اختلاف نظر
هفتهی پیش یک مسابقهی فوتبال مهم در منطقهی ایران بین دو تیم سپاهان اصفهان و پرسپولیس در چارچوب جام حذفی برگزار شد. بنده خیلی کم فوتبال تیمهای ایرانی را میبینم و سطح کیفی فوتبال ایران را هم بسیار نازل، اگر نه نازلترین میدانم. اما حضور یک مربی سطح جهانی و البته مبارز در کادر پرسپولیس، مرا به تماشای لحظاتی از این بازی به خصوص ترغیب کرد.
بازی تا دقایق پایانی به سود پرسپولیس پیگیری میشد که تیم داوری (شامل اتاق ویایآر) با تبادل نظر در مورد یک اتفاق ابتدایی، تصمیم به اخراج یک بازیکن پرسپولیس گرفتند. با این اخراج، سپاهان اصفهان موفق به تساوی و در نهایت برد بازی طی 120 دقیقه شد.
اتفاق منجر به اخراج بازیکن پرسپولیس شامل لگد کردن پای بازیکن سپاهان از سوی او به شکلی صد در صد غیر عمدی بود. صحنه بسیار واضح بود و نیازی به بحث نداشت. یک اتفاق کاملاً معمولی. چیزی که هر مخاطب عادی فوتبال هم میتواند آن را تشخیص دهد.
ضمن اینکه گل تساوی سپاهان هم به خاطر اعلام یک خطای مشکوک روی بازیکن این تیم به دست آمد.
جالب اینجا بود که علاوه بر سه چهار داور تیم داوری این مسابقه که ظاهراً با سردرگمی و ناشیگری رأی به اخراج بازیکن پرسپولیس دادند، کارشناسان داوری فوتبال ایران هم در رسانهها متفق القول این تصمیم داوران بازی را تأیید کردند. این یکی دیگر از عجایب روزگار بود! حتی یک کارشناس داوری هم آنچه را مثل روز برای هر بینندهای روشن بود، تصدیق نکرد؛ همگی اشتباه مسلم داور را تأیید کردند.
بعد از یکی دو روز و به فراخور هیجانات شکل گرفته، یک وب سایت معتبر ورزشی در صفحهای، در کنار اعلام رأی حدود هفت هشت کارشناس داوری ایرانی که البته به نفع داور مسابقه بود، نظر پنج شش کارشناس داوری خارجی را منعکس کرد. جالب اینجا بود که داوران خارجی اگر چه به درستی و به شکل هم نظر، تصمیم داور این بازی را نفی کرده بودند، اما مدعی بودند باید به بازیکن پرسپولیس یک کارت زرد داده میشد.
لازم به ذکر است که صحنه مربوط به یک برخورد کاملاً غیر عمدی بود که هیچ بی ملاحظگی یا بی احتیاطی در آن رخ نداده بود که منجر به اعلام خطا و یا دریافت کارت شود.
درست روز بعد از این بازی، تلویزیون در چارچوب لیگ قهرمانان اروپا، بازی دو تیم فاینورد و میلان را پخش کرد. یک برخورد غیر عمدی بسیار شدید بین دو بازیکن دو تیم، دروازه بان فاینورد و مهاجم میلان، اتفاق شوکه کنندهی این یکی بازی بود. منتها چون برخورد غیر عمدی بود، داور تصمیم خاصی نگرفت و فقط برای مداوای دو بازیکن قدری زمان بازی را نگه داشت.
اتفاق مربوط به مسابقهی فوتبال در ایران هم از این دست بود. بازیکن اخراج شده در حال راه رفتن عادی بود که بدون هیچ قصدی، و بدون اینکه هیچ بی ملاحظگی یا بی احتیاطی از او سر بزند، پای بازیکن حریف را لگد کرد.
