یک همکلاسی مشهدی در دوران دانشگاه روایت میکرد که: "زمان یکی از "اعدام"ها، تاکسیها دور فلکه میایستادند و فریاد میزدند: اعدام، اعدام؛ و دنبال مشتری میگشتند!!! سوار یکی شدم و به سرعت خودم را به محل رساندم. دیدم طرف آویزان است و تمام کرده. صحنه را از دست داده بودم!!!".
البته مردم ایران غالباً تا این حد قسیالقلب نیستند. این جزو یکی از خاطرات یک دانشجوی پزشکی در دانشگاه علوم پزشکی بیرجند است و دخلی به عمدهی ملت ندارد. و روحیهی حاکم بر دانشگاه علوم پزشکی بیرجند هم به دلایل نامعلوم برای من، کأنه یک تیمارستان محض بود؛ به ویژه در مورد دانشجویان پزشکی عجیب و غریب آنجا. من محیطهای زیادی را در ایران تجربه کردهام. حتی محیط یک بیمارستان روانی جدی را. و باور کنید حتی دیوانههای آن بیمارستان هم عقلشان بیشتر از افراد محیط دانشگاه بیرجند بود! تا چند وقت پیش به یک باشگاه پرورش اندام مراجعه میکردم. باور کنید یادآوری معصومیت تک تک افراد آنجا از جوان و میانسال گرفته، گاهی به من حالت بغض میدهد و اشکم را در میآورد. حتی وضعیت در دانشگاه علوم پزشکی مشهد هم به مراتب بهتر بود و من خاطرات خوشی از حضور در آن دارم. بله، مردم ایران قابل احترامند. ولی به هر حال مردمی آنچنان هم پیدا میشوند که در به در دنبال اعدام بگردند! خاطرنشان میکنم که محیط مرتبط با دانشگاه علوم پزشکی بیرجند یک دیوانه خانهی محض بود. چیزی که پس از آن هرگز ندیدهام.
پس از باخت تیم اتریش به ترکیه بود که کاملاً از حسن نیت تشکیلات موسوم به محور ناامید شدم. اما همین باخت زمینه ساز تحریک و پرگوییهای دو سه روز اخیر من شد. و این واگویهها هم ظاهراً اثر مثبتی داشته و به آگاهی افزوده و آنطور که صدایش میآید برای نیروهای عاری از احساس حکومت، حکم یک بمباران همه جانبه را داشته و آنها را متحمل تبعات روحی زیادی کرده. این پیامد، یعنی ضربهی روحی یا تروما به حکومت، به تبع پرحرفی من، که خود ناشی از عصبانیت از محور بود، مرا یک درصد به این امیدوار کرد که شاید باخت اتریش مصلحتی بوده و آنها صرفاً به دنبال تحریک من و موفقیت بیشتر مبارزه بودهاند.
بله، من به حکم انسان بودن بسیار سادهلوح هستم. به هر حال این یک درصد احتمال مثبت باعث شد دوباره پیگیر محور شوم و همین امروز دقایقی از بازی خود آلمان را در برابر اسپانیا مشاهده کردم. از شما چه پنهان از نتیجه خبر داشتم. به ویژه با توجه به اظهار نظر بازیکن اسپانیا. چرا که یک بازیکن اسپانیا در این اظهار نظر گفته بود که برای کروس متأسف است که باید آخرین بازیاش را با باخت برابر اسپانیا انجام دهد. کروس بازیکن آلمان است و اعلام کرده پس از اتمام رقابتهای در حال انجام قهرمانی اروپا بازنشسته خواهد شد.
با توجه به این اظهار نظر بازیکن اسپانیا مطمئن بودم که آلمان قرار است 3 – هیچ ببازد. در واقع بازیکن اسپانیا با بی شرمی صرفاً قصد داشت نمک روی زخم کروس بپاشد. او میدانست آنها قصد دارند ببازند و این کروس را ناراحت میکند. و به عبارتی سعی داشت ناراحتی کروس را با این حرفها بیشتر کند.
به هر حال اندکی امیدواری باعث شد بازی را ببینم و بی خیال اظهار نظر بازیکن اسپانیا شوم. و آلمان باخت! و من کاملاً ناامید شدم.
آنها ارتش باخت هستند. آنها وانمود میکنند که موفقیت در پس باخت نهفته و بنابراین یکسره میبازند. آنها پشتیبان استراتژی باخت هستند.
اما این جمع بندی تنها در صورتی حقیقی است که آنها حسن نیت داشته باشند. یعنی در صورتی که آنها حسن نیت داشته باشند، میتوان برداشت کرد که استراتژی آنها باخت است. و مشکل اینجاست که آنها حسن نیت ندارند. بماند که حتی اگر این یک استراتژی باشد و آنها حسن نیت داشته باشند، باز این سؤال مطرح است که این دیگر چه استراتژی است!
اما آنها حسن نیت ندارند. آنها بخشی از حکومتند و در حال بازی کردن. من در اینجا میخواهم بخشی از نیروهای محور را خطاب قرار دهم که هنوز به حکومتشان پایبند هستند. بخشی که البته حسن نیت هم دارند. به عبارتی، بخش ناآگاه محور.
وضع جهانی که در آن زندگی میکنیم از این قرار است که در مقدمهی این نوشته آوردم. در مقدمهی این نوشته، با مثال اعدام در خیابان، در واقع بخش کوچکی از آنچه را هر روزه در این جهان رخ میدهد، به تصویر کشیدم. حتماً تصدیق میکنید که خیلی بد دنیایی است. آنقدر بد است که تمام بشر، صرفاً به خاطر اطلاع از یک مثال از رویدادهایش باید آرزوی برافتادن دودمانشان را کنند! باید آروز کنند بشریت از بین برود؛ صرفاً با اطلاع از یک چشمه از واقعیت.
