حافظ در جایی یک ویژگی مهم متشرعان را توضیح میدهد:
گر موج خیز حادثه سر بر فلک زند - عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش
(اگر موج حوادث حتی به فلک برسد، باز هم عارف لباسش را هم تر نمیکند و خود را درگیر حوادث نمیکند)
به تعبیر امروزی یعنی اگر دنیا را آب ببرد، عارف را خواب میبرد!
نکته: هر چه بیشتر به حافظ و دیگر شخصیتهای این سرزمین نزدیک میشوم، بیشتر این سرزمین را جادویی مییابم. چه بزرگانی و چه کشوری!
یکی از مهمترین روشهای حکومتها برای کنترل بشر وادار کردن او به مشارکت در انواع رقابتهاست. رقابت مالی، رقابت علمی، رقابت ورزشی، رقابت در زیبایی و ... رقابتهایی هستند که افراد و جمعیتها به آن مشغول نگه داشته میشوند. رقابتها بین افراد یا بین دو گروه، دو تیم، دو شهر، دو کشور، دو آیین و ... ایجاد میشوند و بشر را کاملاً سرگرم و، برای حکومت، بی خطر میکنند. بشری که سرگرم رقابت است، کمتر فکر میکند، کمتر تأمل میکند و در نتیجه کمتر به رازهای جهان پی میبرد. حاکمان هم در عیش و نوش، مانند شاهان یونانی که در آکروپولیس از هم دریدن گلادیاتورها را نظاره میکنند، از رقابتهای مختلف بین افراد بشر لذت میبرند.
اما برای این که رقابتها جذابیت خود را حفظ کنند، مدام پیچیدهتر میشوند. و این فلسفهی آن چیزی است که مدرنیسم نامیده میشود. مدرنیسم مدام جوایز مسابقه را نفیستر و خواستنیتر میکند. مدرنیسم همچنین برای اصالت دادن به رقابت و ارزشمند جلوه دادن آن، نفس رقابت را سختتر میکند. بدین ترتیب مسابقه دهنده حتی قادر نخواهد بود به منشأ و چرایی رقابت بیندیشد؛ او مبهوت پیچیدگی رقابت و جذابیت جوایز شده است و مجبور است فقط کار کند (یک نمونهی کوچک از پیچیدگی فزاینده را میتوان در روند سخت شدن "کنکور" در کشور خودمان دید).
از طرفی متأسفانه کمترین انصاف و عدالتی بر رقابتها حاکم نیست و تقلب در این رقابتها کاملاً معمول است. اما به بازندهها آموخته شده فقط خود را مقصر شکستشان بدانند و از این بابت افسرده شوند. در نهایت برنده و بازنده هر دو برای حکومت بی خطر هستند. برنده در پی بردهای بیشتر است و بازنده به فکر جبران.
هر چیزی که بشر را از رقابت بازدارد، برای حکومت خطرناک است. از این منظر، سکس، به دلیل آن که انسان را به طرز وسواس گونهای به خود مشغول میدارد و "از کار و زندگی باز میدارد"، میتواند برای حکومت خطرناک باشد. و دقیقاً به همین دلیل است که سکس را در ماهواره، فضای مجازی و ... غیر جذاب و حتی کثیف نشان میدهند. این در حالی است که الگوهای رقابت، شامل بازیگران فیلمها، برای شدت بخشیدن به رقابتها دارای جذابیت جنسی هستند! در واقع حکومت با این روش عملاً مشغول پیاده کردن یک پارادوکس در اذهان بشر است؛ از طرفی سکس را او به بشر آموزش میدهد و از طرفی خود او آن را برای بشر غیر جذاب جلوه میدهد.
و اینجاست که قرآن میگوید: "الهیکم التکاثر" و "ان اکرمکم عند الله اتقیکم"! بله، فرد دانا خود را درگیر این رقابتهای بی ارزش نمیکند.
دیشب در برنامهای در شبکهی تلویزیونی افق دیدم که آقای حسن رحیم پور ازغدی، متفکر نان خور حکومت، در مورد رضاخان پهلوی گفت که او را از کارگری اصطبلهای سفارتخانهها به مقام شاهی رساندهاند و خود او هم تصور نمیکرده حکومت این قدر "کشکی" باشد. این نکته بینی آقای رحیم پور ازغدی مرا به این فکر انداخت که مگر "انگلیسها" مقام معظم رهبری را از کجا گیر آوردند و به پادشاهی رساندند.
