گروه نخبگان زمانی که گزک دستشان بدهی، هیاهو میکنند و وقتی هم آب سر بالا میرود، ابوعطا میخوانند. به هر حال همواره مدعیند و آرام نمیگیرند. یادم هست آنها برای سالها در مقابل انتقاد من از مسئولین، بلوای فرهنگ راه میانداختند و مرا میکوبیدند. و وقتی هم فسادی برملا میشد، آنها ابراز خوشحالی میکردند و میگفتند اتفاق بدی برای مبارزه رخ داده!
همین استاد رحیم پور ازغدی که امروز خیلی از او یاد شد و همین هم اهمیت او را بی جهت بالا میبرد، مدتها از معتاد بودن، بیسواد بودن و کارگر اصطبل بودن رضا شاه پهلوی داد سخن میداد (این هم از عجایب روزگار و تنبیهی دیگر برای خانوادهی پهلوی است که یک فرد بی سر و پا مثل رحیم پور اینچنین به آنها توهین میکند). به هر حال زمانی که معلوم شد خود خمینی و یا حتی احتمالاً خامنهای اصلاً اصل و نسب نداشتهاند و فقط به خاطر اندام درشت و نگاه غضب آلود (چشم غره!) بر مصدر نشستهاند، فکر میکنید دهان رحیم پور بسته شد؟ خیر! او این بار فریاد زد: حالا که این طور است، من خمینی و خامنهای را هم مسخره میکنم!
همین آقای عادل فردوسی پور که اکنون تقریباً از یادها محو شده را در نظر بگیرید. خاطرنشان میکنم که پی بردهام او اصلاً اهل کرمان نیست؛ اهل رفسنجان است. با این وجود با ناز و کرشمهی تهرانی و حتی واشنگتنی حرف میزند و به چیکار میگوید، "چیکا" (چیزی که البته الآن در تمام ایران مرسوم است، ولی 20 سال پیش فردوسی پور از معدود افرادی بود که در تلویزیون این طور حرف میزد) و به ششصد میگوید، "شیصد" (چیزی که بر خلاف تلاش تهرانیها هنوز مرسوم نیست!).
تا وقتی که من بهانهای دست نخبگان میدادم آنها هیاهو میکردند و اکنون که مدت نسبتاً زیادی است چارچوبهای سفت و تنگی که آنها برای من وضع کردهاند را شناختهام و آسته میروم و میآیم که گربهها شاخم نزنند، باز آقای فردوسی پور موفقیتهای مرا "ترکتازی" مینامد.
ایرادی ندارد، آقای فردوسی پور. به امید خدا ما به ترکتازی ادامه میدهیم و شما هم به ترکبازی؛ یعنی مثل ترکان بازنده بودن، مثل ترکان باختن!