گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود - تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
(حافظ)
استاد حسن رحیم پور ازغدی، متفکر ایرانی تحصیلکرده در حوزهی علمیه، نماد طرز تفکر مبتنی بر انکار واقعیت است. منظور من از انکار واقعیت این است که فرد مدعی تلاش میکند حتی سفید بودن ماست را هم انکار کند. پیشتر مردم ایران رئیس جمهور اسبق، محمود احمدی نژاد را با این ویژگی میشناختند. اما حقیقت این است که هیئت حاکمه و کلیهی کاسه لیسهای دور و برش، همگی به عنوان یک استراتژی به این مرام پایبندند. و در این بین، استاد یک نمونهی بارز است.
هر چه آیه و حدیث برای این افراد بخوانید آنها قانع نمیشوند. هر چه مدرک بیاورید، آنها رد میکنند. هر چه دلایل شما محکمتر باشد، پافشاری آنها بیشتر خواهد بود.
به هر حال به نظر میرسد جمهوری ایران در آستانهی سقوط است. این احتمال هم هست که آنها صرفاً در حال تظاهر باشند. اما در هر صورت مهم این است که رهروان رژیم و به ویژه رحیم پور، در این برهه هم هر گونه بحران را انکار میکنند. آنها با چهرههایی بشاش هنوز به پشت گرمی مقام معظم رهبری، و به پشت گرمی عناصر حکومتی مثل "علم"، "تکنولوژی"، "مدرنیته" و ... مفتخرند. آنها هیچ گمان نمیکنند که این ابزارها آنها را تنها بگذارند. آنها هیچ گمان نمیکنند که این منش به آخر خط رسیده باشد.
یکی از مهمترین استراتژیها، تمسخر هر ایدهی ناب، بلند و راهگشاست. آنها هر جا که کاملاً کم میآورند، با انکار شکست، رو به تمسخر دیدگاه پیروز میآورند. تریبون هم در اختیار آنهاست؛ کسی به این شیوه متعرض نمیشود. و آنها هم به شدت پررو هستند. آنها کوتاه نمیآیند. آنها کم نمیآورند. آنها از رو نمیروند.
آنها زیر بار حقایق نمیروند. آنها هیچ چیز توی کتشان نمیرود. آنها حاضر نیستند بپذیرند. آنها نمیپذیرند. و یادمان نرود که اصلاً معنای کلمهی اسلام، همان "پذیرفتن" است. و در این جهان افراد به دو دسته تقسیم میشوند: آنها که میپذیرند و آنها که به هیچ وجه نمیپذیرند.
و در این میان، امثال استاد اسلام نمیآورند. باید نشست و دید عاقبت چه میشود.
دقایقی پیش با خبر شدم که آقای رئیسی، رئیس جمهوری ایران، از دنیا رفته است.
یادش به خیر هنوز سه سال نشده از زمانی که شخصاً نشستن بر صندلی ریاست جمهوری را به ایشان تبریک گفتم و یادآوری کردم که این صندلیها به کسی وفا نمیکند.
به هر حال برای آقای رئیسی برنامهای بسیار آبرومندانهتر از حسن روحانی در نظر گرفتند و در نهایت وی را به "شهادت" رساندند.
همین امروز و فرداست که معصومه خانم ابتکار با فراموش کردن روابط حسنهی ایران و عربستان، دست عربستان را در این حادثه دخیل بداند. و البته مقام معظم رهبری موضوع را به اسرائیل نسبت خواهند داد. ولی به شخصه فکر میکنم "بالگرد" آقای رئیسی در جایی شبیه به مثلثِ برمودا سقوط کرده.
حتماً میدانید که تلویزیون دست کم سالی یک بار سریال مختار را پخش میکند. همانطور که مقام معظم رهبری سالی یک بار، سال جدید را "تولید" مینامد. به هر حال در سریال مختار یک عبارت خیلی بین بازیگران رد و بدل میشود که توجه مرا جلب کرده. آنها به خائنین به اباعبدالله میگویند: اشباح الرجال یا اشباه الرجال. مشکل من دقیقاً این است که املای درست این عبارت را نمیدانم. هیچ جای دیگری این عبارت را نشنیدهام و به خصوص به صورت نوشته ندیدهام. نمیدانم "اشباح" درست است و در این صورت معنای عبارت میشود: افرادی که مرد نیستند و شبح مردند؛ و یا "اشباه" درست است و در این صورت معنای عبارت میشود: افرادی که فقط شبیه مردند. از خوانندگان میخواهم در این خصوص مرا راهنمایی کنند.
