در توضیح هیاهوی مربوط به فعالیت جنسی که من انجام داده بودم، بارها تأکید کردم که این یک "خانه" است که من در آن زندگی می‌کنم؛ با تمام ویژگی‌های مربوط به یک خانه - من‌جمله سکس. گفته بودم که این‌جا خیابان نیست، پارک نیست، سن برنامه‌ی "عصر جدید" نیست که در آن پسرهای زیبا را لخت کردند و ... .

 خلاصه که تأکید کرده بودم که مناقشه‌ای در این استدلال که در انظار نباید سکس کرد، وجود ندارد و من هم از همه بیش‌تر بدان معتقدم. منتها این‌جا محل دید انظار نیست. و من صرفاً با این توجیه فعالیت جنسی کردم.

 ضمن این‌که سوء تفاهم شکل گرفته را هم نباید از یاد برد. من گمان می‌کردم توضیحات من در این خصوص، از طریق شنود افکارم، به اطلاع همه رسیده؛ و بدتر، گمان می‌کردم همه با این مسئله کنار آمده‌اند. به خصوص که علامت واضحی در مخالفت با آن در میان نخبگان ندیده بودم.

 اما همان‌طور که در همین وبلاگ به آن اشاره شد، استاد رحیم پور ازغدی در یکی از سخنرانی‌های اخیرشان، بدون هیچ اشاره‌ی بیش‌تر به این توضیحات، از لفظ لانه برای توصیف مسئله استفاده کرد.

 این نشانگر نهایت وقاحت یک حیوان درنده مثل رحیم پور است که با گستاخی و برای اثبات دیدگاه‌هایش، هر چه از دهن کثیفش در می‌آید، بار دیگران می‌کند.

 اساساً پررویی این استاد ریشه دار است. و البته وقتی کسی تا این حد دستش باز باشد، وقتی کسی فرصت حداقل 3 ساعت سخنرانی هفتگی در رسانه‌ی رسمی یک کشور را داشته باشد، و وقتی هیچ کس بابت انواع ادعاهایش، پاپی او نشود، انتظاری جز این نمی‌توان داشت. در همان سال 1390، درست پس از آن‌که یکی از مبارزان سابق، آقای عماد افروغ (رحمت ا... علیه)، در برنامه‌ی "پارک ملت" آقای شهیدی فر، هجمه‌ای نسبی به استاد رحیم پور کرد، بلافاصله صبح روز بعدش آنتن تنگ تلویزیون جمهوری، درست به یک اشاره‌ی استاد، به شکل فوق برنامه، فرصت یک سخنرانی دیگر به وی داد و استاد در این سخنرانی مدام انگشت شستش را در تصاویر بولد می‌کرد. بالأخره اگر به خاطراتتان مراجعه کنید، پی می‌برید که چنین ایما و اشاره‌هایی، آن زمان باب شده بود.

 صحبت از پررویی استاد است. من نمی‌دانم اساساً در این سیستم عریض و طویل چرا همواره احمق‌ترها فرصت بیش‌تری برای عرض اندام دارند. مثلاً من نمی‌دانم که چرا نصف همین فرصتی که استاد رحیم پور برای جلب توجه دارد، مثلاً در اختیار دکتر شهریار زرشناس قرار نمی‌گیرد. کسی که هم باسوادتر است، هم با تربیت‌تر.

 به هر حال من نمی‌دانم چه سنخیتی بین یک خانه‌ی عادی، و یک لانه است که استاد این‌چنین بی پروا این دو را به هم ربط داده. آیا فقط بدین دلیل که در آن‌جا سکس شده، می‌توان چنین ارتباطی برقرار کرد؟

 استاد اساساً اهل توجیه نظراتش نیست. او فقط ادعاها را مطرح می‌کند. او توضیح بیش‌تری نمی‌دهد!

 اما اگر دلیل این ادعای استاد همین باشد که من در بالا آوردم، سؤال شکل می‌گیرد که آیا می‌توان با همین استدلال، مثلاً به خانه‌ی خود استاد نام‌های دیگری داد. یادمان نرود که استاد یک آخوند شیعه است و نه یک کشیش مسیحی؛ و به همین دلیل طبق نظر فقها هرگز نباید بدون همسر، بدن زن زندگی کند؛ و بنابراین مدام مشغول سکس است.

 آیا درست است که بر همین اساس به خانه‌ی خود او نام‌های دیگری داد؟ آیا درست است، مثلاً به این اعتبار که استاد در همین خانه توله‌های خودش را پرورش می‌داده، به آن‌جا نام مثلاً پرورشگاه را داد؟ آیا درست است چون در آن‌جا توله‌ها را تربیت می‌کرده، مثلاً به این خانه نام کانون اصلاح و تربیت داد؟ آیا می‌شود به این دلیل که مثلاً مادربزرگ بچه‌ها (توله‌ها) گاهی به آن‌جا سر می‌زده، به خانه نام "خونه‌ی مادربزرگه" داد؟ آیا به جاست که چون در این خانه چیزی خورده می‌شود، نام آن را "آخور" گذاشت؟ آیا درست است چون استاد گاهی در آن کباب تناول می‌کند، نام خانه را "کبابی" گذاشت؟

 و در نهایت، آیا می‌شود درست به این دلیل که مثلاً در خانه‌ی استاد سکس می‌شود (که حتماً می‌شود!)، به آن مثلاً نام کاباره داد؟ و یا نام آشیانه، و یا طبق استدلال خودشان لانه، و یا آغل، اصطبل، طویله و ... ؟

 شما قضاوت کنید.


نوشته شده در  دوشنبه 03/10/10ساعت  4:27 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
رسوایان جهان
ببو
سیمئونه دوپینگ کرد!
یک پیروزی دیگر
جواب هایی که داده نشد
[عناوین آرشیوشده]