سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدود ده سال پیش در حین وبگردی به مورد جالبی برخوردم. در ایران شایع است که اصفهانی‌ها به مال و ثروت علاقه‌ی زیادی نشان می‌دهند. و من به طرز عجیبی در طول زندگی با شواهد زیادی در این خصوص مواجه شده‌ام. درست نمی‌دانم این روحیه چه‌طور بین اصفهانی‌ها جا افتاده؛ اما هر چه هست، به نظر واقعیت دارد.

مثلاً همین مورد ده سال پیش. در آن زمان من در حین سر زدن به وبلاگ‌ها، با یک وبلاگ نویس اهل اصفهان آشنا شدم. گاهی نوشته‌های او را می‌خواندم. یک بار نوشته بود که برای خرید یک بیسکوییت و یک آب معدنی به مغازه مراجعه کرده و از قیمت آن تعجب کرده. دقیقاً نوشته بود: "قیمت آن شد 2000 تومان. با خودم گفتم عجب فروشنده‌ی بی‌انصافی است. دارد 15 درصد گران‌تر می‌فروشد. اما وقتی مشورت کردم، دیدم کلاً قیمت‌ها نسبت به مراجعه‌ی قبلی من به مغازه‌ها بالا رفته".

طرف که مهندسی کامپیوتر داشت و قاعدتاً جزو قشر فرهیخته‌ی جامعه محسوب می‌شد، با مشاهده‌ی این سیر صعودی قیمت‌ها، حتی نتیجه گرفته بود که کم کم باید از ایران مهاجرت کرد.

ممکن است همه جای ماجرا عادی به نظر برسد؛ ولی توجه کنید که این فرد برای یک خرید پیش پا افتاده، به جای آن‌که مثلاً بگوید جنس‌ها گران بود و یا، حداکثر، 300 تومان گران‌تر از قبل بود، با حساب و کتابی بی‌نظیر، درصدش را یادآوری می‌کند!!!

به هر حال زمان گذشته. آن 2000 تومان الآن 50 هزار تومان می‌ارزد. ولی باور کنید کم‌تر کسی پیدا می‌شود برای یک خرید 50 هزار تومانی، ما به التفاوت‌ها را به درصد ذکر کند!

خلاصه که واقعاً به نظر می‌رسد اصفهانی‌ها به ثروت علاقه‌ی غیر طبیعی دارند و به شدت روی آن حساسند.

اما از طرفی برخی هم در این خصوص، بیش از حد ولنگارند. مثلاً خوب یادم هست که در برنامه‌ی تلویزیونی معروف "عصر جدید"، یکی از شرکت کنندگان که اهل تبریز بود، انترن پزشکی بود و استند آپ کمدی اجرا می‌کرد، در بسیاری اجراهایش تأکید داشت که خوب نیست وقتی شامپوی حمام دارد تمام می‌شود، آن را سر و ته کرد و از باقی‌مانده هم استفاده کرد.

تا حدی حق با اوست. ولی من خودم تقریباً مجبورم شامپو بدنی را که استفاده می‌کنم، برای استفاده‌ی بیش‌تر سر و ته کنم. چرا که شامپو بدن ایرانی من که تبلیغاتش در تلویزیون هم همواره زیاد بوده، همواره در حالی که حجم زیادی از آن باقی است، دیگر از بطری بیرون نمی‌آید. یک بار با یادآوری آن کمدین و حرف‌هایی که می‌زد، سعی کردم اندازه بگیرم که چه حد از شامپو بدن باقی‌مانده در بطری، مرا مجبور می‌کند آن را سر و ته کنم. و نتیجه شگفت انگیز بود. من وقتی مجبور می‌شوم بطری شامپو بدن را سر و ته کنم که حداقل یک سوم مایع درون آن باقی مانده؛ و عقل سلیم نمی‌پذیرد که آدم یک سوم شاپو را دور بریزد. و این البته یکی دیگر از شگفتی‌های تولیدات ایرانی است. ناگفته نماند که کیفیت این شامپو طوری است که کلاً، از همان ابتدا، به زحمت از بطری بیرون می‌آید.

