پس از پایان جنگ دوم جهانی، تلاش متحدین بر آگاه سازی متمرکز شد. آنها دریافتند جنگ و درگیری، در واقع بازی کردن در زمین طرف مقابل، و به سود اوست. بنابراین سعی کردند با تسلیم کامل، هرگونه اختلاف در صحنهی سیاست را از بین ببرند تا بدین ترتیب زمینهی سقوط خود به خودی حکومت را فراهم کنند. در واقع در شرایطی که حکومت هیچ دشمنی نداشته باشد، ادامهی حاکمیتش بی مورد خواهد بود.
شرایط تا حدی مانند همان چیزی است که در ایران ما، در مقیاس بسیار کوچکتر در مقایسه با مقیاس جهانی، در اواسط دههی 70 شمسی رخ داد. در آن زمان هم حکومت کاملاً یکدست بود و همدستی خامنهای و هاشمی رفسنجانی نقل محافل بود. و حکومت برای بقا چارهای جز رو کردن یک "کیسه بوکس" نداشت. و بدین ترتیب جبههی "اصلاحات" شکل گرفت.
به هر حال به نظر میرسد که در عالم سیاست یک حکومت یکدست محکوم به فناست. بنابراین هدف متحدین هم بر پایهی حذف هرگونه دشمن برای حکومت استوار شد.
در فضای رسانهای و از نظر تبلیغی هم آنها همواره بسیار میکوشند تأکید کنند که اختلاف نظرها صوری است و هر چه در جریان است، یک جنگ زرگری صرف است.
آگاهی از این حقیقت که همه دستشان در یک کاسه است، یعنی به آخر خط رسیدن حکومت. و به نظر میرسد در حال حاضر این آگاهی تا حد زیادی ایجاد شده.
اما مانع اصلی متحدین در این راستا همانا روسیه بود. روسها بلافاصله پس از پایان جنگ علم مخالفت را بر افراشتند و رل دشمن را برای حکومت ایفا کردند.
این، مسئله را پیچیده کرد و تاکتیک متحدین را با چالش جدی رو به کرد و زمان زیادی را از آنها گرفت. در واقع پس از جنگ و نابودی هر گونه دشمن برای حکومت، اکنون روسها این خلأ را پر میکردند.
و باید نتیجه گرفت که روسها با این تدبیر، خیانت بزرگی به بشریت کردند.
در فیلم آلمانی "آخرین مسابقه (به آلمانی: Sein Letztes Rennen)" ساختهی سال 2013، به طرز ظریفی به این ماهیت شیطانی روسیه اشاره شده. فیلم در مورد یک دوندهی ماراتن اهل آلمان است که در پیری تصمیم میگیرد به پیست برگردد. او قهرمان المپیک 1956 برلین بوده. قهرمانی او با پیروزی لحظه آخری بر یک دوندهی روس به دست آمده. از طرفی منتقد جدی قهرمان این فیلم در راه بازگشت دوباره به پیست در پیری هم یک فرد اصالتاً روس است که موقع آلمانی حرف زدن، لهجهی روسیاش پیداست.
مهمتر آنکه در جایی در فیلم، این فرد اصلاتاً روس برای احتراز از یک آسیب جسمی، یک زن را سپر خود میکند. و بدتر آنکه در ادامه معلوم میشود فرد روس در واقع دلباختهی همان زن بوده. به عبارتی او برای جان به در بردن، حتی معشوق خود را هم فدا میکند.
به این ترتیب، فیلم تا حد ممکن از روسها بدگویی میکند.
در پایان لازم میدانم اشاره کنم که سکانس مربوط به سپر قرار دادن آن زن توسط فرد روس، بسیار شبیه به اتفاقی مشابه در فیلم "بادیگارد"، ساختهی فیلمساز ایرانی، ابراهیم حاتمی کیاست و بعید نیست حاتمی کیا در این خصوص اقتباس کرده باشد. به ویژه که فیلم آلمانی در ایران دوبله شده و بارها از تلویزیون پخش شده بود.