... این سیصد صفحه [برگرفته از] نزدیکِ ده هزار صفحه از این کلماتی [است] که هر کدام "پاره ای از بودن من است" و نه علمیات و عقلیات، که عصاره های هستی منند در زیر این سنگ له کننده ی عصّاریِ زمانه؛ این "خرّاس" بی رحمی که با خرِ پوز بسته و چشم بسته اش بر روح و مغز و احساس و اعصابم می گردد و می گردد و می گردد و در پایان شب به همان جا می رسد که در آغاز روز از آن جا به راه افتاده بود و پیداست که در این "پوچیِ دوار" این "خر" سفری در پیش ندارد و این سنگ را به جایی نمی برد و غایتی اگر هست روغن کشیدن از ماست و نهایتی اگر هست تفاله ای که از ما می ماند در زیر دست و پای این شب و روز "وسواس خناسی" که بر ما می گذرد و "عمر" نام دارد.
برگرفته از کتاب کویر
حسرت من به جای شعار همیشگی: مردم از جنبش سبز عبور کردند ولی افسوس که جنبش سبز به آنان اجازه ی انقلاب نداد.