هر دو غلط است؛ چرا رفتار آن فرد اصفهانی و چه ادعای این فرد تبریزی. اما یک چیز مسلم است و آن هم این‌که از قدیم درست گفته‌اند که: اصفهان، نصف جهان!

یا رب مباد آن‌که گدا معتبر شود
اما چند روزی است که با برخورد با چند فرد ثروتمند، ذهنم به شکل دیگری مشغول شده. واقعیت این است که دو سه روز پیش، اتفاقی در یک ساعت نامعمول به باشگاه ورزشی رفتم. و در آن‌جا افرادی را دیدم که می‌شد ثروتمند تلقی‌شان کرد. آن‌چه مهم بود روحیات آن‌ها بود. من خیلی فکر کرده‌ام. به نظر می‌رسد، اگرچه احتمالاً با تلاش قدیمی روان‌شناسان حکومت، ولی به هر حال در میان ثروتمندان و در واقع افراد باکلاس روحیات ویژه‌ای حاکم است. اولاً که آن‌ها چیزی فراتر از آرامند؛ آن‌ها ریلکس هستند. مهربان و خوش برخوردند و از قضا دیگران را بابت عدم تعلق به طبقه‌ی اجتماعی خود، از خود نمی‌رانند (مثلاً شاگرد مشغول به کار در باشگاه که در واقع یک کارگر است، با یکی دو تا از این پولدارها رابطه‌ی صمیمانه‌ای برقرار کرده بود و حتی با آن‌ها تمرین ورزشی می‌کرد). قرتی نیستند و مثلاً اهل مدل موهای اجق وجق نیستند. خیلی با حوصله‌اند. شمرده حرف می‌زنند. از دقیقه به دقیقه‌ی زندگی لذت می‌برند. و خلاصه روحیاتی از این دست که آنان را ویژه می‌کند.

من به این نتیجه رسیده‌ام که چنین روحیاتی جزو لاینفک افراد با کلاس و ثروتمند است. اما در عین حال در میان قشر حاکم و عوامل آن‌ها کم‌تر می‌توانم کسانی را پیدا کنم که چنین روحیاتی داشته باشند.

زمانی یک هم دانشگاهی رشته‌ای کاردانی (فوق دیپلم) نکته‌ی جالبی را به من گوشزد کرد. گفت کم‌تر کسی است که از کاردانی تحصیلات را شروع کرده و تا مدارج بالای علمی خودش را بالا بکشد. کسی حوصله‌اش را ندارد. مگر افراد عقده‌ای و پرکار (خر خوان!).

به هر حال به نظر می‌رسد در مورد پیمودن مدارج حاکمیت هم این لطیفه صدق می‌کند. فرد ثروتمند آن‌قدر عقده‌ای و آن‌قدر سختی کشیده نیست که سعی در رسیدن به سطوح بالایی حاکمیت کند.

کوتاه سخن این‌که می‌توان مطمئن بود فردی مثل خامنه‌ای و کاسه لیس‌های انقلابی دور و برش از سطوح اقتصادی بسیار پایین جامعه خود را به این‌جا رسانده‌اند.

به هر حال افراد ثروتمند، افرادی با این روحیاتی که ذکر کردم، برای مراوده "جذاب" و هیجان انگیز نیستند؛ رابطه با آن‌ها لطیف‌تر و زیباتر و آرام بخش‌تر از این است. از خدای منان می‌خواهم این روحیه را از باشگاه ورزشی که به آن مراجعه می‌کنم، نگیرد!

پی‌نوشت: مثلاً یک مجری تازه وارد سیمای جمهوری ایران که برنامه‌ی گفتگوی ویژه‌ی خبری را اجرا می‌کند و، برای این‌که آدرس دقیق‌تر بدهم، باید بگویم از نظر ظاهری فردی با صورت گرد و عینگ گرد است، می‌تواند جزو ثروتمندان به شمار آید. اما مانند او در تلویزیون کم هستند.


نوشته شده در  سه شنبه 102/9/7ساعت  9:48 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
انکار واقعیت
تغییر صدا
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
[عناوین آرشیوشده]