اینکه تصمیم داور بازی ایرانی عمدی و با سوء نیت به ضرر پرسپولیس و به ویژه به سود تیم اصفهانی بوده، خارج از حوصلهی بحث است و برای بنده هم ثابت شده نیست. منتها اینکه تا این اندازه کارشناسی این رویداد آکنده از بی دانشی است، بیشتر بحث برانگیز است. آیا کارشناسان داوری با خود فکر میکنند مخاطبان نفهم هستند؟
دیدگاه کارشناسان داوری خارجی هم مبنی بر کارت زرد جای تأمل دارد. آنان با این اظهارنظرها در واقع سعی میکنند اتفاق رخ داده را پیچیده و تخصصی جلوه دهند و از این رو تا حدی به داور و به عبارتی به کارشناسان داوری ایران حق بدهند. این در حالی است که صحنه خیلی ساده و قضاوت در مورد آن جزو ابتدائیات فوتبال بوده. به آن داوران خارجی که یکصدا رأی به کارت زرد دادند، یادآوری میکنم که ویایآر در مورد کارت زرد حق مداخله ندارد.
حقیقت در مورد "فاطی"
در همان مسابقهی فوتبال مورد بحث و به طور مشهود برای بنده، به بازیکنان سپاهان توصیه شده بود که با به ثمر رسیدن گل پیروزی، لباس خود را در بیاورند. زنندهی گل پیروزی سپاهان در این بازی فردی به نام م. ز.پ. بود که طبعاً طبق توصیه بعد از گل لباسش را در آورد. معلوم شد که زیر لباس، او اندامی ورزیده و متناسب دارد. اگرچه صورتش چندان زیبا نبود. به هر حال او گویا "فیگور" هم گرفته بود که نشان میدهد خیلی به خودش مینازد. و وقتی خبرنگاران در مورد فیگور گرفتن از او سؤال کرده بودند، عیناً گفته بود: "گفتم [سایرین] حال کنند"!
البته منظورش از "حال کردن" قطعاً بعد جنسی مسئله نبود و فقط قصد داشت روی فرم بودن بدنش را از لحاظ ورزشی، به عنوان الگویی برای سایرین مورد تأکید قرار دهد. اما من به تجربه دریافتهام که همواره در این قبیل موارد سر و سری نهفته است. از این رو به این فوتبالیست تازه به دوران رسیده یادآوری میکنم که امثال تو دیگر حال کردن ندارید؛ به ویژه در این مقطع از تاریخ. ضمن اینکه تو همواره به دیگران حال میدهی؛ همه نوع حال، و این دیگر برای فردی مثل من قابل انکار نیست.
طبق اطلاعات واصله، سکس در میان عوامل حکومت، به علل مختلف، شیوعی بسیار فراتر از حد تصور دارد. در واقع حتی افراد محجبه هم (فاطی کماندوها) به ندرت مصون هستند. در واقع فرد پاکدامن، فردی مثل من، تقریباً در این دنیا نایاب است. به عبارتی مفهوم "خانواده" در این سیستم بی حیا، کاملاً غریب است. توضیح بیشتری نمیدهم. فقط خاطر نشان میکنم که این تنها تو خواهر یا برادری که اکنون پشت اینترنت نشستهای، نیستی که تا این حد دچار مشکل هستی و این وضع عمومیت دارد؛ بین تک تک "فرزندان" بشر.
نظر "اسلام"
اخیراً آیت ا... بیبیسی در وب سایتش یادآوری کرده بود که خمینی در دههی 40 شمسی، و با تأکید بیبیسی دههی 60 میلادی، فتوا بر آزادی "تغییر جنسیت" داده. بیبیسی قصد دارد تأکید کند که خمینی در دههی شصت میلادی هم وجود خارجی داشته و از طرفی افراد مبتلا به گرایشهای نامتعارف جنسی، از نظر اسلام خشن هم، آنچنان بیمارند، که شایستهی ترحم و به حال خود واگذاشتنند. به عبارتی اسلام هم راه آنان را برای فعالیتهای نامتعارف جنسی باز گذاشته.
تأکید بیبیسی به ویژه در مورد گرایش جنسی مرد به مرد است. بیبیسی مصر است بدین وسیله آنچه را "همجنس گرایی" نامیده میشود، تحقیر کند. این در حالی است که تمامی این فعالیتها، رفتارها، گرایشها و خلاصه سر و سرها در میان عوامل حکومت، اموری کاملاً رایج هستند! در واقع آنان به هیچ وجه از چنین لقمههای "دندان گیری" صرف نظر نمیکنند.
