با اطلاعات البته محدودی که من از قرآن دارم، بعید می دانم کلمه ی "حفظ" در آن به معنی "از بر کردن" آمده باشد. در واقع تا آن جا که من می دانم این کلمه همه جا به معنی "نگهداری و محافظت" آمده. این حاکمان بوده اند که نخستین بار به کسی که قرآن را از بر داشته، لقب حافظ را داده اند. در واقع از نظر آنان از بر کردن قرآن به معنای محافظت از آن بوده! بعدها کلمه ی حفظ به معنی از بر کردن هم به کار رفته.
با این نگرش می توان حدس زد حافظ شیرازی هم تحت تأثیر جامعه ای که در آن زندگی می کرده، صرفاً به خاطر آن که قرآن را از بر داشته، به خود لقب حافظ را داده. اما زمان ثابت می کند که افرادی مثل حافظ درست به معنی قرآنی آن حافظ و محافظت کننده از قرآن بوده اند. "انا له لحافظون" در افرادی مثل حافظ تجلی پیدا می کند. این کلام استوار حافظ بود که به خود من امتیاز یک سخن استوار را آموخت.
سخن استوار سخنی است که تک تک کلمات آن با دقت و ظرافت انتخاب شده باشند. چیدمان کلمات در آن لطیف و هوشمندانه باشد. عبارات آن من درآوردی نباشند و کاملاً در میان مردم مصطلح باشند. دستور زبان را بدون استثنا رعایت کرده باشد. بی جهت ثقیل نباشد. آهنگین و زیبا باشد و همان طور که استشمام یک بوی خوش یا تماشای یک منظره ی بکر طبیعی انسان را به وجد می آورد، روی انسان تأثیرگذار باشد. و همه ی این ها مستلزم آن است که خالق چنین سخنی آشنایی کامل با زبان داشته باشد و از تأثیرات متفاوتی که کلمات و عبارات متفاوت روی فرد می گذارند، کاملاً آگاه باشد. چنین سخنی هر چه بیش تر تکرار شود، جذاب تر است. این سخن تکراری نمی شود.
در مورد مضامین مطرح در یک سخن استوار و متین یک مثال می زنم. سعدی ظاهراً شیرازی در یکی از معروف ترین شعرهایش می گوید: بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت – گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
باید از او پرسید: مگر تو چشم گناهکاران را در قیامت دیده ای که گریه ی خودت را به آن تشبیه می کنی؟ می بینید؟ او فقط برای این که وزن و قافیه را تنظیم کند، رو آورده به مفاهیم من در آوردی. در مقابل، مضامین و مفاهیم یک سخن استوار همه به صورت حساب شده آورده شده اند.
شما به این بیت از حافظ توجه کنید: حافظ از مشرب قسمت گله بی انصافی است – طبع چون آب و غزل های روان ما را بس
به ارتباط معنایی لطیف بین کلمات "مشرب"، "آب" و "روان" توجه کنید. هم چنین توجه کنید که "روان" در مصراع دوم می تواند به معنی روح هم باشد! و هر چه بیش تر این بیت را بخوانید، لطافت های بیش تری از آن در می یابید.
بسیاری از شعرا موقع شعر سرودن به نحو ناصحیحی دستور زبان را زیر پا می گذارند. آن ها برای تنظیم وزن و قافیه ترجیح می دهند برخی قواعد دستوری را مراعات نکنند. البته خواننده باز هم متوجه مقصود آنان خواهد شد؛ ولی این باعث می شود زیبایی کلام کم شود. ولی وقتی که حافظ می گوید: هان مشو نومید چون واقف نیی از سر غیب – باشد اندر پرده بازی های پنهان، غم مخور
و کلمه ی "واقف" را با حرف اضافه ی "از" می آورد (در حالی که در حال حاضر با "به" مصطلح است)، فقط می توان نتیجه گرفت که در زمان حافظ همین الگو برای کاربرد این کلمه رایج بوده؛ چرا که حافظ چندان در قواعد زبانی دخل و تصرف نمی کند.
قرآن هم همین ویژگی ها را دارد. او به "عربی مبین" و "بدون کژی" نازل شده. یعنی اگرچه زبانی استوار دارد، ولی کاملاً برای عموم قابل فهم است. و از نظر حافظ قرآن بسیار فراتر از سخن خود اوست:
به سان سوسن اگر ده زبان شود حافظ – چو غنچه پیش تواش مهر بر دهن باشد