فیلم سینمایی "مونیخ" محصول سال 2005 و ساختهی استیون اسپیلبرگ، کارگردان مطرح سینمای آمریکاست. فیلم داستان گروگان گیری و کشته شدن 11 ورزشکار اسرائیلی توسط گروههای تندرو فلسطینی را در طی برگزاری مسابقات المپیک در ماه سپتامبر سال 1972 در شهر مونیخ آلمان، روایت میکند. حادثهای که بعداً به "سپتامبر سیاه" شهرت یافته. فیلم به سوء قصد و قتل برخی آمران و بانیان فلسطینی اصلی این حادثه توسط سیستم اطلاعاتی اسرائیل میپردازد. فیلم روایتگر یک جنگ مخفی هراس آور بین سیستمهای اطلاعاتی کشورهای مختلف دنیاست.
مشخصاً یکی از اهداف اصلی ساخت چنین فیلمی ایجاد ترس در مخاطب نسبت به مسائل پشت پردهی دنیاست. اما برای مخاطب آگاهتر هدف اصلی، همانا پر و بال دادن به این سؤال کلیدی است که چنین عملیات تروریستی و البته صد در صد ساختگی چگونه در خاک آلمان، به عنوان سردمدار مبارزه با حکومت جهانی، ممکن شده. یعنی چه طور ممکن است دولت آلمان تا این اندازه برای خلق چنین نمایشی با حکومت جهانی همکاری کند.
اما پاسخ این است که از این قبیل همکاریها، اگر بتوان نام آن را همکاری گذاشت، در تاریخ مبارزه فراوان است. به عنوان مثال همین چند سال پیش قتل روزنامه نگار عربستانی، جمال خاشقجی، در خاک ترکیه، که خود در محور مبارزه قرار دارد، تا ماهها سر و صدای رسانهای پیدا کرده بود. احتمال دارد که درهم فرورفتگی شدید مبارزان با حکومت و به عبارتی فرورفتن عمیق مبارزان و به نوعی انحلال آنها در ساختار حکومت، بتواند یک پاسخ کلی برای مکانیسم چنین رویدادهایی باشد.
به هر حال، فیلم مونیخ از مناظر مختلف به چنین حوادثی نگاه میکند. از منظر یک اسرائیلی وفادار به دولت یهود، از منظر فلسطینیان متعصب، از منظر افراد بی طرفتر و ... . و جالب آنکه از هر منظر به ماجرا نگاه میکند، ناظر را محق مییابد. فیلم معتقد است که مثلاً اگر از دید یک اسرائیلی به ماجرا نگریسته شود، تمام اعمال اسرائیلیها به حق است و اگر از دید یک فلسطینی به مسئله نگاه کنیم، این فلسطینیها هستند که محقند.
در هر حال شخصیت اصلی داستان که یک افسر اطلاعاتی اسرائیلی است، به تدریج در طول فیلم با واقعیات هولناکی از پرده پوشی، خیانت، جنایت و کلاً هر نوع بی دموکراسی از سوی دولت متبوعش آشنا میشود و در پایان هم نه تنها از عضویت در حکومت اسرائیل استعفا میدهد که از خاک اسرائیل هم مهاجرت میکند. او پی میبرد که حتی کشته شدن ورزشکاران هم در واقع ممکن است در نتیجهی یک اهمال عمدی دولت اسرائیل روی داده باشد.
فیلم یک شاهکار هنری است و از نظر فرم جای ستایش بسیار دارد. هر چند که میشد از این هم زیباتر ساخته شود.
مهد آزادی بیان
همانطور که اشاره شد، فیلم اتهامات سنگین زیادی به دولت اسرائیل و کلاً سیستم حکومتی غرب وارد میکند و با این وجود سازندگان در این خصوص ککشان هم نمیگزد. با این حال شخصاً از یک منتقد فیلم در تلویزیون ایران شنیدهام که غربیها پس از ساخت این فیلم، "به اسپیلبرگ جور دیگری نگاه میکنند" و به او بی احترامی نشان میدهند. چه بی احترامی؟ از این همه احترام به یک فیلم انتقادی محض، چه چیزی بیشتر میخواهید؟ فیلم نامزد بهترین فیلم سال اسکار شده، آن هم در شرایطی که در آن سال فقط پنج فیلم به عنوان نامزد برگزیده میشدهاند و نه ده فیلم. و از طرفی اسپیلبرگ پس از آن فیلم بارها به عنوان نامزدی یک سینماگر برتر در همین جشنوارهی اسکار دست یافته. همین یکی دو سال پیش بود که با تماشای مراسم اسکار از مجری شنیدم که اسپیلبرگ تنها سینماگری است که در شش دههی مختلف توانسته نامزد کسب اسکار شود.
نه تنها بی احترامی به این فیلم صورت نگرفته که به دلایل سیاسی خاص خود، این فیلم و عواملش بارها هم تحسین شدهاند. این همه در حالی است که در ایران ما حتی اگر حرفی از یک فیلم مشابه زده شود، ممکن است شما را به مرگ محکوم کنند!