یکی دو هفته از تحویل چند تن از گروگانهای اسرائیلی و سایر کشورها به شکلی پر سر و صدا از سوی حماس میگذرد. آنطور که گزارش شده، تحویل گروگانها با صحنههای "فاجعه بار" همراه بوده. حماس حسابی گروگانها را برای برگزاری یک شو پیروزمندانه تحت فشار قرار داده. بیبیسی فارسی کل ماجرا را سانسور کرده بود. تلویزیون ایران هم مدام بر نظامی بودن گروگانها تأکید داشت و از تایلندی بودن نیمی از گروگانهای آزاد شده، مطلقاً حرفی نزد.
تأکید بر نظامی بودن گروگانها در حالی است که افراد مورد تأکید صرفاً "سرباز" بودهاند و حدود 20 سال سن داشتهاند. نمیدانم با این طرز پوشش رخدادها از سوی رسانههای حامی ایران، دیگر کمترین اعتباری برای آنها باقی میماند یا نه. البته این رسانهها در این خصوص یک تز قدیمی دارند. آنان شدیداً معتقدند مخاطبانشان چیزی جز یک عده الاغ نیستند که به راحتی میتوان از آنان سواری گرفت.
از طرفی با توجه به محدودیتهای بیسابقهی اینترنتی، به عبارتی از کار افتادن معدود فیلترشکنهای باقی مانده، ممکن است اصلاً هیچ تصوری از اصل ماجراها برای مخاطب ممکن نباشد.
به هر حال این شیوهی آزادسازی گروگانها با این هدف طراحی شده بود که حماس بیش از پیش سرکش، وحشی و غیر قابل مهار معرفی شود و شکست اخیر اسرائیل در نابودی آن نزد مخاطب بین المللی توجیه شود.
از طرف دیگر حکومت در هفتههای اخیر بندهی حقیر را شدیداً تحت فشار قرار داده. وضع زندگی من به شدت نابسامان است. من فقط قادرم نفس بکشم و عقب افتادن برنامهها هم، خود بیش از پیش مرا افسرده میکند. آنها نه تنها بیماریهای مرا برطرف نمیکنند که مدام بر آن میافزایند. خرابی مداوم وسایل کامپیوتری (کامپیوتر، لپ تاپ و تلفن همراه) هم مرا کلافه کرده. ساعتی پیش پرسشی را با وب سایت ZDF مطرح کردم و وقتی برای دریافت پاسخ سعی کردم وب سایت را بالا بیاورم، مسدود شده بود (لازم به یادآوری است که رسانههای گروه محور به طور غیر مستقیم به سؤالات من جواب میدهند). گوشم اکنون حدود دو سال است گرفته و من با شنوایی محدود مشغول گذران زندگی هستم. بحرانهای خانوادگی هم مزید بر علت هستند.
خلاصه که از همه طرف بدبیاری. سال 1394 که به موردی از کارشکنیهای حاکمان اعتراض کردم، نخبگان در مقابل فصل تازهای از هجمه به بنده را آغاز کرده و مرا کم تحمل نامیدند! بدین ترتیب اعتراض به مزاحمتها هم برای من هزینه بردار شده بود. هر بار اعتراض مساوی بود با سیلی از اتهامات به بنده با محوریت "کم تحملی". در آن موقع من زیاد با فرهنگ ویژهی نخبگان آشنایی نداشتم. من گمان میکردم آنها مسئله را بد فهمیدهاند. بنابراین سعی در تصحیح نگرش آنها داشتم. من مدام به آنها گوشزد میکردم که من به مزاحمتها صرفاً اعتراض میکنم؛ این وظیفهی هر انسان است. من میگفتم واکنش نشان ندادن به معنای "ببو" بودن است. اگر در مقابل ستمگری سکوت شود، ستمگر جریتر میشود. در این صورت او فرد را ساده لوح فرض میکند. خلاصه حرفهایی از این دست میزدم. حرفهایی که بدیهی بود.
اکنون که با نخبگان آشناتر شدهام، پی میبرم که انتظار آنان در چنین مواردی چیزی حتی خیلی بیشتر از سکوت محض است. آنان خود به گونهای بار آمدهاند که اگر از کسی یک سیلی خوردند، بلافاصله طرف دیگر صورتشان را برای سیلی بعدی به او نشان میدهند! و نخبگان اینگونه هستند. و توده هم آنگونه. آیا امیدی باقی میماند؟