روزهای بسیار حساس و تاریخی را پشت سر گذاشتیم. 22 خرداد، 25 خرداد و 27 خرداد. هشت سال پیش در این روزهای بزرگ استخوان های استبداد زیر گام های مستحکم مردم ایران شکست و نفس هایش به شماره افتاد. اما متأسفانه مردم یک گام دیگر را به هزار دلیل به نظر من ناموجه برنداشتند و استبداد را برای همیشه از هستی ساقط نکردند. حالا هشت سال گذشته و استبداد در کماست و مردم باز هم سعی نمی کنند او را نابود کنند. کاش این مردم می دانستند کار تا چه اندازه ساده است. کاش حرکت می کردند. کاش ...
اوضاع بر این منوال است. استبداد همواره به نابودی مطلق نزدیک می شود و باز از آن فاصله می گیرد. ولی با این حال من فکر می کنم امیدی برایش باقی نمانده. گذر زمان کاملاً به ضرر اوست. او علی رغم حیله گری های بسیار نمی تواند از این عرصه ی تنگ بگریزد. و وضع هر روز برایش بدتر و بدتر می شود. بله، اگر هم جریان تغییرات بسیار کند پیش می رود، ولی بنا نیست استبداد و دغل بازی دوباره جان بگیرد. او محکوم به فناست. زمان به عقب بر نخواهد گشت. پیشرفت عظیمی در این کشور روی داده که نمی توان آثار آن را از صحنه ی تاریخ زدود. هر چه هم حیله کنی.
شعار بسیار مهم من: جنبش سبز مدت هاست کارایی خود را از دست داده. او هم چون حکومت زوال یافته. از جنبش سبز عبور کنیم. انقلاب نماییم.
ظرف مدت بسیار کوتاهی نظرم عوض شد. تصمیم دارم به نوشتن ادامه بدهم. نمی توانم دست روی دست بگذارم و بیکار بنشینم. آسودگی به افرادی مثل من نیامده. باید در متن حوادث بود. باید جنگید. حتی در ناامید کننده ترین شرایط. تأکید می کنم که شرایط فعلی را به هیچ وجه نمی پسندم و ادامه ی آن را درست نمی دانم. هم چنین روی مواضع پیشینم به عنوان راهکار تأکید می کنم. و باز پرحرفی را از سر می گیرم تا انقلاب شود.
شعار من: باید از جنبش سبز عبور کرد و به سمت انقلاب میانبر زد.
درست در هشتمین سالروز انتخابات جنجالی سال 88 قرار داریم. درست هشت سال التهاب بر بخش قابل توجهی از جامعه ی ایران رفته و هنوز اتفاقی که همه منتظرش بوده اند، روی نداده. پس از انتخابات امسال بود که شروع به نوشتن مطالبِ به تعبیر خودم انقلابی در این وبلاگ کردم. با گذشت مدت کوتاهی احساس می کنم تمام آن چه را که باید گفته ام و مسئولیتی که در این زمینه متوجه خود می دیدم، مرتفع گشته. حالا فکر می کنم باید قدری زمان بدهم تا کسانی که باید، پی به درستی نظرات من ببرند. امیدوارم نیاز به زمان زیادی نباشد. به هر حال بسیار مشتاقم به زودی شاهد انقلاب و دگرگونی اساسی در این کشور باشم.
فکر می کنم کار من در این وبلاگ دست کم در این برهه پایان یافته. از تو دوست عزیز که در این مدت کوتاه همراه من بوده ای و به پرحرفی هایم گوش داده ای، بسیار سپاسگزارم. امیدوارم دیدگاه هایم برای تو که قصد خیر داری، مفید بوده باشد. تو را به پیروی از اصول دعوت می کنم و آرزومندم همان طور که می خواهی، برای کشورت مؤثر باشی. تو را به خدا می سپارم و از این پس بسیار کم تر حرف خواهم زد. من کار خود را کردم. اکنون نوبت توست.
در آستانه ی هشتمین سالگرد انتخابات جنجالی سال 88 حملات مسلحانه ی امروز در تهران که گفته می شود کار داعش است، نگاه ها را حسابی به خود جلب کرد. و بدین ترتیب هشت سال خون دل و انتظار برای بسیاری از ایرانیان تحت الشعاع این حرکت ناشیانه ی گروه های مسلح قرار گرفت. شاید با توجه به هیجانی که انتخابات امسال در بین مردم ایجاد کرد، می توانستیم شاهد یک حرکت اجتماعی به مناسبت هشتمین سالگرد انتخابات 88 باشیم. ولی اتفاقات امروز این احتمال را کاملاً از بین برد. به راستی اگر گروهی مثل داعش داعیه ی دشمنی با جمهوری اسلامی را دارد، چرا قدری منطقی تر عمل نکرد؟
نیروهای مسلح همواره و در هر کشوری ویژگی های ممتازی دارند که می توان از آن برای تغییرات مثبت و البته دور از خشونت استفاده برد. آن ها جز در برابر خدا و کشور در برابر هیچ چیز دیگری مسئولیت ندارند و قاعدتاً ملاحظه اش را نمی کنند. آن ها اگر فرصت پیدا کنند می توانند به عنوان یک قشر رادیکال کشورها را از بن بست های سیاسی نجات دهند. به ویژه وقتی نقش نیروهای مسلح اهمیت می یابد که فساد مسئولین یک جامعه را فرا گرفته باشد. البته از نظر تاریخی مداخله ی نیروهای مسلح در سیاست همواره به شکل کودتا، که روشی خشن است و مورد تأیید نگارنده هم نیست، صورت می گرفته. اما به نظر می رسد تغییرات بسیار سریع جهانی که باعث شده تحولات اجتماعی سابقاً خشن به صورت نرم صورت گیرد، حتماً روش تازه ای برای مداخله ی نظامی تعریف کرده. شخصاً فکر می کنم اگر تمام راه ها بسته بود، نیروهای مسلح مخلص همواره قابل رجوع هستند. البته امیدوارم، دست کم در مورد کشور ما، نیازی به استفاده از این ظرفیت نباشد و با سیاست و تدبیر بتوان گره های کور را باز کرد.
شعار مهم من: ازجنبش سبز عبور کنیم و انقلاب کنیم.