مطمئن نیستم که آن چه آقای مسعود بهنود، روشنفکر و نویسنده ی خارج کشور، هر هفته به صورت مقاله ای تحت عنوان "هفته ی هنر و فرهنگ" برای وب سایت بی بی سی فارسی می نویسد، اصلاً خواننده داشته باشد یا نه. اما از یک چیز تقریباً مطمئن شده ام: این که در این دنیای وسیع احدی پیدا نمی شود که سر دربیاورد ایشان در این دست مقالات چه گفته اند و منظورشان چیست. اگر کسی، ولو یک ادیب مجرب، در این ادعای بنده، یعنی ناتوانی هیچ بنی بشری از درک نوشته های بهنود، تردید دارد، پیشنهاد می کنم یک بار هم شده سعی کند نوشته های او را مطالعه کند.
... و دیگر هیچ!
اما سؤالی که بیش از این مرا به خود مشغول می کند، این است که در حالی که در این دنیای پر سروصدا این همه منتقد قاشق نشسته و دستپاچه در کمین هر ایده ی تازه ای هستند تا آن را مورد حمله قرار دهند، چرا کسی هم پیدا نمی شود از بهنود انتقاد کند؟!
احتمالاً جواب سؤال این است که: چون او مسعود بهنود است و برای خودش کسی به حساب می آید و اگر هم کسی از حرف های او سر درنیاورد، ایراد را در خودش می بیند و نه در بهنود!!!
یادتان می آید مهران مدیری، در سریال "مرد هزار چهره" زمانی شعری سرود که تحسین ادبا را بر انگیخت: پول آب جدا، پول برق جدا، و دیگر هیچ!!!
به نظر می رسد مورد مسعود بهنود هم از این دست است! شاید در این بین یک روزی هم کودکی پیدا شود و به دیگران گوشزد کند که: بابا، شاه برهنه است! یا به عبارت دیگر: بهنود در واقع چیز زیادی بارش نیست و با قلنبه گویی صرفاً سعی در مطرح کردن خودش دارد.
پی نوشت: جالب آن که همین مسعود بهنود، جزو منتقدین ِ سایر نویسندگان هم هست! جزو همان منتقدهای قاشق نشسته!