یادم میآید چند وقت پیش ذیل یکی از اخبار وب سایت RT، یک شبکهی خبری متعلق به روسیه، دیدگاهی از یک فرد بی ایمان با این مضمون خواندم:
?If there is a god, where is he
اکنون تجربیات بیشتری دارم و میتوانم به این سؤال بدین شکل پاسخ دهم:
.There He is, if you can see
امروز وب سایت جماران، وابسته به بیت امام خمینی، صحبتهای سید محمد خاتمی در جمع دانشگاهیان و در آستانهی روز معلم را بازتاب داده بود. آقای خاتمی، به نظر میرسد به کنایه، در جایی از ملا صدرا یاد کرده بود.
اما از نظر من مهمترین بخش صحبت این رئیس اسبق جمهوری اینجا بود که افاضه کرده بودند: "تنها یک سال از برنامهی چشم انداز 20 ساله مانده است. باید ببینیم چرا به شاخصهای نهایی آن نزدیک نشدهایم".
کسی که قدری توی باغ باشد، بلافاصله پس از شنیدن چنین لطیفهای از خاتمی، وی را جزو دلقکهای سیاسی، و نه حتی جزو کوتولههای سیاسی، قلمداد خواهد کرد. به عبارتی کسی که کمترین شناختی از سیاست دارد، صرفاً به واسطهی همین اظهار نظر و بدون توجه به سابقهی خاتمی، او را یک کمدین طناز خواهد نامید.
اما من برای کسانی که توی باغ نیستند، قدری در این مورد توضیح میدهم. عرضم به حضور انور شما که سالهای بین 80 تا 82 بود که بحثی در میان نخبگان سیاسی ایران بالا گرفت. آنها با فرمان مقام معظم رهبری تصمیم گرفتند ایران را در سال 1400 به قلهی اقتصادی منطقهی خاورمیانه (به قول "آقا": غرب آسیا!) برسانند و حتی جزو کشورهای پیشرفتهی جهان کنند. بدین منظور سند مفصلی هم تدوین شد و سر و صدای لازم هم از بلندگوها به پا شد. برخی که واقع بینتر بودند و اطلاع داشتند که سنگ بزرگ علامت نزدن است، چندی بعد مسئله را به سال 1404 موکول کردند. اما از همان ابتدا بنا بر 1400 بود.
به هر حال اکنون از 1400 گذشتهایم و به 1404 هم خیلی نزدیکیم. مطمئناً در میان نخبگان سیاسی، اکنون کسی جرئت ندارد این خاطره را مجدداً پیش بکشد و من مطمئن هستم که حتی با جستجو در اینترنت هم کسی قادر نخواهد بود اطلاعات چندانی از سر و صداهای آن سالها (اوایل دههی 1380) به دست آورد و این مقوله جزو حذفیات تاریخ ایران است.
اما روی سخن افرادی مثل خاتمی، آن هم در جمع دانشگاهیان، آن دسته ایرانیانی هستند که حافظهی قویتری دارند.
به هر حال، 90 درصد مقامات جمهوری ایران اکنون بیش از یک دهه است که آن قول و قرار، را به دست فراموشی سپردهاند. درصدی هم، مثل احمدی نژاد، اعتقاد دارند در همان دولت نهم اهداف آن سند کذایی محقق شده. اما درصدی چون خاتمی گستاختر از همه، معتقدند "به شاخصهای نهایی برنامه نزدیک نشدهایم"!!! و معتقدند باید ببینیم چرا نزدیک نشدهایم!!!
به عبارتی خاتمی معتقد است به بسیاری شاخصها نزدیک شدهایم، ولی به شاخصهای نهایی نه! و احتمالاً باید کارگروه تشکیل شود، ببینند چرا نزدیک نشدهایم! و از طرفی از نظر خاتمی، هنوز یک سال دیگر هم برای تحقق برنامه وقت داریم!!!!!
اما واقعیتی که هر طفل دبستانی هم میتواند در این زمینه به آن اشاره کند، این است که اکنون ایران ما از سال 1380 هم 20 سال، نه، 40 سال عقب ماندهتر است!
من در پایان از خاتمی و دیگر سیاستمداران همسو میخواهم قدری از این همه بی حیایی خجالت بکشند!