میگویند در زمانهای نه چندان دور مسلمانی تصمیم میگیرد به آیین مسیحیت بگرود. تمام مراحل را از سر میگذراند و روزی در یک کلیسا کشیشان مشغول تلقین اوراد مربوط به تشرف به این آیین به او میشوند. طبق رسم حین تلقین برقهای کلیسا را خاموش میکنند. منتها با پایان مراسم، همینکه برقها روشن میشود، فرد تازه مسیحی طبق عادت صلوات میفرستد و هر چه رشته بوده را پنبه میکند. کشیشها مطمئن میشوند که یک چنین مسلمانانی را هرگز نمیشود مسیحی کرد!
چنین داستانهایی به طور کل از تعصبات ممزوج به جهل نوع بشر حکایت دارند. در همین سالهای معاصر ما نخبگان جوامع نمونههای وافری از چنین رخدادهایی را در ذهن داریم. فکرش را بکنید نخبگان هیچ اعتقادی به هیچ معنویتی ندارند و بلکه مدام در حال ستیز با آن هستند و گذشته از مذهب آنها در ثانیه به ثانیهی عمرشان مشغول وحشیانهترین اعمال هستند. منتها مثلاً وقتی بحث "امامت" پیش کشیده میشود و یا وقتی به مسئلهی "روح" برخورد میکنند و یا در خصوص "خودداری از سکس" و به عبارتی دوری از کارهای بیتربیتی (!) عالیجنابان، امل و مقدس شده و جانب دین را میگیرند!!!
به خصوص در مورد سکس آنها عجیب اعتقاد به پرهیزگاری دارند. آنها معتقدند اگر کسی در خانهی خودش در طول سالیان و 24 ساعت شبانه روز تحت تماشای خود آنها بوده و آنها هم هیچ رسمیتی به این تماشاگری نداده و حتی خبر رسمی آن را به فرد ندادهاند و حتی با تمام توان هر روز آن را در نظر او انکار کردهاند، با تمام این اوصاف او باید از سکس مطلقاً اجتناب کند!
از شما میپرسم: آیا این عاقلانه است؟