البته بشر تحت تربیت حکومت بوده و دانشجویان پزشکی بیرجند هم با تلاش حکومت به آن روز درآمدهاند که در بالا گفتم. اما واقعیت این است که عمدهی بشر با وجود تعلیم و تربیت حکومت، انسانیتشان را از دست ندادهاند. و این بشر با مواجهه با واقعیت آروزی فنا خواهد کرد.
و یا حداقل آرزو خواهد کرد این وضع تمام شود و حتی حتماً موافقید که واقعیت آنقدر تلخ است که با آگاهی از واقعیت، تمام بشر اگر آب هم دستشان است باید زمین بگذارند و بسیج شده و به این وضع خاتمه دهند (terminate!).
و مشکل من دقیقاً این است که هیچ خبری از یک بسیج نیست.
ببینید: قضیه خیلی هولناک است. اصلاً شوخی بردار نیست. با این حال هیچ تلاش مشخصی برای اصلاح در جریان نیست!
من انتظار دارم بخشی از آلمانها که حسن نیت دارند، با آگاهی از خیانت حاکمانشان، بالأخره از روی کاناپههایی که رویش لم دادهاند، به خودشان حرکت دهند! من انتظار دارم که بپذیرند به آنچه انجام میدهند نمیتوان گفت: مبارزه. انتظار دارم یک کار درست و درمان بکنند. انتظار دارم روششان را تغییر دهند.
دلایل فساد آلمان از این قرار است:
- آنها حداقل از دههها پیش، و با توجه به قدرت عجیب و غریب پیشبینی، برای ثانیه به ثانیهی اکنون و برای ادارهی من در این زمان، در حال نقشه کشیدن بودهاند. آنها با توجه به این قدرت، از احتمالات مختلف آگاه بودهاند و برای انواع و اقسام آن برنامهریزی میکردهاند. سؤال این است که آنها چرا چند دههی پیش مشغول رفتار مفیدتری نبودهاند؟ چرا به مبارزه نمیپرداختهاند؟ چرا فقط منتظر من بودهاند؟ اگر روش آنها مؤثر است، چرا به پیشبرد آن نمیاندیشیدهاند؟
- اکنون آنها در پی چه هستند؟ آیا فقط دنبالند که نخبگان آگاه شوند؟ به راستی به دنبال چه میزان آگاهی هستند؟ دیگر چه چیزی باید ثابت شود؟ نخبگان باید از چه چیز دیگری آگاه شوند؟ آیا واقعاً انتظار آلمان این است که من تمام اعتبارم را کف دست بگیرم و اسم موجودات غیر عادی که حکومت، و البته آلمان، با آن مراوده دارند، و امکان پیش بینی و سایر رفتارهای فراطبیعی را به آنها میدهند، به زبان بیاورم؟ مرا معذور دارید!
- آیا این میزان آگاهی نخبگان برای استارت زدن آنچه من سورپرایز مینامم، کافی نیست؟ پس دیگر چه اتفاقی باید بیفتد که آلمان خود دست به کار شود؟
- آیا فقط باید من جان بکنم؟ نقش آلمان در این میان چیست؟ آیا فقط من باید از حقایق پرده بردارم؟ اگر نیاز به آگاهی است، چرا آلمان دست به کاری نمیزند؟
- یا باید نخبگان اگاه میشدهاند، که اکنون آگاه شدهاند؛ یا باید مردم آگاه میشدهاند. هدف محور کدام یک بوده؟ آگاهی نخبگان بیش از میزان ضروری محقق شده. اما اگر هدف محور صرفاً آگاهی مردم بوده، پس سؤال پیش میآید که این همه جان کندن شخص من برای آگاهی نخبگان چه سودی داشته؟
- آگاهی نخبگان هیچ نتیجهای نداشته. میبینید که آنها در قالبهای تازهای فرو رفتهاند و به جنگ زرگری ادامه میدهند. آنها ترسوتر از آنند که برای حکومت مزاحمت ایجاد کنند. آنها کاملاً مطیعند. بار دیگر همان سؤال قبلی: این همه برنامه ریزی برای آگاهی نخبگان چه سودی داشته؟
- آیا واقعاً مردم در حال آگاهیاند؟ گیرم که اینطور باشد. ولی چه تضمینی است که آنها با آگاهی از تمام مسائل پشت پرده هم برای حکومت دردسرساز شوند؟
به هر حال من فکر میکنم آنها صرفاً در حال وقت کشی هستند. آنها حتی مستقیماً مرا راهنمایی نمیکنند و شرح وظایف هم به من ارائه نمیدهند.
شاهد بودم، پس از گلی که اسپانیا، همین لحظات پیش به آلمان زد، یک بازیکن اسپانیا به ساعت مچی اشاره میکرد. به هر حال انتظار من این بود که با توجه به آگاهی پیش آمده، این بازی آلمان برابر اسپانیا، استارت سورپرایزها باشد. انتظار داشتم آلمان با گلهای فراوان بازی را ببرد. اما آنها باز هم باختند. به راستی کی قرار بوده، آنها، وارد عمل شوند؟ کی قرار بوده، آنها، دست به کار شوند؟ اما به بازیکن اسپانیا میگویم که شما حالا حالاها وقت دارید. شما تا دو هزار سال دیگر وقت دارید به این فسادی که در جریان است، به این تباهی ادامه دهید. اما وقاحت هم حدی دارد. حرامزادگی هم حدی دارد! دست کم قدری خجالت بکشید.
در پایان پیشاپیش قهرمانی اسپانیا را در مسابقات یورو 24 به تمامی هوادران آن تبریک میگویم.
هشتگ – آلمانی بی غیرت