبل بخورند و زمینه‌ی هر نوع موفقیت دیگر او را هم فراهم کنند. او بی هیچ فشار و مزاحمتی بازی می‌کرد.

و اکنون نوبت یامال است. اما مهم این است که بی اطلاعی احتمالی مربی آلمانی از تلاش سایرین، بی اطلاعی از تلاش بی وقفه و سفت و سخت اسپانیا برای مقاومت در برابر حوزه‌ی ورزش کشورهای محور، این مربی و مافوقانش را قطعاً تحت تأثیر قرار می‌دهد.

به هر حال یامال دارد از سنین بسیار پایین تبدیل به اسطوره می‌شود. این هم یک چشمه‌ی دیگر از ترفندهای حکومت است. من فکر می‌کنم اگر این حکومت دوام بیاورد، چه بسا در سال‌های آینده، مثلاً یک بازیکن 12 ساله هم در فوتبال چهره شود. خدا را چه دیدید، شاید اگر بیش‌تر هم طول بکشد، کار به بازیکن 8 ساله هم برسد! در این صورت احتمالاً مطابق با تصحیح قوانین فیفا از سوی "آرسن ونگر"، ممکن است به هم‌تیمی‌ها اجازه داده شود او را بغل کرده و تا دروازه‌ی حریف همراه توپ پیش ببرند! بازیکنان حریف هم که مدام ولو خواهند شد!!! و همه‌ی این‌ها به منظور جذابیت بیش‌تر این رشته‌ی ورزشی پر طرفدار است!

اخیراً و با باز شدن پای یک مربی دیگر محور، آقای اسماعیل کارتال اهل ترکیه به فوتبال ایران تلاش شدیدی در جریان است که موفقیت‌های او و تیمش پرسپولیس را به اشتباهات داوری نسبت دهند. در همین بازی اخیر پرسپولیس در مقابل تیم اردکانی، داور به درستی پنالتی چادر ملو را رد کرد. تصویر آهسته هم نشان می‌داد که خطایی رخ نداده بوده و بازیکن این تیم خودش را زمین زده. اما حتی همین اتفاق هم رسانه‌های ایرانی را وادار به واکنش کرده تا از داور اشتباه بگیرند! من با خودم می‌گویم، از این پس چه‌طور است اگر بازیکنان پرسپولیس نفس هم کشیدند، یک پنالتی به نفع حریف اعلام شود! شاید این شائبه‌ی حمایت داوران از این تیم را کاهش دهد. شاید این منتقدان را راضی کند! پس از این پس، هر نفسی که از پرسپولیس بر می‌آید، یک پنالتی؛ خوب است؟!

این‌ها همه از شگفتی‌های فوتبال است! اخیراً هم پزشک تیم فوتبال بارسلونا فوت کرد تا بازی آن‌ها کنسل شده و اسپانیا در شوک فرو رود! اما سؤال من این است: به راستی، چرا یامال؟ چرا از همه‌ی دنیا یامال باید برای موفقیت انتخاب شود؟

یکی از آگهی‌های بازرگانی جذاب این اواخر تلویزیون از یک نوجوان دبیرستانی سؤال می‌کرد: چرا خیلی سبز؟ یعنی چرا خیلی سبز را به عنوان منبع کمک درسی انتخاب کردی. و او جواب می‌داد: چون خیلی سبز ماجرا داره؛ "ماجراهای من و درسام"!


نوشته شده در  چهارشنبه 03/12/22ساعت  5:44 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اسپانیای سفت و سخت
جواب
از کجا فهمیدم؟
پرسپولیس برنده میشه
جبهه ی مقاومت
[عناوین آرشیوشده]