آقای رحیم پور ازغدی در همان برنامهی دیشب قدری هم در مورد مسئلهی "سواد" نطق نمودند. با شناختی که از آقای رحیم پور ازغدی دارم، میدانم که ایشان مو را از ماست میکشند و یک اشتباه تایپی کم اهمیت را هم نشانگر "بی سوادی" میدانند. اما اگر ایشان بی سوادی را در نداشتن مدرک تحصیلی میدانند و یا ندانستن معنی عبارت "استغراق فِرَق"1 باید به اطلاع ایشان برسانم در جمهوری اسلامی هم نمونههایی مثل احمد توکلی پیدا میشوند که با مدرک تحصیلی دیپلم به وزارت و حکومت برسند و در ضمن مدرک تحصیلی بسیاری از مدیران جمهوری اسلامی افتخاری بوده! با توجه به این حقایق، فکر میکنم آقای رحیم پور ازغدی باید با رضاخان هم عقیده باشند که حکومت خیلی "کشکی" است!
زمان در سیاست
آقای خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، چند ماه پیش ادعا کردند که در سال 57 آمریکا را از ایران بیرون راندهاند و در سال 97 آنها را از منطقه بیرون کردهاند. صرف نظر از اینکه تا چه حد این ادعا صحیح باشد، فکر میکنم با این سرعتی که مقام معظم رهبری دارند آمریکا را عقب میزنند، ظرف چهارصد تا چهارصد و پنجاه سال آینده بالأخره رؤیای جمهوری اسلامی محقق خواهد شد و آمریکا کاملاً نابود میگردد. و البته چهارصد و چهل تا چهارصد و نود سال در برابر تاریخ هزاران سالهی زندگی بشر چیزی نیست!
1 عبارت، صد در صد من درآوردی است!
نارضایتی عمومی که در ایران شکل گرفته و بی اعتمادی روزافزون مردم در سراسر دنیا نسبت به حکومتها احتمال وقوع انقلاب را در ایران و حتی کشورهای غربی در آیندهی نزدیک مطرح میکند. اما اینجانب به دلایلی این احتمال را کاملاً منتفی میدانم. در اینجا به برخی دلایل اشاره میکنم:
1. برخلاف آنچه که حتی خود من هم در گذشته میپنداشتم، نارضایتی و بی اعتمادی به هیچ وجه چیز جدیدی نیست. اگر به دقت گذشته را بررسی کنیم، میبینیم شرایط برای حکومتها در بسیاری مقاطع از این هم بدتر بوده ولی آنها با استفاده از امکانات خود آن شرایط را به سلامت پشت سر گذاشتهاند. در واقع بسیاری از کشوهای جهان همواره در آستانهی انقلاب بودهاند، ولی اشتباهات اپوزیسیون مانع انقلاب شده.
2. هیچ یک از انقلابهایی که پس از جنگ دوم در کشورهای جهان سوم شکل گرفته، بدون ارادهی ابرقدرتها نبوده و در واقع اگر ابرقدرتها نخواهند، هیچ انقلابی روی نخواهد داد.
3. قدرت رسانهای و تبلیغاتی حاکمان بسیار زیاد است و در برابر، مخالفان جدی، به نظر من، حتی یک وب سایت هم ندارند.
4. تلاشهای روتین از ابتدای انقلاب سال 57 توسط گروههایی مثل مجاهدین خلق و فداییان خلق با جدیتی حتی بیش از این و با همکاری بلوک شرق همواره در جریان بوده ولی در طول چهل سال هیچ نتیجهای در پی نداشته. حالا که نه خبری از این گروههای سازمان یافته است و نه خبری از حمایت هیچ ابرقدرتی چگونه میتوان انتظار موفقیت داشت؟
5. روحیهی ضعیف و اعتماد به نفس پایینی که در عوامل حکومت مشاهده میشود، صرفاً به دلیل ترس از ظرفیت مخالفان است. ظرفیتی که متأسفانه به هر دلیل تا کنون به کار گرفته نشده.
افسوس من: چه خوب بود انقلاب میکردیم.